اخم غرب، لبخند چین!
آوردهاند که: «شبهنگام چوپانی در راه بازگشت از قرق گوسفندان به روستا، یکی از سگهای گله را نیز بردوش گرفته بود. در نزدیکی آبادی، یک روستایی او را دیده و گفته: آیا میدانی این سگ که بر گردن گرفتهای، نجس است؟ چوپان با تاسف سرش را تکان داده و گفت: آری میدانم اما از ترس گرگ است که این سگ را به دوش میکشم.
در یک نگاه کلی، تقریبا تمامی حکومتها در توجیه بسیاری از رفتارهای دستگاه دیپلماسی خود، بهعنوان کلی «منافعملی» اشاره میکنند. در این میان کشور ما نیز از این قاعده مستثنی نبوده، اما بهدلیل وجود رویکرد ارزشی و اخلاقی به مسئولیت کشورداری، سیاست خارجی خود را نیز براساس شاخصهایی چون عزت، مصلحت و حکمت که ریشه در فرهنگ غنی و اصول و ارزشهای این مرز و بوم داشته، بنیان نهاده و طبیعی است رهیافت دولتمردان ما به مقوله منافعملی بهطور کلی با نگرش سایر حکومتها متفاوت است. بنابراین با نگاهی عمیقتر به این مفاهیم، شاید دیگر اصطلاح واژه «منافعملی» به درستی بیانگر بار مسئولیتی این ارزشها نبوده و شایستهتر آن است که برای تفسیر و درک بهتر چالشهای مطروحه زیر، از منظر «حقایقارزشی» به آنها نگریسته شود.
با توجه به رشد روزافزون و همهجانبه روابط و همکاریهای فیمابین کشورهای جمهوریاسلامی ایران و حکومت کمونیستی چین در عرصههای مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، «آسیبشناسی» روابط موجود و شناخت هرچه بیشتر و دقیقتر بزرگترین شریک تجاریمان در حال حاضر، الزامی جدی و نگرشی پیشنگرانه و دوراندیشانه از کم و کیف تاثیرگذاری منفی آن در حوزههای مختلف کشورمان خواهد بود، چراکه به نظر میرسد نظریهپردازان دیپلماسی کشورمان بیش از آنکه به طور عمیق و همهجانبه به مقوله ارتباط با یک حکومت کمونیستی و تبعات اجتنابناپذیر آن در درازمدت بپردازند، بهدلیل موقعیت ویژه ایران از لحاظ سیاسی و اقتصادی در عرصه بینالمللی، صرفا جنبه منافع سطحی، ظاهری و زودگذر این رابطه را مورد لحاظ قرار دادهاند.
پس از مروری کوتاه و گذرا به برخی از خصوصیات ویژه حزب کمونیست چین (حکچ) که تنها با 70 میلیون عضو اختیار یک کشور یکونیم میلیاردی را برای چندین دهه در دست داشته، وارد موضوع اصلی بحث خواهیم شد.
حکچ ابتدا برای بهرهکشی از طبقه کارگر به این طبقه القابی دروغین چون «طبقه از خودگذشته» و «طلایهداران نهضت انقلاب کارگری» داد و زمانی که به کشاورزان نیاز داشت، به آنان قول «زمین از آن رعیت است» را میداد. مائو با گفتن جملاتی نظیر «بدون کشاورزان فقیر، انقلابی وجود نخواهد داشت. انکار نقش آنان، انکار انقلاب است»، رعایا را مورد تشویق قرار میداد. زمانی هم که به طبقه سرمایهدار نیاز میداشت، آنان را «رهروان حامی انقلاب طبقه کارگر» مینامید و به آنان قول جمهوری دموکراتیک میداد اما بهمحض اینکه به قدرت رسید، طبقه سرمایهدار را از بین برد و در نهایت هم زارعین و هم کارگران را به طبقهای فقیرتر و محتاجتر تبدیل کرد. این حزب با فریب و دروغ و خشونت در هر جنبشی از جمله از بین بردن به اصطلاح ضدانقلابیون (1953-1950) جریان ضد راستگراها (1957)، انقلاب فرهنگی (1976-1966)، قتلعام میدان تیانآنمن (1989) و شکنجه و کشتار تزکیهکنندگان فالونگنگ از سال 1999 تاکنون، ترفندهای مشابهی را بهکار برد. از سال 1949، تعداد کشتهشدگان خشونتهای حکچ، بیشتر از تعداد کل کشتهشدگان در طول جنگهای بین سالهای 1921 تا 1949 در آن کشور بوده است.
