/با دیپلماسی ایرانی تا انتخابات/
هيچ برنامهاى در سياست خارجى دولت نهم مشاهده نکردم
در مورد سياست خارجى دولت نهم نقدهای بسياری شده است. بدون در نظر گرفتن انتقادهايى که به دولت نهم وارد است، به نظر شما امروز دولت دهم در رابطه با امريکايى که خواهان تغيير است بايد چه رويکردى را اتخاذ کند؟
تردیدی نیست که در ماههاى اخير تغييراتى در سياستهاى امريکا در کل جهان به وجود آمده است که بر کشور ما هم شموليت پيدا مىکند. تغييراتى که امروز شاهد آن هستيم فقط در حوزه گفتارى است و نه رفتاري.
در ايران نيز از مجموع گفتههاى مسوولين کشور اينطور بر مىآيد که از اين تغييرات استقبال مىکنند. اما انتظار دارند که قدمهاى بيشترى برداشته شود و در رفتار امريکا شاهد برنامهها و برخوردهاى جديدى باشيم که در صورت تغيير بيشتر خودشان را تنظيم کنند و نوع برخوردها را با اين سياستهاى جديد تعریف کنند.
نکته ديگرى که باز در همين رابطه مىتوان مطرح کرد اين است که آيا ما اين تغييرات را مثبت تلقى مىکنيم؟ و آيا اين تغييرات به طور مطلق فرصتى براى ايران است؟ و اگر از اين فرصت استفاده نکنيم چه خواهد شد؟
من تصورم اين است که نمىتوانيم به طور قطع به اين سوالات پاسخ دهيم، اما درمیان تحليلهايى که در سطح دنيا وجود دارد این نظریه هم به طور جدی دیده میشود که اگر ايران از اين فرصت استفاده نکند،ميزان همسويى امريکا و اروپا بیشتر میشود. اين اتحاد و همسويى بيشتر مىتواند منجر به فشار بيشتر برروى ايران شود. اين مسئلهاى است که درباره آن نمىتوان نظر قطعى داد، اما جاى تامل دارد. اين امر خود يک امکان است که در شرايط کنونى بايد در مجموعه طراحی سياست خارجى ما به آن پرداخته شود.
امروز باید روی این مسئله بیشتر کار کنیم که رابطه با امريکا يک موضوع جدى در سياست خارجى ماست و نبايد تابعى از تغيير دولتها باشد و باید به شکل اجماعی و با هدفگزارى برای منافع ملی با آن برخورد کرد. متاسفانه طى سالهاى گذشته اين موضوع دستمايه گروهها وجريانهايى در داخل شده تا در جهت منافع خودشان بکار بگيرند. به همين دليل مورد سوءاستفاده ديگران از جمله امريکا قرار گرفتهاست. اين مسئله به نفع ما و حتى به نفع موضوع بهبود رابطه دو کشور ارزیابی نمیشود.
درست است که ايران تغيير در امريکا براى ايران يک فرصت نسبی است، اما گفتار به تنهايى کافى نيست و باید در رفتار شاهد تغییر باشیم.
در حال حاضر به نظر مىرسد، اروپايىها نيز مانند امريکايىها منتظر نتايج انتخابات ايران هستند. اگر چه در سفر اخير آقاى متکى به فرانسه صحبت از 5+1 شدهاست، اما من اعتقاد دارم که غرب منتظر نتايج انتخابات جهت تعيين استراژى خودش است.
مشکل اصلى دولت در سياست خارجى در 4 سال گذشته چه مسائلى بود؟ نقاط ضعفی که این دولت از خود نشان داد و دولت بعدی باید آنها را جبران کند چه مسائلی است؟
من در بررسىهاى خودم در 4سال گذشته هيچگاه برنامهاى در سياست خارجى در دولت نهم مشاهده نکردم. دومين مشکل اين بود که رفتار دولت نهم در صحنه سياست خارجى، رفتارى بود که نمىتوان آن را بر مبنای منافع ملى تعريف کرد. سوم اينکه در بعد سياست خارجى دولت نهم جامعيت نداشت، و چهارم اين که تفاوتهاى جدى با سياستهاى پيشين ما داشت.
