شوالیهای که به جنگ فرمانروایان جنگ میرود
زلمای خلیلزاد، سفیر سابق امریکا در افغانستان در مقالهای به سیاستهای اوباما در افغانستان اشاره میکند. وی در حال حاضر به عنوان مشاور در مرکز مطالعات استراتژیک امریکا همکاری میکند.
خلیلزاد مینویسد: افغاستان و پاکستان در میان اولین اولویتهای اوباما در ارتباط با سیاست خارجی و امنیت قرار دارند. ارتش امریکا نیز این توجه را درک کرده است به طوری که مایک مولن، رئیس ستاد مشترک ارتش امریکا در موضعگیری اخیر خود اعلام کرده است که جنگ در افغانستان به مراتب از نبرد در عراق مهمتر است. افزایش توجه به افغانستان و پاکستان بسیار ستودنی است، چراکه آنچه که در این دو کشور در حال وقوع است از لحاظ شکلدادن به آینده افراطگرایی و ترور بسیار حائز اهمیت است و در واقع مشخصترین چالش پیش روی زمان ما است. نتیجه به این بستگی دارد که امریکا و همپیمانانش بتوانند با موفقیت سه مسئله کلیدی را پشت سر بگذارند.
● ابتدا باید پناهگاهها و نقاط امن افراطگرایان و تروریستها حذف شود. پاکستان برای استفاده نکردن افراطگرایان از قلمرو خود دو دل است، بخش اعظم این دو دلی به خاطر آژانس امنیتی پاکستان است که معتقد است که افراطگرایان وسیله خوبی برای مذاکره با افغانستان و هند هستند و همچنین میتوانند توجه امریکا را به پاکستان جلب کنند. در چنین شرایطی این افراطگرایان حتی خود پاکستان را نیز تهدید میکنند که خوشبختانه سبب شده است تا دولت جدید پاکستان دست از این دو دلی در ارتباط با افراطگرایان بردارد. بخش غیرنظامی دولت توسط آصف علی زرداری اداره میشود. از سوی دیگر دو بخش دیگر حکومت در پاکستان یعنی نظامیان و بخش امنیتی این کشور در حد توان خود فعالیت نمیکنند و به دست اوردن حمایت آنها چندان کار سادهای نیست. بازیکنان اصلی در هر دو بخش اعتماد کافی به امریکا ندارند و هنوز خطر هند را بسیار جدیتر از افراطگرایان میدانند. آنها همچنین بر این باورند که آنها مانع از خروج امریکا از منطقه شوند و روابط هند و امریکا را افزایش دهند. آنها همچنین بر این عقیدهاند که باید از افراطگرایان برای شکل دادن به اشوبها در کشورهای همسایه استفاده کنند. چنین ایدههایی به صورت بنیادینی در میان ارتش و نظام امنیتی پاکستان ریشه دوانده است.
● دوم اینکه همبستگی میان ارتش و استراتژی اقتصادی باید هماهنگ شود. دولت اوباما وضعیت ارتش را بررسی کرده است. در این بررسی به این نتیجه رسیدند که فاصله زیادی بین هدف ومسیر وجود دارد، بنابراین آنها برای برداشتن این فاصله اقدام کردند و این حرکت را با افزایش نیروهای امریکایی در افغانستان انجام دادند. این حرکتی مهم بود اما این اقدام به تنهایی کافی نبود. یکی از مهمترین عوامل اصلی که توانست امنیت را در عراق افزایش دهد، افزایش تعداد نیروهای عراقی بود که در حال حاضر به یک میلیون میرسد. جمعیت افغانستان تقریبا با جمعیت عراق برابر است که هر دو گروه در یک سرزمین بزرگ زندگی میکنند، این درحالی است که در افغانستان تعداد نیروهای پلیس و ارتشیها هنوز کمتر از 150 هزار تن است. سایر مشکلات نظامی در افغانستان هم همچنان پابرجاست. دو نمونه را میتوان نام برد؛ تلاشهای بیشتر مانع از کشته و زخمی شدن غیر نظامیان میشود و مدل ناتو که در هر منطقهای یکی از کشورها مستقر هستند موجب به وجود آمدن سردرگمی چشمگیری شده است. ائتلاف این گروهها نیازمند همکاری با شورشیهاست.
● سوم، دولت افغانستان و دولت اوباما باید همپیمانی موثری را شکل دهند. اگر دولت افغانستان نتواند نقش خود را به خوبی بازی کند، مسلما پیروزی در این منطقه بسیار دشوار خواهد بود. شرایط کنونی شرایط مطلوبی نیست. این درحالی است که اختلافهایی هم بین حامد کرزای و دولت اوباما وجود دارد. دولت اوباما کاندیداهای دیگری را برای رقابت با او در انتخابات حمایت میکند. چنین مسئلهای تاثیرات بدی برای حمایت کرزای از نیروهایی دارد که از غرب به کشورش سرازیر شدهاند و میخواهند موقعیت او را به خطر بیاندازند. همچنین استراتژی مهمی که میتواند به عنوان یک مسیر سیاسی مورد استفاده قرار بگیرد همچنان از قلم افتاده است. یک دولت ضعیف در افغانستان که توسط حامد کرزایی که رنجیده خاطر است و روابطش با امریکا به نوعی تحمیلی است بسیار بد است اما در حال حاضر بهترین گزینهای است که وجود دارد. چنین مسئلهای تنها به نفع طالبان است هر چند که آنها همچنان در میان افغانها محبوبیتی ندارند.
موفقیت دیپلماسی دولت امریکا را تنها در صورتی میتوان سنجید که بتواند مسیری برای مقابله و حذف افراطگرایان پاکستان ارائه دهد. مهمتر از همه اینها اوباما باید پیامی را به مردم افغانستان و پاکستان بفرستند و به آنها امید دهد که امریکا آنها را تسلیم افراطگرایان، دیکتاتورهای نظامی و یا فرمانروایان جنگ نخواهد کرد.
منبع: New Perspective Quarterly
نظر شما :