مساله قدرت و انرژی
دکتر سعید تائب، استاد روابط بینالملل و متخصص در حوزه مطالعات استراتژیک و مطالعات منطقهای سیاست خارجی ایران است که با حضور در برنامه اوراسیای مرکزی در دانشگاه به شرح فضای فعالیت ایران در حوزه انرژی در سطح بینالمللی پرداخت. متن کامل سخنرانی این استاد دانشگاه تقديم مىشود.
ايران در موقعيتى قرار دارد که مىتواند نقش تعادلدهنده را در حوزه انرژى نهتنها آسياى مرکزى، بلکه حتى در حوزه جهانى نيز بازى کند. در اين راستا نيز از حمايت سياسى در جهان برخوردار است. به دليل اينکه ويژگى جغرافيايى بهعنوان دولت – ملتى در نظام بينالمللى که در حال گذار است کمرنگ شده است و خصوصيات موضوعى پررنگ شده است که يکى از اين موضوعات اقتصاد است که مهمترين مقوله آن نيز بحث انرژى است و قدرتهاى بزرگ جهان به آن نياز دارند. ضمن اينکه نبايد نقش روسيه را بهعنوان بازيگر يک در حوزه گاز جهانى فرامو
موضوع «رقابت چين و ژاپن در حوزه انرژى آسياى مرکزى و نقش جمهورى اسلامى ايران» در صحنه بينالمللى و ايران بسيار مهم است. در واقع ما در اين جلسه به اين مساله مىپردازيم که چين و ژاپن در چه حوزههايى رقابت دارند؟ چه وضعيتى دارند؟ و نقش ايران چگونه خواهد بود؟ سوال اصلى اين است که جمهورى اسلامى ايران چه مىتواند بکند يا چه بايد انجام بدهد تا از اين رقابتى که در اين حوزه انرژى بين اين دو قدرت بزرگ آسيايى (چين و ژاپن) که اکنون نيز جزو قدرتهاى بسيار بزرگ جهانى هستند، بيشترين استفاده را بکند و باعث ارتقاى جايگاه کشور در صحنه بينالمللى شود؟
براى پاسخ به اين سوال و ارائه نظرم به ناچار مجبوريم اظهارنظرى را در مورد وضعيت نظام بينالمللى که مقوله رقابت و انرژى در چارچوب آن عمل مىکند، بيان کنم. سپس وارد بحث انرژى بشوم و به دنبال آن به اين مساله که ژاپن و چين در چه حوزههايى رقابت دارند؟ چه وضعيتى دارند؟ نقش ايران در اين رابطه چه خواهد بود؟ بپردازم.
پاسخ نهايى امر را ابتدا بيان مىکنم که ايران در موقعيتى قرار دارد که مىتواند نقش تعادلدهنده و نقش بالاسرى را در حوزه انرژى نهتنها آسياى مرکزى، بلکه حتى در حوزه جهانى نيز بازى کند. ايران اين نقش را در مقطع زمانى اواخر دهه 60 و اوايل دهه 70 ميلادى داشته است که در حوزه نفت بود و موفق شديم جايگاه کشور را در حوزه انرژى در مقوله نفت ارتقا دهيم و تبديل به يکى از آن دو بازيگر اصلى نفت شده و باقى بمانيم. متاسفانه در دهه 90 و دهه اول قرن 21 اين موقعيت را از دست داديم. اما نه از اين زاويه که برخى ممکن است نگاه کنند که سياستهاى اشتباهى را اتخاذ کرديم، پس اين موقعيت را از دست داديم. نه بيشتر به اين دليل که ساختار نظام بينالمللى تغيير کرد و چون ما هم نتوانستيم خودمان را با ساختار جديد بينالمللى منطبق کنيم، پس جايگاه اصلى خودمان را هم از دست داديم.