اولین و مهمترین الزام تمامی اعضای (حکچ) و کسانی که تحت حکومت آن هستند، اطاعت بیچون و چرا از فرامین آن است. در چین، اکثریت مردم درباره شخصیت دوگانه اعضای حکچ آگاهی دارند. در محافل خصوصی، اعضای این حزب موجودات انسانی عادی با احساس شادی، خشم، اندوه و لذت هستند. آنها دارای شایستگیها و نواقص موجودات بشری عادی هستند اما بالاتر از سرشت و احساسات بشری، سرشت حزب قرار دارد که طبق الزامات حزب کمونیست، فراسوی نهاد بشری میرود. به این ترتیب، در حالی که انسانیت نسبی و قابل تغییر میشود، سرشت حزب، مطلق و ورای هرگونه چالش میرود. تفوق سرشت حزب بر فرد از روند درازمدت شستوشوی مغزی حکچ نشأت میگیرد.
این آموزشها از پیشدبستانی و مهدکودکها آغاز میشود. دانشآموزان زمانی که وارد دبستان، دوره راهنمایی و تمام مسیر تا دانشکده میشوند، از آموزشهای حزبی و سیاسی برخوردار میشوند و یاد میگیرند که از پاسخهای استاندارد در حمایت از حزب پیروی کنند، در غیر این صورت مجاز به گذراندن امتحان و فارغالتحصیل شدن نیستند.
از طرفی دیگر، اصول شکلگیری حزب کمونیست نیز بهطور وسیعی در تضاد با یکدیگر بودهاند. از ایده تلفیق جهانی دولت ملی تا ملیگرایی افراطی امروز، از نابودی تمامی مالکیتهای خصوصی و تمامی طبقات به اصطلاح استثمارگرانه تا نگرش امروز حمایت از سرمایهداری برای پیوستن به حزب، اصول دیروز با تغییر بسیار محتمل فردا، در سیاستهای امروز وارونه شده است. بهرغم اینکه حکچ هرچندوقت یکبار اصول خود را تغییر میدهد، هدف آن آشکارا باقی میماند؛ بهدست آوردن و نگهداشتن قدرت و استمرار کنترل تمامعیار جامعه.
بهکارگیری مکرر قدرت، ابزار مهمی برای حکچ جهت نگهداشتن حکومت در چین است. هدف استفاده از زور، ایجاد رعب و وحشت است. در این راه «حکومتترس» است که پایه و اساس علایق حزب را میسازد. حزب، هر شخص یا سازمانی را که حتی بهطور بالقوه برای قدرت خودش زیانآور میپندارد به سادگی از میان برمیدارد، خواه آنها شهروندان عادی باشند یا مقامات ردهبالای حکچ. در نتیجه همگان در سایه رعب و وحشت زندگی کرده و از حکچ میهراسند.
بدون شک فرهنگ کهن چین مانع بزرگی بر سر راه بهکارگیری این خصوصیات حزبی توسط حکچ بود. حکچ در پی این بود که به رهبران خود مشروعیت بخشیده و یک موج جدید شخصیتی را رواج دهد تا از این طریق اجازه ندهد مفاهیم اخلاقی و سنتی، کشور را اداره کنند. آنها میدانستند تا زمانی که فرهنگ سنتی جاری باشد، مردم حکچ را بهعنوان قدرتی «برحق، باشکوه و عظیم» قبول نمیکنند. فرهنگ کهن چین به خداوند و احکام آسمانی اعتقاد دارد. پذیرش اعتقاد به خداوند یعنی قبول حاکمیت بر انسانها در حیطه اختیارات الهی، در حالی که حکچ با این ادعا که کمونیسم، بهشت روی زمین است، مادیگرایی تاریخی را رواج میدهد.
