آقاى احمدىنژاد حقوق ملت ايران را واگذار کرده است
مشکلات اصلى سياست خارجى ما در حال حاضر چه مواردى هستند؟
بهتر است به جاى اينکه از مشکلات سياست خارجى بگويم، از مسائلمان در روابط خارجى و سياست خارجى و مناسبات بينالمللى موجود در پیش رویمان صحبت کنم. باید ببینیم روزی که دولت نهم سکان امور را در دست گرفت، در عرصه منطقهاى، بينالمللى و دوجانبه کجا بوديم، امروز کجاییم و به کجا مىرويم؟ پرسشهاى زيادى دربرابر واقعيتهاى موجود امروز مقابلمان قرار دارد. به برخى از اين پرسشها مىتوانيم پاسخ دهيم، برخى از آنها را بايد به زمانی دیگر موکول کنيم و برخى را هم مىتوانيم حدس بزنيم.
روزى که دولت اصلاحات زمام امور را به دولت نهم سپرد، روابط ما با دنيا يک روابط تعريف شده و متعارف بود که بر حفظ منافع ملى و اصول سياست خارجى و مبانىاى که رهبرى تبيين کرده بودند و ارزشها و فضيلتهايى که در قانون اساسى و در روح و متن تفکر انقلاب اسلامى گنجانده شده بود استوار بود و يک تجربه بيش از 27-28 ساله پشت سر آن قرار داشت.
در آن زمان در برخى از موارد سياست خارجى مبتنى بر مناسبات دو جانبه صورت مىگرفت. در سیاست خارجی در برخى از مسائل موضوع تنشزدايى، اعتمادسازى، همکارى متقابل اجرا میشد و در برخى از مسائل مهم سياست خارجى هم در دولت هشتم حرکتهاى بازدارنده را شاهد بودیم. در دولتهاى پيشين يعنى دولت هفتم، ششم، پنجم، چهارم و سوم از دولت خود آقاى خامنهاى و دولت آقاى موسوى تا دولت آقاى خاتمى موارد متفاوتی داشتيم که قصد ماجراجویی نداشتیم.
اما مفهوم سياست خارجى تنشزدا در دولت نهم به صورت جدی به مفهوم سياست خارجى ماجراجو و دشمنتراش تغيير کرد. به جاى اينکه به سمتی حرکت کنیم که از حالت تدافعی خارج شویم، به يک حالت تهاجمى رسیدیم. ما در دولت نهم از سياست خارجى تهاجمى هم عبور کرديم و به ماجراجويى با دنيا رسيديم و در يک سرى قلمروهايى وارد شديم که نه تنها منافع ملى از آن متنفع نمىشد بلکه متضرر هم مىشد. این ضررها نه تنها در منافع ملى آشکارا و مشخص شد بلکه دنياى اسلام هم از آن ضرر کرد. در برخى از اين مناطق به جاى اينکه سياست خارجى ما به سمت اعتماد سازى برود -اعتماد سازى که مىتوانست به نفع دنياى اسلام و امنيت منطقه باشد- به سمت ديگرى رفت که امروز مىبينيم در منطقه، اعراب به جاى اينکه اسرائيل را دشمن اصلى و استراژيک خود بشناسند از اسرائيل عبور کردهاند. متاسفانه اعراب واههمه اشتباهات تاريخى خودشان را دارند و امروز اشتباه ديگرى مىکنند که ايران را اولويت دادهاند به اسرائيل. قبل از اينکه ما به ذات چنين تغيير سياستى بپردازيم بايد ببينيم که واقعا آيا بهانهاى به دست آنها داده شده است يا نه، مشکل جای دیگری است.
متاسفانه در موضوعات منطقهاى ما امروز تعيين کننده نيستيم. اگر مسئله، مسئله فلسطين است، اين مسائل امروز در قطر يا در عربستان سعودى دنبال مىشود. بحرانى که در لبنان بود بين حزب الله و گروههاى ديگر وجود دارد، به جاى اينکه در مسقط الراس تشيع و اسلام که ايران است دنبال شود باز در قطر پيگيرى مىشود و ما باز شتابزده از اقداماتى که در قطر مىشود دفاع مىکنيم.
سوريه که خودش منبع تمام مشکلات براى خودش است و بحران جدى دارد به قدرى گستاخى مىکند که حاضر است برود و براى ما ميانجىگرى کند. يعنى ببينيد که چه ميزان رتبه ما پائين آمده است. امارات که اصلا نقش دشمن استراتژيک ما را دنبال مىکند تبديل مىشود به يک دوست و رئيسجمهور ما مىرود و از توسعه امارات دفاع مىکند و از آن بدتر از خروج سرمايههاى ايرانى در آنجا دفاع مىکند. ما نسبت به 200-300 ميليارد دلار پول چند هزار ايرانى در اين بحران اقتصادى بىتوجه بوديم و هستيم و متاسفانه هيچ عکسالعملى از خود نشان نمىدهيم.