در همين حوزه است که من مىخواهم از نظام بينالمللى به سرعت به طرف حوزه انرژى بيايم و به بيان اين مساله بپردازم که ساختار چيست؟ چه مشخصاتى دارد؟ ايران کجا قرار مىگيرد؟
در حال حاضر وضعيتى که نظام بينالملل با آن مواجه است، تقريبا مىتوانيم بگوييم که موقعيت خاصى است که دارد در تاريخ روابط بينالملل اتفاق مىافتد. گرچه دوران گذار وجود دارد، ولى اختلافنظرهاى زيادى نيز وجود دارد که اين خصوصيات دوران گذار بودن چه چيزهايى هستند؟ به طور خيلى خلاصه يکى از خصوصيات و تفاوتهايى که در اين دوران گذار با دورانهاى گذشته يا نظامهاى گذشته وجود دارد و بسيارى هم به آن باور دارند اين است که خصوصيات جغرافيايى بهعنوان دولت- ملتى در آن کمرنگ است و خصوصيات موضوعى پررنگ شده است. يعنى نظام بينالمللى بيشتر در حوزههاى موضوعات در حال حرکت است تا در حوزههاى جغرافياى سياسي. در نظامهاى گذشته، بيشتر در حوزه جغرافياى سياسى اين حرکت وجود داشت و موضوعات نيز در درون آنها تعريف مىشد. درحالىکه در نظام جديدى که ما داريم در آن حرکت مىکنيم، به ويژه اينکه آقاى جورجبوش پسر نيز سعى داشت که اين را برگرداند و باز هم در حوزه جغرافياى سياسى حرکت کند، ولى با روى کار آمدن باراک اوباما اين شيفت از نو برگردانده شد و باز هم به موضوعات پرداخت مىشود تا جغرافياى سياسى که موضوعات متعددى را نيز در برمىگيرد.
به نظر مىرسد که اتفاقنظر عمومى نيز روى اين موضوعات وجود دارند که عبارتند از: موضوعات اقتصادى، محيطزيستى، فرهنگى و جمعيتى، منابع اوليه، بحثهاى تکنولوژيکى که مىتواند تسليحاتى و ... باشد. در واقع اينها ازجمله موضوعاتى هستند که کسانى مىتوانند ساختارهاى اين موضوعات را در صحنه جهانى به ديگران تحميل کنند. که آنها بازيگران، قدرتهاى برجسته نظام بينالملل خواهند بود. يعنى ديگر در حوزهاى که چه جغرافيايى داريم، عمل نمىکنيم. ولى اين به معناى آن هم نيست که از برترى جغرافيايى نمىتوانند استفاده کنند. يکى از اين موضوعات اقتصاد است. دليل اينکه اقتصاد خيلى اولويت پيدا کرده است اين است که جورجبوش پسر خيلى سعى کرد که از حوزه اقتصاد دور شود و از نظر نظامى خودش را متمرکز کند و اين نظر ايالات متحده آمريکا را به نظام بينالمللى تحميل کند. اما با بازگشتى که از سوى باراک اوباما اتفاق افتاد، همه پذيرفتهاند که اقتصاد يکى از مهمترين موضوعات است به عبارت ديگر جنگ و رقابت در حوزه اقتصادى تعيينکننده آن نظام جديد است که در اين حوزه اقتصادى مسائل مختلفى وجود دارد که بحث انرژى مهمترين مقوله آن است.
عوامل و عناصر اقتصادى ديگرى نيز وجود دارند که از انرژى تعيينکنندهتر هستند. اما به دليل اينکه در حوزه اقتصاد، مراکز اقتصادى که با يکديگر رقابت مىکنند، در يک مساله وجه اشتراک دارند و آن هم کمبود انرژى است، انرژى خيلى کليدى شده است. بنابراين، انرژى بهعنوان يک عامل مهم اقتصادى در جايگاه خودش هست ولى به دليل اينکه در صحنه رقابت بينالمللى و در صحنه تبيين نظام بينالمللى سه بازيگر اصلى آمريکاى شمالى، اتحاديه اروپا و شرق آسيا وجود دارند که شکافهايى نيز در خودشان هست. اما در يک مساله کاملا با يکديگر مشترک هستند و اينکه هر سه اين مراکز فاقد تامين انرژى براى تداوم و رقابتهايشان هستند. يعنى تمام مطالعات سازمانهاى بينالمللى انرژى، امنيتى و سياسى در يک موضوع اتفاقنظر دارند که حداقل تا سال 2020 و 2025 انرژىهاى کربنيک که عمدتا نفت و گاز هستند، مهمترين انرژى صنعت جهان خواهند بود. هيچ جاى بحثى در اين مساله وجود ندارد. حالا بعد از سال 2020 و 2025 چه اتفاقى خواهد افتاد، آن به چند عامل ديگر ازجمله تکنولوژى و مسائل محيطزيستى مربوط مىشود بنابراين، انرژى در اقتصاد مهم است و در انرژى حوزه نفت و گاز کليدى هستند و تمام مطالعات نشان مىدهد که ما دو گروه کشور در جهان داريم که يکسرى کشورهاى متقاضى و مصرفکننده و يکسرى ديگر کشورهاى عرضهکننده هستند. يکى، دو تا کشور هم هر دو خصوصيت توليدکنندگى و عرضهکنندگى را با هم دارند که عبارتند از ايالات متحده آمريکا، چين، روسيه و ايران. اما به استثناى روسيه، دو کشور آمريکا و چين مصرف و تقاضايشان به مراتب بيشتر از توانايى عرضه آنهاست. دو بازيگر ديگر به نامهاى اتحاديه اروپا و ژاپن داريم که فقط متقاضى هستند و داراى توان انرژى در سطح وسيعى نيستند. بنابراين شرايط خاصى براى اين دو بازيگر وجود دارد.