حال با طرح چند سوال به موضوع اصلی بحث بازمیگردیم. آیا پیش از ایجاد رابطه در این سطح وسیع با کشور کمونیستی چین، مفهوم کمونیسم و حکومت کمونیستی چین و تاثیرات احتمالی ارتباط با چنین پدیده منحصر به فردی برای یک کشور ارزشی، با دیدی همهجانبه و عمیق مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است؟ در این رابطه برخی از تحلیلگران بر این باورند که چون دیپلماسی رژیم کمونیستی چین در ارتباطش با سایر کشورها بر مقوله کمونیسم اشاره یا تاکیدی ندارد، بنابراین خطری هم از این منظر گریبانگیر ما نخواهد شد. حال سوال این است که چگونه امکان دارد که دو نظام در ارتباطی چنین تنگاتنگ از نظر شکلی، به تدریج تاثیر ماهوی برهم نداشته باشند؟ آیا پدیدهها و موجودیتها در هرجایی که امکان حضور و ارتباط دارند، روح سرشت، خصوصیات و ویژگیهای خود را نیز هرچند خزنده، پنهان و تدریجی به یکدیگر منتقل نمیکنند؟
سوال مهم دیگر این است که آیا زمان شکلگیری این روابط و رشد چشمگیر و فزاینده آن در سالهای اخیر، تاثیرات منفی آشکار آن در عرصههای مختلف چرخه اقتصادی ایران از جمله بخش حیاتی «تولید» مورد نظارت، بررسی و تحلیل ادواری قرار گرفته است؟ از زمان توسعه روابط فیمابین، شاهد اعتراضات رو به رشد از سوی مردم و بخشهای مختلف حکومتی همچون نمایندگان مردم که بارها بخشهای مختلف دولتی را مورد سوال قرار میدهند یا حوزههای کارشناسی اقتصادی و صنعتی جامعه و برخی مطبوعات مستقل در این زمینه هستیم، هرچند به نظر میرسد هنوز هیچگونه تحلیل همهجانبه و آسیبشناسی نظاممندی جهت تنویر افکارعمومی صورت نگرفته است.
سوال دیگر اینکه آیا تسهیل امکان ورود و حضور بلامنازع و خاطرجمع چنین شریک مرموزی در بازارهای تجاری کشورمان، به تبعات منفی «پنهان و خزندهای» در عرصههای دیگر سیاسی، فرهنگی و اجتماعی منجر نخواهد شد؟ در صورت جواب مثبت، آیا مکانیسمی برای کنترل و تحلیل عواقب درازمدت و دامنهدار چنین تاثیراتی وجود دارد؟ همانگونه که قبلا ذکر گردید، نتایج و تاثیرات اقتصادی حضور حکومت کمونیستی چین در بازارهای تجاری کشورهای مختلف از جمله ایران، سریع و ملموس بوده و به همین دلیل به سادگی قابل شناسایی است اما این تنها بخش ناچیز و قابل مشاهده (عواقب اقتصادی) این کوه یخی عظیمالجثه است و آنچه از دید اکثر افراد، پنهان و ناملموس بوده است، همانا بخش عظیم، مخفی و زیرآب (تبعات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی) این کوه یخی غولپیکر میباشد و این همان خصوصیت و ویژگی منحصربهفردی است که زاییده پدیدهای خوشظاهر اما کریهالباطن به نام «کمونیسم» است.
در حوزه سیاسی نیز توجیه و درک روابط استراتژیک ایران و حکومت کمونیستی چین با چالشهای جدی روبهروست. با نگاهی به موقعیت ویژه سیاسی کشورمان در عرصه بینالمللی، کفه ترازو به نفع کشورهایی با ماهیت کمونیست همچون چین، روسیه، کره شمالی و ... سنگینی میکند که باز هم در این بین روابط ویژه جمهوری اسلامی ایران و حکومت کمونیستی چین جایگاه ویژهای را به خود اختصاص میدهد.
ساموئل هانتینگتون نظریهپرداز واستراتژیست و ارائهدهنده فرضیه برخورد تمدنها در بخشی از نظریه خود صفبندی تمدنها را در مواجهه و برخورد نهایی، اینگونه ترسیم میکند که تمدنهای مسیحی و یهودی در یکطرف کارزار و تمدنهای اسلامی و کنفسیوسی ( که به نظر میرسد به شرحی که بیان شد واژه کمونیسم برای تمدن چین حاضر مناسبتتر باشد، در طرف دیگر این مواجهه قرار خواهند گرفت.
