پایان باز انتخابات و دو سرنوشت محتمل برای موسوی
تعبیر "پایان باز" برای انتخابات ریاست جمهوری دهم تعبیر بی محتوایی نیست. پرونده این انتخابات با وجود اعلام قطعی نتیجه آن از سوی شورای نگهبان و مختومه خواندن پرونده اش، همچنان مفتوح است.
نامزدهای معترض به اجرای انتخابات در بیانیه های آخر خود یک قدم پا پس نگذاشتند و اتفاقا گشاده دستانه تر نوشتند و نشان دادند که از اعتراض دست نمی کشند و روند موجود را ناعادلانه تلقی می کنند.
در این میان بیشتر چشم ها به سوی میرحسین موسوی است. او بعد از حدود 20 سال که از حضور محسوس اش در عرصه سیاست ایران می گذشت، دعوت گروه ها و شخصیت های سیاسی را پذیرفت و با چهره ای ذو وجهین – اصلاح طلبی و اصول گرایی – وارد کارزار شد.
سیر حوادث انتخابات به گونه ای پیش رفت که از موسوی شخصیتی فراتر از یک نامزد انتخاباتی ساخت. به بیان دیگر او صاحب وجهه و اعتباری دیگر شد و مطابق آنچه خودش نیز در بیانیه نهم اش گفته است، به نماینده سطحی دیگر از مطالبات جامعه بدل شد.
به طور حتم و یقین، نه موسوی نه گروه های حامی او و نه رای دهندگان به وی، این تصور را به ذهن راه نمی دادند که نام میرحسین به تکبیرهای شبانه بر بام های شهر برسد و به اشکال مختلف به سمبلی اعتراضی بدل شود.
در هنگامه ای که ایستادگی موسوی بر سر اثبات تقلب های انتخاباتی به آشوب های خیابانی و جنگ های شهری میان طرفداران او و قوای امنیتی کشیده شد، پروژه ای نیز در حال کلید خوردن بود که شاید از سوی رقبا، یگانه سرنوشت محتوم میرحسین موسوی تلقی می شد.
در جریان حوادث تلخ بعد از برگزاری انتخابات، زمینه هایی برای اعتبارزدایی از موسوی در حال شکل گیری بود و رسانه های رسمی و منتسب به جناح رقیب می کوشیدند در روندی مدیریت شده، زمینه را برای بازداشت، حصر یا انزوای مهندس موسوی آماده کنند.
شاید همین حالا نیز این سرنوشت برای موسوی محتوم و گریزناپذیر باشد. آنها که متعلق به نسل اول انقلاب هستند و کشاکش های آن دوره را به یاد دارند، معنی مقایسه میان موسوی و بنی صدر را بهتر درک می کنند. این قیاس طی روزهای گذشته از سوی مخالفان جریان اصلاحات در ایران انجام شده و میرحسین موسوی را با همه سابقه و نسب و علایق انقلابی اش به کسی چون بنی صدر و سرنوشت او را همسان با او تشبیه کرده اند.
جریانی میانه روتر از این طیف هم هست که سرنوشت موسوی را بعد از فروکش کردن قائله ها و حساسیت های جامعه، با خانه نشینی آن روحانی مخلوع قیاس می کنند. درواقع این تصمیم نیز دور از ذهن نیست که میرحسین موسوی بر اساس شکایات و اعترافاتی که در دست انجام است، متهم درجه یک اتفاقات اخیر قلمداد شود اما به جهت رعایت حال و حفظ جوانب امر، از محاکمه وی خودداری شود و به خانه نشینی و اطلاق فریب خوردگی و ساده لوحی به وی اکتفا شود.
به هر شکل در سال های گذشته روند حوادث سیاسی و به خصوص پاره ای اعتراض ها و اغتشاش ها در کشور به گونه ای بوده که نحوه حل و فصل و هدایت آنها در برخی رسانه ها و مطبوعات قابل پیگرد و شاید حتی قابل پیش بینی بوده است.
نگاهی به سیر حوادث مربوط به انتخابات دهم گویای این مسئله بود که نامزدهای معترض و در راس آنها میرحسین موسوی نمی بایست امیدی به تغییر نتیجه و احیانا ابطال انتخابات داشته باشند. به طور حتم شخص مهندس موسوی نیز از شب برگزاری انتخابات متوجه نحوه پیشبرد اتفاقات بوده است و بنابراین حتی در روزهایی که مصرانه از ابطال انتخابات سخن می گفت و بیانیه های اعتراضی اش را یک به یک منتشر می کرد، خود به نیکی می دانست که این تلاش ها به تغییر منجر نمی شود و ایستادگی او معنا و مفهومی دیگر و تاثیراتی دیگر برجا خواهد گذاشت.