در مقابل، کشورهايى که متقاضى هستند از خصوصيت ديگرى نيز بهرهمند و آن اينکه صاحب تکنولوژى هستند. يعنى از توان تکنولوژى بسيار بالايى برخوردارند و از قدرت اقتصادى و درصد قابل توجهى هم از قدرت سياسى برخوردارند. دو کشور آمريکا و روسيه نيز علاوه بر اين خصوصيات مهم از توان نظامى نيز برخوردارند که وقتى اين خصوصيات را با يکديگر جمع مىکنيم به آنها امکان تاثيرگذارى زيادى را روى انرژى مىدهد.
اما در مورد دو بازيگر چين و ژاپن که از بازيگران مورد بحث اين جلسه هستند، تفاوتى که در اين مقطع زمانى دارند اين است که ژاپن از سطح تکنولوژى فوقالعاده بالايى برخوردار است. اما چين هنوز به آن سطح تکنولوژى نرسيده است که بتواند در صنعت انرژى نقش مهمى را بازى کند. اما تفاوت ديگرى که اين دو بازيگر دارند و براى ايران هم مهم است که بايد چه بکند اين است که ژاپن تقريبا به آن قله توانمندى و نقش آفرينى خود رسيده است. اگر اتفاق فوقالعادهاى در جهان رخ ندهد و همچنين اتفاق خاصى هم در خود ژاپن نيفتد، احتمال اينکه ژاپن بتواند به اين نقطه باز گردد بسيار اندک است. به عبارت ديگر ژاپن خيلى توانمندى از خودش نشان دهد، مىتواند خودش را در اين مقطع نگه دارد. يعنى بيشتر به طرف نزول حرکت مىکند. اما چين درست در نقطه مقابل ژاپن حرکت مىکند. در واقع چين در حال افزايش قدرت است. ما مىدانيم در صحنه روابط بينالملل، رفتار کشورهايى که در حال افزايش قدرت هستند ماهيت رفتارى آنها با کشورهايى که در حال ثابت بودن يا در حال افول قدرت هستند، متفاوت است. اين يکى از مسائلى است که کشورى به نام ايران بايد بسيار با دقت با اينها برخورد کند. چون اين بازيگران خصوصيات متفاوتى را از خودشان بروز مىدهند.
ماهيت تهيهکنندگان انرژى
در قسمت تهيهکنندگان انرژى در بخش هيدروکربنى، سه کشور عمده در جهان وجود دارند که عبارتند از روسيه، ايران و عربستان سعودى، اينها سه کشور کليدى هستند که مجموع ذخاير نفت و گازشان قدرتى به آنها مىدهد که به جرات تمام موسسات مطالعات جهان اتفاقنظر دارند که تا سال 2020 و 2025 اين سه کشور عمدهترين توليدکنندگان انرژى خواهند بود. در عين حال اين سه کشور کليدى، تفاوتهايى نيز با يکديگر دارند در سياست عربستانسعودى و استراتژى انرژىاش که تبيين شده است، تحول عظيمى در آن رخ نمىدهد. عربستان کاملا مشخص کرده است که سياستاش به طرف آمريکاست و سرمايهگذارى زيادى عمدتا در گاز ندارد. با شرکتهاى اروپايى و آمريکايى طرف قرارداد است و در همان راستا هم حرکت مىکند. در واقع ما انتظار تحول خاصى را در جهتگيرىهاى عربستان سعودى در صحنه بينالمللى نداريم. يعنى تقريبا مىتوانيم بگوييم در آينده 5 و 10 سال آينده عربستان چه مسيرى را طى خواهد کرد.