صرفنظر از انتقادهای مختلفی که بر این دکترین وارد شده، چنانچه این صفبندی فرضی را با توجه به شرایط کنونی و واقعی در عرصه بینالملل قابل بررسی بدانیم و از آنجایی که باور داریم، «هیچچیز در جهان تصادفی نیست»، حال سوال این است که چه اشتراکات ارزشی و اخلاقی، کشوری دارای فرهنگ و تمدنی برگرفته از ادیان آسمانی را در کنار تمدنی بازنویسی و جایگزین شده توسط یک ایدئولوژی تماما الحادی به نام کمونیسم قرار داده است؟ به نظر میرسد، رویکردی خارج از تعصب و توجیهگری به این مساله، چالشهای جدی در عرصه سیاسی برای ایران به دنبال خواهد داشت.
در علوم سیاسی، استراتژی و راهکارهای مختلفی برای سیطره کشورهای قدرتمند بر سایر حکومتها در نظر گرفته شده است. یکی از رایجترین، سادهترین، مقبولترین و شاید کمهزینهترین این استراتژیها، بهدستگرفتن منابع طبیعی و حضور تدریجی اما قدرتمند و بلامنازع در بازارهای تجاری آن کشور است. آنچه سوابق تاریخی نشان میدهد این حکومتها پس از به چنگآوردن چنین امکانی، به مرور چشمداشتها و خواستههای خود را به عرصه سیاسی آن کشور نیز تسری میدهند، تا امکان بهرهکشی و سوءاستفاده حداکثری را داشته باشند، شاید تصویب لوایحی همچون «کاپیتولاسیون» در دوره رژیم گذشته، نمونه قابل لمسی در این زمینه باشد.
حال این سوال را مطرح میکنیم: آیا حکومت کمونیستی چین نیز از زمان سیطره بر منابع و بازارهای ایران، چنین درخواستهایی داشته است؟ آیا حوزه کارشناسی کشورمان کنترلی همهجانبه و سختگیرانه بر این امر دارد؟ متاسفانه سکوت سنگین و معنیدار بخش عمدهای از جامعه مطبوعاتی و رسانه ملی کشور، در بازتاب جنبههای منفی و واقعیتهای تلخ آشکار و پنهان موجود در پشت صحنه موفقیتهای اقتصادی حکومت کمونیستی چین و متقابلا انعکاس صرف جنبههای مثبت که به نوبه خود، نوعی بزرگنمایی آنها نیز به شمار میرود، نشانههای خوبی از این مقوله نیست. شاید با نگاهی موشکافانه و دقیق، ردپاهایی در این زمینه قابل مشاهده باشد.
به عنوان نمونه اخیر میتوان به عکسالعملضعیف و غیرمسوولانه برخی از بخشهای حکومتی کشورمان و مطبوعات وابسته در قبال سرکوب و کشتار بیرحمانه مسلمانان ایغورتبار ارومچی توسط رژیمکمونیستی چین اشاره کرد.
با دیدی اجمالی به نظر میرسد تاثیرات حضور بلامنازع فرهنگ کمونیستی چین در عرصه اقتصادی ایران، حوزه فرهنگی و اجتماعی کشورمان را نیز بینصیب نگذارده است. با نگاهی به گذشتهای نهچندان دور، واژهای چون «بازار» و«حاجیبازاری»، همواره آن بخش ارزشهای صنعتی کشورمان را که البته بسیار ریشهدار نیز بوده، در اذهان جامعه تداعی مینمود. مردم غالبا از این افراد به عنوان مصادیق امانت، صداقت، اعتماد و ... یاد میکردند. با این حال، امروزه و تحت شرایطی که بازاریان غالبا فروشنده کالاهای چینی، در کیفیتی بسیاری نازل و با جعل و تقلبهای متنوع میباشند، مجبور به «دروغگویی» یا حداقل کتمان «حقیقت» میشوند و این دروغگویی نسل به نسل از پدر و پسر در حال انتقال است. بدیهی است که «دروغ» به مرور موجب بروز«کشمکش» و در نهایت ایجاد «کینه» و خصومت بین افراد میشود. همانگونه که قبلا اشاره شد، این همان میراثی است که کمونیسم از آن زاده شده، با آن خود را پرورش داده و توسط آن به بلوغ کنونی خود در عصر حاضر رسیده است.