اما حالا و بعد از گذشت بیش از 20 روز از اعتراض های مخالفان، زمان برای پرداختن هزینه از سوی مهندس موسوی آماده می شود. صداوسیما و رسانه های دولتی در روزهای گذشته گزارش های متعددی را از زبان مردم و مسئولان و کارشناسان پخش کرده اند که جملگی آنها موسوی را مقصر آشوب های اخیر می دانند و عنوان می کنند که این نامزد انتخابات با وجود شعار قانون گرایی که سر می دهد، خود بزرگ ترین فرد گریزان از قانون است.
شاید خارج کردن موسوی از جریانات سیاسی ایران تنها راه خاموشی خاکستری باشد که همچنان بوی آتش می دهد. اگر "پایان باز" را برای اعتراضات اخیر قائل شویم و بپذیریم که نه موسوی و کروبی و نه هوادارانشان نتیجه انتخابات را هضم نکرده و آن را حک شده بر ضمیر جامعه می دانند، باید این را نیز بپذیریم که یگانه راه ممکن برای حذف یا تضعیف جریان اصلاح طلبی، یکی منتقل کردن بار هزینه ها و اتهامات به سوی آنها و دوم، خانه نشینی یا همان مرگ سیاسی قهرمان داستان است.
اما روی دیگر سکه نیز دیدنی است. برخی تحلیل گران سیاسی از لحن میرحسین موسوی در بیانیه اخیرش این طور برداشت کرده اند که او خواهان ادامه حیات سیاسی و تاسیس یک حزب یا گروه است.
باید قبول کرد که ظرفیت های مهندس موسوی برای راه اندازی حزب سیاسی حتی از مهدی کروبی هم بیشتر است. موسوی علاوه بر برخورداری از حامیان اصول گرا و انقلابی که عمدتا برکشیده نسل اول انقلاب و منتسبین به امام خمینی و شهید بهشتی هستند، چهره ای متجدد و نواندیش و مورد علاقه اصلاح طلبان و در نتیجه طبقه متوسط شهری و نخبگان فرهنگی و دانشگاهی نیز هست.
او ملزومات اولیه یک حزب ایرانی یعنی حامیانی در قدرت، حامیان دانشگاهی، نسل نوجوان و جوان و میانه سال، نخبگان فرهنگی و هنری، حامیانی با وجهه بین المللی و نیز بخشی از توده های جامعه را در اختیار دارد. درواقع این انتخابات دهم بود که ظرفیت های لازم را برای تاسیس حزب و تداوم یک جنبش سیاسی و اجتماعی در اختیار مهندس موسوی گذاشت و او با وجود عدم کسب نتیجه در انتخابات، توانست ویژگی ها و نتایج خیره کننده ای را کسب کند.
موسوی در این میانه باید حساب کاریزمای شخصی اش را از داشته های برشمرده جدا کند و اتکایی بر آن نداشته باشد. او در حال حاضر باید راهی برای بقای سیاسی اش بجوید. لایه هایی از قدرت که از ظرفیت های بالقوه موسوی و هوادارانش واهمه دارند به آسودگی اجازه حیات سیاسی اثرگذار را به موسوی نخواهند داد؛ چرا که در این صورت باید وقوع هر تغییری را در آینده محتمل بدانند و اگر چنین اتفاقی بیفتد و دوم خرداد یا 23 خردادی دیگر رخ دهد، خود را در آینده نخواهند بخشید.
ورود موسوی به عرصه تحزب به معنی احیای همان "پرونده باز" است. اگر چانه زنی حامیان او در قدرت - نظیر هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری و تا اندازه ای لاریجانی - موثر واقع شود، می توان به ماندن موسوی در عرصه سیاست امیدوار بود. اما این روزها کسی صدای حامیان در قدرت موسوی را نمی شنود. سکوت و محافظه کاری این چهره ها به معنی تمایل آنان به حفظ خود در ساختار قدرت است و این روند به خروج موسوی از دایره منتهی می شود. تا امروز نشانه و امیدی برای تداوم حیات سیاسی موسوی در قالب حزب یا هر محمل دیگری به چشم نمی خورد و همه علائم حکایت از زمینه چینی برای مرگ سیاسی او دارد.
نظر شما :