از سوى ديگر، روسيه بهخصوص در دوره پوتين دور دوم، حداقل اين را مشخص کرد که روسيه از انرژى و بهويژه گاز به عنوان يکى از ابزارهاى قدرتمند براى تاثيرگذارى و تبيين نظام بينالمللى و همچنين جايگاهى که روسيه دارد استفاده مىکند و بعد از ژانويه گاز را به روى اروپا قطع مىکند و هيچ شرمندگى هم از خودش نشان نمىدهد. در واقع بدون هيچگونه رودربايستى، روسيه به راحتى به دنيا مىگويد من دارم تعيين مىکنم. در هر نوبت قطع گاز هم بهانهاى دارد که بتواند روى آن مانور بدهد. به عبارت ديگر روسيه کاملا مشخص کرده است که در اين شکلگيرى ساختار جديد انرژى جهانى و سپس نظام بينالمللى به راحتى مىخواهد از توانمندى خود خصوصا در گاز استفاده کند.
کشور سوم ايران است که فاقد استراتژى انرژى نفت و گاز است. در واقع ما اصلا سياست خاصى را در اين خصوص نداريم. يعنى کاملا با يک حالت انفعالى برخورد مىکنيم. قيمت انرژى گاز و نفت بالا برود يک نوع برخورد مىکنيم و اگر قيمت پايين بيايد، يک نوع برخورد مىکنيم. اگر بستگى به مسائل ديگر داشته باشد، به طرف توتال مىرويم يا نمىرويم،اين به مسائل ديگر مربوط مىشود تا به خود بنيان انرژى که يکى از نقاط ضعف ايران است. با اينکه ايران پتانسيل و توانمندىهاى فراوانى را در حوزه اثرگذارى روى ساختار انرژى دارد، ولى در عمل آگاه به توانمندىهاى خودش نيست. در حرف و بيان آگاه است. اما در عمل آگاه بر اين موضوع نيست و به همين دليل چنين جلساتى به نظرم خيلى اهميت پيدا مىکند تا با تبادل نظرها بتوانيم راهى را براى اينکه ايران در چه مسيرى مىتواند حرکت کند، پيدا کنيم. اين ايرانى که سياست انرژىاش تبيين نشده است در شرايط خاصى قرار گرفته است که بسيار ايدهآل است.
اتفاقا مىتوانم اين را عرض کنم که شايد با شرايطى که وجود دارد، خوب است که ما هنوز سياستى را نداريم. يعنى اگر سياستى را مىداشتيم، شانسى و اتفاقى بايد آرزو مىکرديم که آن سياست منطبق با وقايع و رويدادها باشد.
بنابراين، اين از معدود مواردى است که شانس آورديم که هنوز اين سياست تبيين نشده است و فرصت تدويناش را هم داريم. اما فرصت بسيار بسيار اندک است.
اما رقابت اقتصادى چين و ژاپن در حوزه انرژى به گونهاى است که آنها هيچ راهى به جز حوزه آسياى مرکزى و خليج فارس براى به دست آوردن انرژى مورد مصرف خود ندارند. يعنى انتخاب ديگرى برايشان وجود ندارد. منابع انرژى ديگر، درصد اندکى را مىتوانند براى آنان تامين کنند. وقتى به ليست عرضهکنندگان انرژى به ژاپن نگاه کنيد، مشاهده مىکنيد که بالاى 40 کشور وجود دارند ولى اينها کشورهايى هستند که روزى 5 هزار، 7 هزار و 10 هزار شبکه نفت عرضه مىکنند ولى به يکباره حدود 3 يا 4 کشور هستند که روزى چند صد هزار بشکه نفت به اين کشور تحويل مىدهند. در واقع ژاپن فقط چند بازيگر دارد. به هر حال در اين رقابتى که دارد شکل مىگيرد و روزبهروز هم پررنگتر مىشود، نقشآفرينىاش در ساختار انرژى خيلى مهم است. وقتى صحبت از ساختار انرژى مىکنيم، منظور روابطى است که تعيين مىکند چه کسى توليد کند، چه کسى به چه ميزان مصرف کند؟ چگونه مصرف کند؟ و با چه قيمتى مصرف کند؟ پس منظور از تبيين ساختار انرژى روابطى است که به اين سوال پاسخ مىدهد. به همين دليل است که بازيگران اصلى مىتوانند نقش بازى کنند و تعيين کنند که چه کسانى انرژى ارائه دهند؟ چه کسانى چى را مصرف کنند؟ و اگر ما به راحتى تعيين کننده باشيم، مىتوانيم در ساختار مصرف انرژى در ژاپن و چين نيز تاثيرگذار باشيم.
