يک روز زندگى در بغداد اين گونه است

۰۳ شهریور ۱۳۸۶ | ۱۴:۳۹ کد : ۵۶۱ اخبار اصلی
مليدا ليو نويسنده هفته نامه نيوزويک در گزارشى با عنوان بغداد امروز در عصر پيشا صنعتيُُ، به توصيف زندگى در اين شهر جنگ زده پرداخته است. بغداد ديگر آن شهرى نيست که در کتاب‌هاى راهنماى جهانگردى از آن ياد مى‌شد.
يک روز زندگى در بغداد اين گونه است

کتاب براى سال‌ها همه زندگى ”صحلان عبدل ريثا“ بود. او مى‌گويد که بين عرب‌ها جمله معروفى وجود دارد که مى‌گويد مصرى‌ها مى‌نويسند، لبنانى‌ها چاپ مى‌کنند و عراقى‌ها مى‌خوانند.

 

 او پيش از اين در خيابان معروف بغداد به نام ” موتانابي“ که مرکز کتابفروشى‌ها بود هر هفته صدها جلد کتاب مى‌فروخت. جنگ که شروع شد، پيرمردهاى شيک‌پوشى که مشتريش  بودند ديگر به کتابفروشى او سرنزدند.

 فروش کتاب به چند جلد در هر هفته کاهش پيدا کرد. ريثا کتابفروشى خود را تا پنجم ماه مارس (اسفند گذشته) باز نگاه داشت تا اينکه انفجار عظيمى در آن روز مغازه او را ويران کرد و حدود 20 نفر را به کشتن داد.

 

حالا تنها وسيله امرار معاش و مدرک دانشگاهى که در رشته زبان عربى دارد بى‌استفاده شده‌اند. ريثا اين روزها به سراغ همان وسيله‌اى براى امرار معاش رفته است که پدرش حدود نيم قرن پيش به عنوان يک قايقران روى رودخانه دجله از آن استفاده مى‌کرد. قايقى که او از آن استفاده مى‌کند يکى از همان‌هايى است که پدرش در زمان کودکى او سوار آن مى‌شد.

 

حالا اين ريثا است که به جاى پدرش، عبور کنندگان از دجله را از رودخانه مى‌گذراند: ازکنار ويرانه‌هاى برجا مانده از پل‌ها مى‌گذرد و جنازه‌هاى شناور روى آب منظره‌اى وحشت‌انگيز براى اين مرد 43 ساله عاشق کتاب مى‌سازند اما هر وقت که شبه نظامى‌هاى مسلح، يکى از پل‌ها را منفجر مى‌کنند کسب وکار او رونق بيشترى مى‌گيرد.

 

هر چند امنيت به برخى قسمت‌هاى بغداد برمى‌گردد اما تسهيلات مدرن از اين روند پيروى نمى‌کنند. پايتخت عراق ديگر آن شهرى نيست که در کتاب‌هاى راهنماى جهانگردى از آن به عنوان ابر شهرى با فرهنگ و هتل‌هاى زنجيره‌اى غربى از آن ياد مى‌شد.

 

با اين حال آثار آن شهر هنوز قابل مشاهده است. اين‌ روزها،‌ خشونت‌هاى بى‌پايان، بغداد را به سال‌ها قبل پرتاب کرده است. مردم بغداد براى زندگى خود از ابزارهاى دوران پيش از صنعتى شدن استفاده مى‌کنند و تکنولوژى‌هاى فراموش شده را دوباره به کار مى‌گيرند.

 

 از هم‌ پاشيدن سيستم آب آشاميدنى که توسط شهردارى اداره مى‌شد، نخصص حفر چاه را دوباره احيا کرده است. اين تخصص در ”منطقه سبز“ بغداد بيشتر به کار گرفته مى‌شود. منطقه‌اى که ديپلمات‌هاى خارجى در آن زندگى مى‌کنند وحاضر نيستند از دوش حمام يا سيفون دستشويى‌هاى خود بگذرند.

 

رفت و آمد گارى‌هايى که اسب و خر آنها را مى‌کشند در پايتخت بسيار عادى شده است. اين حيوانات از ماشين‌هاى باربرى ارزان‌تر هستند و در ايست‌هاى بازرسى نيز براى پيدا کردن مواد منفجره تحت بازرسى قرار نمى‌گيرند.

 در زمين‌هاى چمن عمارت‌هاى بزرگ که صاحبان آنها يا مرده‌اند و يا از کشور خارج شده‌اند، چوپان‌هايى ديده مى‌شوند که گله گوسفند وبز خود را براى چرا آورده‌اند.

 

يکى از نشانه‌هاى آشکارى که اين بازگشت به گذشته را نشان مى‌دهد، تنورهايى است که مقابل خيلى از خانه‌ها ديده مى‌شود. پيش از آغاز اين جنگ، بيشتر خانواده‌هاى عراقى نان مورد نياز خود را از نانوايى‌ها مى‌خريدند. اما آنها حالا به دنبال راه‌هاى اقتصادى‌تر و پرهيز از رفت وآمدهاى غير ضرورى درخيابان‌هاى هستند که بدون هيچ خبرى، ناگهان به ميدان جنگ تبديل مى‌شوند.