پاکستان، افغانستان و عراق محيطهاى امنيتى هستند که منافع ملى ما در آن مىتواند تعريف بشود. اما متاسفانه ما با همکارى با قدرتهاى بزرگ بدون مابهازا کار مىکنيم و خود اين مابهازا کار کردن تاثيرات خوبى نمىگذارد.
پنج قطعنامه در شوراى امنيت داريم. ما حتی در دوران جنگ نیز قطعنامه تحریم در شوراى امنيت نداشتيم.
به اجلاس دوربان نگاه کنيد. تلویزيون اينطور نشان داد که اجلاسی دوربان موفق بود. مىتوانيم تبليغ کنيم. ولى در بيانيه و قطعنامه اجلاس دوربان 1 محکوميت اسرائيل ثبت شده است و در سند دوربان 2 این موضوع مسکوت است. اينها پرسشهايى است که در مقابل چشم هر انسانی وجود دارد و بايد به آن پاسخی داده شود.
ما امروز در کداميک از موضعهاى دنياى اسلام صاحب طرح هستيم؟ ايران داراى يک ظرفيت ويژهاى است. رهبرى ايران، رهبرى تشيع ظرفيتها و استعدادهاى بسيار بالايى دارد، اما در دولت نهم اين ظرفيتها را به سمت منافع شخصى يک فرد و يا يک گروه جلو برديم. نتوانستيم در قالب ملى و در قالب دنياى اسلام به آن جامع عمل بپوشانيم و با دشمنتراشى روز به روز سطح ملت ايران را پائين آورديم. از يک طرف مىگوييم فرار مغزها نداريم و از يک سو شما مىبينيد که خيل جمعيت عظيمى از ايرانىهاى صاحبنظر و صاحبفکر هم در داخل ايران و هم در خارج از ايران به دنبال مهجورى و مشتاقى هستند. کداميک از اينها در اولويتهاى سياست خارجى ايران توانسته اند تامين کننده منافع ملى ايران باشند؟ ادعا کردن کار آسانى است. اثبات ادعا کار دشوارى است و نبايد نسبت به آن بىتفاوت بود.
امروز به گونهاى است که افغانستان و آذربايجان به ايران بی اعتنایی می کنند. مذاکرات سياسى و بينالمللى ما درباره مسائل هستهاى بسيار پنهانى انجام مىشود و آشکار و شفاف نيست. چرا اين مسائل را از چشم ملت دور مىکنند؟ معلوم نيست اين پنهانکارىها چه آثار و چه زيان و چه خسرانى در طولانى مدت براى کشور خواهد داشت.
اولويت خودمان را که محيط پيرامونى خودمان است فراموش کردهايم و به آفريقا و آمريکاى جنوبى مىپردازيم. آمريکاى لاتين و آفريقا اصلا اولويت ما در سياست خارجى نيستند. نه حجم معاملات اقتصادى ما و نه حجم مبادلات سياسى ما در اندازهاى نيست که آفریقا و آمریکای لاتین بخواهند جزو اولويتهاى ما قرار بگيرند. چرا ما بايد به سريلانکا نزديک 1.2 ميليارد دلار وام دهيم؟ اين درحالى است که مردم ايران از فقر و گرفتارىهاى مالى در خود مىغلتند. ما با سرمايه 260-270 ميليارد دلارى که داشتيم مىتوانستيم نرخ ريسک بهره را در ايران بسیار پایین بیاوریم و آن را به يک سرمايهگذارى بزرگ بالغ بر 1500 ميليارد دلار تبديل کنيم. نه تنها اين کار را نکرديم بلکه تمام پول را از بين برديم و به نابودى کشانديم.
قصه پر غصه هفت گنبد افلاک سياست خارجى تلخ تر از ماجراهاى داخلى نيست.
با اين شرايط موجود مهندس ميرحسين موسوى با يک تاکتيک مىتواند بر اين مشکلات غلبه کند؟
تصور من اين است که مهندس موسوى وارث يک سرى نابسامانىهاى مديريتى و نابسامانىهاى سياسى خواهد بود. بايد به او کمک شود. انديشه موسوى انديشه انقلابى است. انديشهاى است که تحولخواه است و به دنبال تغيير است. تغيير و تحولخواهى او به منظور وادادگى نیست. بلکه او به صورت اساسى به دنبال حفظ ارزشهاى راستينى است که در متن انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى و قانون اساسى وجود دارد. مهندس موسوى به سطح ارتقاى نقش ايران در معادلات منطقهاى، بينالمللى و دوجانبه حتما نگاه مىکند. سياست خارجى او سياست خارجى فعالى خواهد بود و به دنبال حل مسائل داخلى خواهد بود. امروز سياست خارجى از مناسبات داخلى جدا نيست. همه به يکديگر پيوند خوردهاند.