کما اينکه اوپک دهه 60 تاثيرى را که گذاشت باعث شد تا آمريکا را ببرد، براساس نفت ارزان، اما الان ديگر ساختار انرژى نمىتواند روى نفت ارزان حرکت کند. اين توليدکننده و بازار است که دارد تعيين مىکند که به چه جهتى حرکت کند. در همين راستا هم چين و ژاپن براى ما اهميت بسيار ويژهاى دارند. به همين دليل است که مىگويم خوب شد که ما استراتژى انرژيمان را هنوز تبيين نکردهايم. زيرا مىتوانيم از اين شرايط استفاده کنيم. در شرايطى که وجود دارد، روسيه هدفگذارى کرده است که تعداد بيشترى از کشورهاى مصرفکننده را وابسته به منابع انرژى خود کند، اروپا در قسمت غرب و چين و ژاپن در قسمت شرق که روسيه از يک جغرافياى فوقالعاده ايدهآلى نيز برخوردار است. واقعا روسيه شرايط بسيار استثنايى هم دارد و به راحتى با همه اين کشورها تقريبا هم مرز است و با پرداخت کمترين هزينه به اين کشورها مىتواند بازيگر اول حوزه گاز محسوب شود در واقع هيچ کشورى نمىتواند کارى بکند و روسيه شماره يک است.
همانطور که عربستان سعودى در حوزه نفت دهه 70 ، 80 و 90 ميلادى به بازيگر اول تبديل شد، در حالىکه قبل از آن ايران بازيگر اول اين حوزه بود، اکنون نيز کسى شک ندارد که روسيه به دليل ذخاير گاز اول است.
مشکلات پيش روى ايران
اما مساله مهم اين است که تنها کشورى که مىتواند به روسيه تعادل بخشد، ايران است. هيچ کشور ديگرى در دنيا در حوزه انرژى نفت و گاز توان تعادلدهندگى يا بالانس کردن و کنترل روسيه را ندارد. ايران تنها کشورى است که اين توان را دارد. اما ايران فقط روى کاغذ اين توان را دارد و از لحاظ عملى اين توان در ايران موجود نيست. چرا از لحاظ عملى اين توان در ايران موجود نيست؟ ما در حالى که دومين ذخاير گاز جهان را داريم اما ناتوان از تامين گاز مصرفى خود و گاز تزريقى به چاههاى نفت خودمان هستيم. يعنى در عين حالى که آن همه ذخاير را داريم، اين مشکل اساسى را هم پيش روى خودمان داريم که اتفاقا در حوزهاى است که چين و ژاپن مىتوانند بازيگر شوند. پس ما دو مشکل اساسى را براى بازيگر شدن داريم: 1 – بحث سياسى است که ما با نظام بينالملل قهريم، نظام بينالملل هم با ما قهر است و در نتيجه نه نظام بينالملل با ما کار تعاملى دارد و نه ما با نظام بينالملل کار تعاملى داريم. در حالى که در حوزه انرژى، خريداران فقط از حوزه نظام بينالملل هستند، سرمايهها فقط براى آنهاست، کنترلکننده آنها هستند، تکنولوژى متعلق به آنهاست. ولى روى کاغذ ذخاير براى ايران است.
2 – مشکل اساسى ديگرى که بتوانيم حتى مسائل سياسى را ساماندهى و جهتدهى کنيم، براى ما وجود دارد، عبارت است از مشکل تکنولوژى که صنعت نفت و گاز ايران عقب مانده است و متعلق به 30 يا 40 سال پيش است و هيچ اتفاق خاصى هم در آن رخ نداده است. به همين دليل نمىتوانيم نقشآفرين باشيم و روسيه دارد به راحتى از اين خلأ استفاده مىکند.