 

ابوعلى، راننده تاکسى 37 ساله، به تازگى براى همسر باردار خود يک تنور خريده است. او از اين نگران است که همسرش براى خريد نان از خانه خارج شود. "چند وقت پيش، افراد مسلح به يک نانوايى که در همسايگى ماست رفتند، يک نفر را از صف بيرون کشيدند، اسمش را پرسيدند واو را کشتند."

 

به غير از امنيت که يکى از نگرانى‌هاى  اصلى اين مرد عراقى است، تنور گازى خانه او نان‌هايى ارزان‌تر برايش مى‌پزد. وقتى هم از نظر گاز در مظيقه باشند او مى‌تواند همان طور که با تاکسى در شهر مى‌چرخد براى تنور خانه‌اش چوب جمع کند.

 

مامايى نياز ديگرى است که اين روزها از فراموشى بيرون آمده است. دهه‌هاى 1980و 90  دورانى بودند که به لطف افزايش امکانات پزشکى در بغداد اين تخصص رو به فراموشى مى‌رفت.

 

 يک ماماى 58 ساله که براى امنيت خودش خواسته نام او فقط” ام احمد“ ذکر شود، مى‌گويد که آن زمان همه جاى شهر بيمارستان وجود داشت و مادران باردار ترجيح مى‌دادند در بيمارستان‌ها که امکانات بيشترى داشتند بچه‌هاى خود را به دنيا بياورند.

او اين کار را از مادر بزرگ خود ياد گرفته است و اولين کودک را در سال 1970 به دنيا آورد. اما اين روزها حتى زايشگاه‌ها هم از امکان حملات افراد مسلح در امان نيستند. او مى‌گويد که حرفه من پس از سال‌ها فراموشى دوباره احيا شده است.“ پيش از حمله سال 2003 " ام احمد" فقط هفته‌اى دو يا سه کودک را به دنيا مى‌آورد اما اين روزها ممکن است در يک روز بيشتر از يک کودک را نيز به دنيا بياورد.

 

بازگشت به گذشته در ” منطقه سبز“ بغداد مشخص‌تر است. در اين منطقه بيش از 10 هزار نفر در ميان مغازه‌هاى گران قيمتى زندگى مى‌کنند که کالاهايى مناسب سليقه و پول آمريکايى‌ها دارند.

 

 از سوى ديگر خارج شدن از اين منطقه براى تهيه گوشت تازه يا نان و ورود آنها به ” منطقه قرمز“ بغداد که محافظتى از آن نمى‌شود، کار خطرناکى است. وسايل نقليه و سرنشينان آنها در مراکز ورودى و خروجى به شدت تفتيش مى‌شوند.

 

حمله‌هايى که به اين نقاط مى‌شود  نيز بسيارى از اوقات راه را مسدود مى‌کند و عابران بايد ساعت‌ها به انتظار بمانند. به جاى روبرو شدن با اين خطرها، عراقى‌ها و خارجى‌هاى ساکن اين منطقه ترجيح مى‌دهند مواد غذايى مورد نياز خود را از يک زوج عراقى بخرند. اين زوج ميان‌سال به همراه چهار فرزند خود در کلبه‌اى زندگى مى‌کنند که از چوب‌هاى برجامانده از جعبه‌هاى چوبى ساخته شده است.

 

کلبه آنها فاصله زيادى از سفارتخانه‌هاى انگلستان و آمريکا ندارد که به شدت محافظت مى‌شوند. ” نايش حسن علي“ چوپان است و همسرش” ام ذينا“  هر روز حدود 400 قرص نان مى‌پزد و هر کدام را حدود هشت سنت مى‌فروشد.

" ام ذينا"  که هروز ساعت‌ها قبل از طلوع آفتاب از خواب بيدار مى‌شود و تنور خود را روشن مى‌کند، مى‌گويد که واقعيت اين است که کسب و کار ما خيلى بهتر از قبل شده.

 

برادران او گله‌دار هستند و معمولا گوسفند‌هايشان را در نزديکى بناى يادبود معروف صدام به چرا مى‌برند. اين خانواده در دوران صدام هم گله‌دار بود اما هيچ وقت گوسفندهاى خود را به محلى که حالا ” منطقه سبز“ است، نمى‌بردند. اين محل، منطقه‌اى به شدت محافظت شده بود که سران حکومت صدام در آن زندگى مى‌کردند.

 

گوسفندها و بزهاى اين خانواده حالا به کالايى با ارزش تبديل شده‌اند. يک گوسفند چاق ممکن است تا 300 دلار معامله شود.

 

”صدام خودهير عباس“  برادرزاده 28 ساله ام ذينا مى‌گويد که  نصف مشترى‌هاى ما عراقى هستند ونصف ديگر، آنهايى که براى خارجى‌ها خريد مى‌کنند. بيشتر آنها نپالى‌هايى هستند که به درست کردن خوراک کارى بز علاقه دارند.

 

او با افتخار به گله گوسفندها و بزهاى خود نگاه مى‌کند و پوزخند مى‌زند. عباس گله‌اش را به پارکينگى آورده تا آنها را براى فروش نشان دهد. گوسفدها پشتشان به ماشين بي. ام و که آنجا پارک است سابيده مى‌شود.


نظر شما :