آيا اين مسئله مىتواند در مباحث کلان مانند بحث هستهاى و مسئله فلسطين و مانند آنها اثر بگذارد؟
ببينيد، ما در بحثهايى مانند مساله هستهاى و فلسطين در ترمینولوژی (اصطلاحات) با آنها مشکل نداريم بلکه در متودولوژى (روش) مشکل داريم. آيا ما مىتوانستيم بحث هستهاى خود را تا اينجا جلو ببريم و قطعنامه نگيريم؟ دولت اصلاحات اين بود. ما سياست خارجى خود را جلو برديم. وقت گرفتيم و بسيارى از کارهاى خود را تکميل کرديم. وقت کشى مال ما بود. پرونده هستهاى را از محيط امنيتى به يک محيط حقوقى و سياسى تبديل کرديم.
امروز گفته مىشود که بعد از توافق سعدآباد به تجهزيات هستهاى ايران قفل زده شد. اعلام کردند که دوران تنشزدايى دولت آقاى خاتمى باعث تعطيلى برنامههاى هستهاى شد و ايران در محور شرارت قرار گرفت. اکنون هم اين مسئله را بيان مىکنند که اگر اصلاحطلبان دولت را به دست بگيرند، براى اينکه بتوانند در جامعه بينالمللى جايگاهى داشته باشند،از حقوق ايران خواهند گذشت...
نه اينطور نيست. آقاى احمدىنژاد حقوق ملت ايران را واگذار کرده است. اگر کسى ادعا کند پرونده هستهاى ايران در دوران اصلاحات اين طور يا آن طور شد صحيح نيست. ما در دوران اصلاحات هم به اين جمعبندى رسيديم و رهبرى هم آن را تاييد مىکردند. ما بايد آن مسير را طى مىکرديم و کرديم. راهى که رفتيم تعليق بود، تعطيلى نبود. کليد بازراهاندازى غنىسازى در روزهاى آخر دولت اصلاحات زده شد و نه در دولت نهم. اتفاقا در آن زمان گروه احمدىنژاد فشار مىآورد که دولت اصلاحات اينکار را انجام دهد که گردن خودشان نيفتند اما حالا اين ادعا را مىکنند. تاريخ شهادت مىدهد و مشخص است که چه کسانى دوباره روند غنىسازى را آغاز کردند.
اينکه ترمز ما بريده است و ما آن را دور انداختهايم. اينکه قطعنامه کاغذپاره است نتيجهاش اين مىشود. نمىتوان هر روز يک ادعاى جديد کرد. ما امروز 5 قطعنامه در شوراى امنيت داريم. روزى که اصلاحات دولت را تحويل داد 2 هزار سانتريفيوژ در ايران کار مىکرد. 90 درصد از اساس تکنولوژى هستهاى در دوران آقاى هاشمى و خاتمى صورت رقم خورد. امروز که نمىتوان منکر آنها شد.
يک سرى مسائل منطقهاى و تهديدهاى امنيتى وجود داشت و نظام آنها را اولويتبندى کرد و بر اساس تصميم جمعى با تاييد رهبرى به اين نتايج رسيد. اينکه آقاى احمدىنژاد مىآيد و همه اين مسائل را به يکديگر وصل مىکند معلوم نيست که در انتها چه خواهد شد. باور من اين است که اين مسائل براى مصرف داخلى است.
به نظر شما نگاه غرب به اين انتخابات چيست؟ آيا منتظر تغيير دولت است و يا ترجيح مىدهد که با همين دولتى که شناختهاند ادامه دهند؟
غرب دو دسته است. يک دسته درغرب دنبال تحول است تا بتواند با ايران کار کند. يک دسته در غرب هم از دولت تندرو و دولت ماجراجو خوشش مىآيد تا بتواند منافع خودش را تامین کند.
آقای خرازی پیشتر در مصاحبههای خود اعلام کرده بودید که مسئله مذاکره با امریکا مسئله نظام است. این درحالی است که مهندس موسوی اعلام کرد در صورتی که تغییرات اوباما ملموس باشد حتی حاضر است با او دیدار کند. این دو مسئله چطور کنار یکدیگر قرار میگیرند؟
ایران که دشمن و دوست دائمی ندارد. ما در سیاست خارجی منافع دائمی داریم. اگر ما تغییر و انعطافپذیری در سیاست خارجی امریکا را شاهد باشیم، قطعا هر دولتی میتواند تغییر لازم در ارتباط با امریکا را عملی کند. رهبری هم این کار را منوط به تغییر سیاستها، روشها و در عکسالعملهای آنها دانسته اند. رهبری که نگفتهاند تغییر لحن. باید تغییر در سیاستها باشد.
ما باید شرایط داخلی اوباما را هم درک کنیم. اوباما هم گرفتار یک حلقه پیچیدهای از لابی قدرتمند صهیونیستی و عربی و مخالفین ایرانی است که در آنجا تمام تلاش خود را میکنند که به نحوی این مسئله اتفاق نیفتد. ما باید وضعیت آقای اوباما را درک کنیم. اگر درک کنیم و اگر آنها هم بتوانند تغییر ایجاد کنند قطعا هر دولتی حاکم باشد، بر اساس اصول و چارچوبی که رهبری مشخص کردند، جای مانور وجود دارد.
صحبتهای رهبری در نوروز، صحبتهای بسیار مهمی هستند. ایشان تمام درها را باز گذاشتند اما اصول را هم مشخص کردند.
نظر شما :