در بحث تکنولوژى؛ همچنان بيش از 70درصد تکنولوژى صنعت نفت و گاز جهان به آمريکا تعلق دارد. يعنى هرکسى در هر جاى دنيا نخواهد حرکت بزرگى براى توسعه صنعت نفت خود انجام دهد، مجبور است که از شرکتهاى آمريکايى و شرکتهايى شبه آمريکايى استفاده کند. منظور از شرکتهاى شبهآمريکايى هم شرکتهايى هستند که در کشورهاى کرهجنوبى، مالزى، ژاپن و حتى کشورهاى داخلى اروپا فعاليت مىکنند و تقريبا توانمندى تکنولوژى آنان متعلق به آمريکاست. هرچند مالکيت از آن خودشان است.
بنابراين، اگر ايران بخواهد اين نقش را بازى کند بايد اين تکنولوژى را به دست آورد و يکى از جاهايى که مىتواند اين تکنولوژى را به ايران بدهند تا آن مساله سياسى ما هم يک مقدارى حل شود، ژاپن پل خوبى است. به عبارت ديگر در رقابتى که ژاپن با چين دارد، براى اينکه تنها منابع نزديکشان آسياى مرکزى و خليجفارس است، در اين رقابت، انتخابى که ايران مىتواند در حوزه تکنولوژى بکند، به طور منطقى انتخاب ايران بايد ژاپن باشد.
چون چين داراى اين توان تکنولوژى نيست و اين از نقطه ضعف ما در اين قسمت است. اما مشکلى که ژاپنىها دارند خلاف مشکل چينىهاست. چين اراده سياسى دارد و استقلال کامل دارد. چون در حال افزايش قدرت است امکان مانور دادن و اتخاذ سياستهاى قدرتمندانه را هم دارد. چين در مورد ميدان آزادگان و ساير ميادين ديگر با ايران وارد معامله شد. اما خلاف پيشنهادهاى متعددى از ميادين گازى ايران به ژاپن که واقعا ژاپن هم مىخواست مشارکت کند، ولى به دليل مشکل سياسى اين کشور که بايد آمريکا همراهى کند. نتوانسته است تا به امروز با ايران وارد همکارى شود. زيرا نگرانى ژاپنىها در حوزه بينالملل بيشتر در حوزه آمريکاست. به همين دليل هم ژاپن مرتبا به ايران مىگويد که مشکلاتتان را با آمريکا حل کنيد سپس من حاضر به سرمايهگذارى در منابع انرژى شما هستم. چينىها اين را به ما نمىگويند.
نه اينکه بدشان نمىآيد که ما مشکلمان را با آمريکا حل کنيم اما وقتى که خودشان جاى پايى را در صنعت انرژى ايران گشوده باشند، علاقمند مىشوند تا اين مشکل حل شود و روى آن مانور بدهند. تا قبل از آن چينىها خيلى مايل به بهبود رابطه ايران با آمريکا نيستند.
حمايت سياسى از بازار گاز ايران
خوشبختانه الان خواستهاى که ايران مىتواند داشته باشد، جايى که مىتواند حرکت کند و استراتژى که مىتواند اتخاذ کند، دقيقا موضوعى است که آمريکا، کشورهاى اتحاديه اروپا، چين و ژاپن هم مىخواهند و تنها کشورى که اين استراتژى را نمىخواهد روسيه است. بنابراين ايران از يک نوع حمايت سياسى در قبال اين استراتژى برخوردار است و آن اين است که ايران وارد حوزه صنعت گاز جهان شود. ايران الان خارج از حوزه مانورى صنعت گاز جهان است. ما حرف زيادى براى زدن نداريم. نهايتا يک مقدارى گاز داريم که با ترکمنستان و ترکيه مبادله مىکنيم و...
خط لوله هم که عمدتا بايد از آسياى مرکزى عبور کند و اين منطقه هم نقش مهمى را بازى مىکند و ما هم مىتوانيم در آنجا مشارکت داشته باشيم.
