اثر پروانهاى (۲)
قسمت اول این یادداشت هفته پیش تقدیم خوانندگان محترم شد. اینک بخش دوم آن پیش روی شماست:
ناسیونالیسم موضوعی ای نیست که اساسا پتانسیل همکاری داشته باشد. اروپایی ها ابتدا بر این باور بودند که اروپا باید مستقل باشد. اساسا ناسیونالیسم میل به حذف دیگری دارد و همین میل به حذف دیگری سبب شد در ابتدا مردم اروپا به قانون اساسی اتحادیه رای منفی دهند. این رای منفی به قانون اساسی نشان داد که این احساسات به نفع اروپا نیست و همانطور که در تاریخ هم آمده است ناسیونالیسم هیچ گاه به نفع قاره اروپا نبوده است. درست است که این مسئله موجب اوج گیری و قدرت گیری یک یا چند قدرت اروپایی شده است اما آن ساختار امن و ثباتی که اروپایی ها می خواستند به وجود بیاورند و همه کشورهای اروپایی را تحت یک پوشش بیاورند با مشکل رو به رو شد. بدترین حادثه ای که برای اتحادیه اروپا افتاد بحران اقتصادی جهانی بود. این بحران اخیر اقتصادی تمام مشکلاتی را که اروپایی ها با مسکن آرام کرده بودند را نمایان کرد. مسئله مهاجرت و بیگانه ستیزی که از مسائل مهم در اروپا به شمار می رفت و اروپایی ها گمان می کردند که کنترل کرده اند نیز سر باز کرد.
تناقض دیگر این بود که امریکا جنگ با تروریسم را آغاز کرد، درحالی که تروریسم معضل اروپایی است نه امریکایی. عاملین حوادث 11 سپتامبر شهروندان اروپایی بودند و در اروپا تحصیل کرده بودند.
بحران اقتصادی سبب شد تا واکنش تندی از سوی مردم نسبت به نیروی کار ارزان قمیت خارجی و کسانی که تحت پوشش خدمات اجتماعی رایگان هستند صورت بگیرد.
این مسائل تنش هایی را هم در سطح اجتماع اروپایی به وجود آورد و خارجی ها احساس ناامنی بیشتری کردند. بحران همچنان رو به رشد است.
این وضعیت به احساسات درست یا نادرستی که در اروپا شکل گرفته است دامن می زند. نمود این مسئله را در رای گیری می بینیم. در بریتانیا می بینیم که دولت حزب کارگر متزلزل شده است. مردم در همین راستا به محافظه کاران روی نیاورده اند اما شرکت آنها در انتخابات بسیار کمتر شده است. این مرحله اول رفتن به سوی افراطی گری است. کناره گیری از پروسه مشارکت سیاسی گام اولی است که فرد را از چارچوب های مشروع و قانونی مبارزات سیاسی بیرون می آورد و احساسات را در این افراد انباشته می کند.
امروز اروپا از میانه طیف سیاسی دور می شود، یعنی قسمت هایی از اروپا که به راست میانه رو تمایل داشت به سمت چپ و یا راست افراطی سوق پیدا می کند و آن مناطقی که تحت حکومت چپ ها بود به سمت چپ افراطی و راست افراطی کشیده می شود.
چپ افراطی در اروپا ماندگار نیست، چرا که چپ افراطی امروز در دنیا نمی تواند ماندگار باشد. این تئوری یکبار در دنیا شکست خورده است. حکومت های چپ تندرو در ساختار اقتصاد سرمایه داری غرب نمی توانند به حیات خود ادامه دهند. بنابراین در تعارض شدید می مانند. در چنین شرایطی تنها یک گزینه باقی می ماند و آن راست افراطی است. راست افراطی که حداقل می تواند مردم را با شعارهای خود تحریک کند و اعلام کند که به دنبال حق و حقوق مردم است.
اروپای متحد امروز باید با کشورهای بحران زده خود مانند همه برخورد کند. بنابراین پرتغال امروز از پول مالیات فرانسوی وام می گیرد برای بحران اقتصادی. آلمانی ها که بزرگ ترین اقتصاد اروپا هستند باید هزینه بیشتری را برای کمک به دیگر اعضای اروپایی بپردازند. بسیاری از منتقدین بر این باورند که کشورهایی مانند پرتغال، ایتالیا و اسپانیا از ابتدا اقتصاد ناکارآمدی داشتند و چرا ما باید هزنیه آن را بپردازیم. همین تفکر به ضرر اتحادیه اروپاست و اگر دامنه بحران بیشتر شود، قطعا این تفکر بیشتر خواهد شد. من پیش بینی می کنم که این بحران فراتر رود و مسئله فرهنگی نیز به میان بیاید. بیگانه ستیزی عمیق تر خواهد شد و اسلام واکنش خود را در جامعه نشان می دهد. واکنش اسلامی از جنش خشونت خواهد بود. واکنش اسلامی در اروپا تاثیر مستقیم در خاورمیانه دارد. یعنی اگر مسلمانان اروپا و مسلمانان ساکن غرب احساس کنند که باید در مقابل فرهنگ غرب ایستادگی کنند، این احساس به شرق منتقل می شود و در شرق تمام تلاش کشورهای مصر، اردن و عربستان و حاشیه خلیج فارس در جهت ترویج غرب گرایی با شکست مواجه می شود. ترویج اسلام گرایی در منطقه منجر به قدرت گرفتن اسلام گراها می شود و اسلام گراها می خواهند وارد حکومت شوند راهی وجود ندارد چرا که دموکراسی وجود ندارد این تقابل تبدیل به تحولات و تقابل ها در منطقه می شود.
بنابراین می بینیم که چطور بحران اقتصادی در آنجا چطور ساختار سیاسی خاورمیانه را تغییر می دهد. چراکه سوپاپ اطمینانی در خاورمیانه وجود ندارد. اگر سیستم دموکراتیک نباشد، از آنجا که اعتراض ها کانال درستی پیدا نمی کنند تبدیل به نیروهای منفی و مخرب می شوند و ساختار سیاسی را از بن به لرزه در می آورند و شاهد این مسئله هستیم که در ایران که راهی برای ابراز اعتراض وجود دارد بحران کمتری به وجود می آید.
نظر شما :