از طرفی با عادیشدن اموری همچون دروغ، فروش محصولات تقلبی، فریب و نقض معیارها و هنجارهای ارزشی جامعه و ...، خریداران نیز با از دستدادن اعتماد خود به قشر بازار، همواره در یک حالت «بیاعتمادی و ترس» به سر برده و در این بین سوگندهای فراوانی از سوی فروشندگان خورده میشود، تا به هر طریق این اجناس با پایینترین کیفیت ممکن یا مارک تقلبی که البته سود خوبی هم در پی دارد به فروش بروند و این تنها بخشی از تاثیرات آشکاری بوده است که مطمئنا خواننده محترم نیز بارها شاهد مصادیق آن بوده است. بدیهی است که جامعه بدون «صداقت و اعتماد»، یک جامعه بحرانزده تلقی خواهد شد.
همانگونه که در تحلیل سایه محسوس سیاسی حکومت کمونیستی چین در روابطش با کشورمان مطرح شد، متاسفانه انعکاس صرف جنبههای ظاهری رشد اقتصادی این کشور، ناآگاهانه موجب نوعی تبلیغ غیرمستقیم برای «کمونیسم» و متقابلا کارکرد منفی برای «معنویت و خداباوری» مردم شده است، به این معنا که با اشاره به این مطالب، حوزههای مختلف اجتماع، شروع به ارائه الگوهای مشابه کمونیستی برای حل مشکلات یا موفقیت در عرصههای گوناگون کردهاند. گاهی این مساله بهقدری حاد میشود که برخی از اقشار مختلف جامعه، با تکیه بر نگاهی صرفا سطحی و نه تحلیلی، موفقیت حکومت کمونیستی چین در رشد اقتصادیاش را ناشی از مخالفت و تقابل با معنویت و دینداری میدانند و به این ترتیب باورهای ارزشی جامعهمان که نسل اندر نسل و طی سالها به نسل کنونی منتقل گردیده، هماکنون اینچنین و صرفا بهدلیل ناآگاهی افکار عمومی از ماهیت «کمونیسم» و کموکیف حقایق تلخ پشت پرده موفقیتهای ظاهری کنونی حکومت کمونیستی چین، به سرعت در معرض فرسایش قرار دارد. همانگونه که شکلگیری خاک سالها به طول میانجامد، ولی فرسایش آن تنها در گرو وزیدن یک تندباد است.
یکی دیگر از اتفاقاتی که طی چندسال گذشته در رابطه با حکومت کمونیستی چین و در حوزه اجتماعی ایران روی داده است، حذف تدریجی واژه «کمونیستی» از عبارت پیشگفته و به تبع آن از اذهان عمومی مردم کشورمان میباشد. هرچند به نظر میرسد این رویداد مهم بهصورت تدریجی و نادانسته اتفاق افتاده، با این حال موجب شده تا مردم ایران فراموش کنند که این پدیدهای که هر روزه به اشکال مختلف مورد نقد مثبت، تشویق و حتی الگوبرداری قرار میگیرد، ماهیتی کمونیستی با اوصافی که شرح آن گذشت را یدک میکشد و ناآگاهی به این موضوع میتواند چه عواقب و خطراتی را به دنبال داشته باشد. شاید خواننده محترم هماکنون پی میبرد، که چرا نگارنده در این نوشتار، اصرار در بهکارگیری کامل عبارت «حکومت کمونیستی چین» داشته است.
و اما سوال پایانی اینکه از زمان شکلگیری روابط فیمابین دو کشور و ارتقای آن تا حد بزرگترین شریک تجاری، چه چیزهای خوبی از یک شریک با ماهیت کمونیستی در حوزه فرهنگ، اجتماع، اقتصاد و سیاست یاد گرفتهایم و چه چیزهای خوب دیگری هنوز باقیمانده که انتظار میرود در آینده یاد بگیریم!؟
هرچند نوشتار حاضر، با اشاره به برخی از خصوصیات مذموم حکومت کمونیستی چین، سعی در تحلیل برخی از چالشهای پیشرو و مشکلات گریبانگیر کنونی و اجتنابناپذیر آتی ناشی از روابط گسترده با این حکومت داشت، با این وجود آسیبشناسی این پدیده، به هیچعنوان بهمعنی این نیست که تمامی مشکلات موجود در کشورمان در عرصههای مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ناشی از روابط با این کشور میباشد اما به دلایل مختلفی که به اجمال بیان شد، جایگاه و نقش منفی و مخرب حضور انحصاری یک پدیده کمونیستی در یک نظام ارزشی، بسیار چشمگیرتر و تاثیرگذارتر از جنبههای مثبت آن در درازمدت خواهد بود.
منبع: روزنامه اعتماد ملی- محمد اسماعیلی
نظر شما :