اما ژاپن گاز را به صورت مايع مىخواهد و لولهکشى براى آن مقرون به صرفه نيست. در اينجا يک برترى بزرگ را به ايران مىدهد که اگر آسياى مرکزى بخواهد نقشى را براى چين و ژاپن بازى کند، يکى از انتخابهاى خوب آنها همراهى با ايران است. نمونه آن هم سوآپ است که در حوزه نفت مثلا قزاقستان نفت خود را به ما مىدهد تا ما هم از بنادر جنوبى خود در خليجفارس نفت به مشتريان قزاقستان بدهيم. در مورد گاز مايع (LNG) نيز ما مىتوانيم اين گاز مايع را از ترکمنستان دريافت کنيم و از طريق بنادر جنوبى خود، گازمان را به ژاپن تحويل دهيم. اين نقشى است که ايران مىتواند بازى کند.
در حوزه انرژى، ژاپنىها يکى از پيشرفتهترين تکنولوژى را دارند. اتفاقا در بخشى ابداعکنندگان تکنولوژى (LNG) ژاپنىها هستند. به دليل اينکه نياز آنان اين بوده است. فرانسويان چون بيشتر از طريق خطوط لوله به انرژى خود دسترسى دارند، آنان نيز در اين بخش از صنعت گاز پيشرفت قابلتوجهى داشتهاند.
بنابراين ايران از دو طريق همکارى سوآپ با ژاپن و اتصال خط لوله از طريق چين به آسياى مرکزى مىتواند با اين دو کشور همکارى کرده و از صنعت تکنولوژى آنان نيز بهرهمند شود. اما نکتهاى را نيز بايد در خصوص آسياى مرکزى دقت کرد. اگر ما هم به جاى کشورهاى آسياى مرکزى بوديم، به هيچوجه به اين امر قناعت نمىکرديم که فقط نفت و گازمان را به همسايگان خودمان يعنى چين و روسيه بدهيم آنها نيز براى اقتدارشان و براى اينکه بتوانند مانور بيشترى بدهند، به دنبال مشتريان و راى همسايگان مرزيشان هستند. اين منطقى است که همه در حوزه انرژى دنبال مىکنند که در واقع نه تنها به همسايگانشان که نيازمند انرژى هستند پاسخ بدهند بلکه به اروپا و ژاپن و آمريکا هم بتوانند گاز و نفت خود را عرضه کنند و در اينجاست که ايران مىتواند اين نقش را بازى کند. زيرا روسيه رقيب ايران است و در حال کشيدن خط لوله نفت و هم گاز به طرف شرق است. اگر ايران دير بجنبد و نتواند اين مساله را که زمان کم است، حل کند، روسيه جا را پر مىکند و چون آنها به انرژى نياز دارند، ايران جايگاهى حداقل در حوزه خطوط لوله نخواهد داشت. چين هم به آنجا مىرسد. ولى به نفع چينىهاست که از لحاظ منافع بينالمللىشان که به دنبال منحنى فزايندهاى هستند، نفت و گازشان وابسته به روسيه نشود. چون روسيه مىتواند آنها را کنترل کند. اما ايران توان کنترل کردن چين را ندارد. بنابراين، ايران دو خريدار نفت و گاز دارد که بنا به دلايل خودشان ايران براى آنها بسيار کليدى است.
همچنين ايران نيز بايد از آسياى مرکزى به عنوان منطقهاى که مىتواند از روسيه امتياز بگيرد، استفاده کند. آسياى مرکزى نفت و گاز زيادى ندارد. اما يک کارت برندهاى براى ايران است تا از آن به عنوان محل معاملهکردن استفاده کند که بتواند با روسيه تعاملى داشته باشد. زيرا ايران توان تقابل با روسيه در اين حوزه را ندارد. يعنى ايران بايد بازيگرى اول روسيه را بپذيرد. در نتيجه ايران داراى موقعيت بسيار بسيار خوبى است که اگر بتواند استراتژى انرژيش را روى پاسخ دادن به ژاپن و چين متمرکز کند و با استفاده البته از آسياى مرکزى، مىتواند نقش مهمى را در تبيين ساختار جديد نفت و گاز در جهان بازى کند. چون در بسيارى از ديگر حوزهها ايران حرفى براى زدن ندارد. نه در تکنولوژى، نه در سرمايه، نه در بازار بورس انرژى ما حرف زيادى براى زدن در اين قسمت نداريم. حداقل در عرضه نفت يا در قسمتهاى گاز مايع (LNG) و بعد هم پالايشگاهى حرفى براى زدن مىتوانيم داشته باشيم.
نظر شما :