مبناى سياستهايى که دولتهاى پيشين اتخاذ کرده بودند در قانون اساسى و در چشم انداز 20 ساله ديده مىشود، اما رفتار دولت نهم در سياست خارجى با قانون اساسى و سند چشم انداز تطبيق نمىکند. چراکه در چشم اندار 20 ساله اولويتها منطقه و جهان اسلام است. اما در دولت نهم اولويت با کشورهاى امريکاى جنوبى است که محلى در چشم انداز ندارند، يا اگر هم دارد شامل آن مراحل انتهايى است. اين به معناى اين نيست که ما نبايد با کشورهاى امريکاى جنوبى رابطه خوبی داشته باشيم، بلکه به اين معناست که پس جايگاه اولويتها کجاست؟ آیا برنامهای تعریف شده است؟ با توجه به اين مسائل مىتوانيم بگوييم که سياست خارجى ما در اين دوره سياست خارجى بسیار ناموفقى بود.
امروز بحث ديگرى مطرح است که مىگويند دولت نهم از حق هستهاى ما دفاع کرده است و اگر دولت تغيير کند، ديگران به ويژه اصلاح طلبان براى داشتن جايگاهى در دنيا از يک سرى حقوق ما ايرانىها که حق هستهاى هم جزو آن است خواهند گذشت. آيا چنين مسئلهاى مىتواند واقعيت داشته باشد؟ آیا برای داشتن جایگاهی در دنیا ما مجبوریم از حقوقمان بگذریم؟
من تصور مىکنم که امروز حقوق ما درباره دستيابى به فناورى هستهاى به شکل صلحآمیز بدون درنظر گرفتن برخى از فشارهاى دولتهاى غربى در چارچوب مقررات بينالمللى ديده شدهاست. به تصور من مسئلهاى که باعث شد مسئله هستهای به یک بحرانها تبدیل شود و در سطح جهانی و در سطح منطقهای تبدیل به یک موضوع حاد شود، برخاسته از خود موضوع هستهاى نبود، بلکه برخاسته از ديپلماسى اشتباه دولت نهم و برخى رفتارهايى نابهجا بود که باعث شد بسيارى از دولتهاى غربى کنار هم قرار بگيرند و فشارهاى زيادى را به دولت و ملت بياورند. متاسفانه در جامعه ما موضوع هستهاى مانند سایر موضوعها مانند جريان امريکا، دستمايه برخى منفعتجوییهای گروهی قرار گرفت و ديديم که مسالهاى که ضرورتى نداشت در همه جای کشور عنوان شود حتى به روستاها کشيده شد. من مخالف نيستم که ملتى که حامى سياستهاى خارجى داشته باشيم. اما مخالفم که جنجال آفرينى کنيم و در جهت برنامههاى خودمان از مردم سوءاستفاده کنيم. چراکه نگرانم روزى پيش بيايد به دليل همين منافع گروهى، پيش از همه این جريان هستهاى که اهميت بسيار بالايى دارد فدا شود. بايد از کسى ترسيد که حاضر مىشود منافع ملى را فداى در قدرت ماندن کند. من تصور مىکنم که آنچه که ميرحسين موسوى مطرح مىکند در حال حاضر برخورد اصولى با اين قضيه است. وى از يک طرف تاکيد مىکند که ما بايد انرژى هستهاى و فنآوری هستهای را داشته باشيم و از سوى ديگر هم تاکيد مىکند هيچ ضرورتى ندارد مسئله هستهاى باعث ماجراجويى در جهان شود. اگر ما در سیاستهای خودمان تجدیدنظر کنیم و اگر ما مديريت درستى در سياست هاى خودمان با اين مسئله و روابط خارجى داشته باشيم مىتوانيم بدون اينکه در راس اخبار قرار بگيريم منافع هستهاى خود را دنبال کنيم. چنين مديريتى باعث مىشود که تحت فشار قدرتهاى بزرگ و کوچک نيز نباشيم.
ما بايد توجه کنيم در زمينه داشتن فناورى هستهاى بالاى 100 کشور غير متعهد از ما دفاع مىکنند. پس چرا دچار چنين مشکلى هستيم؟ حتما در جايى از سياست خارجى و ديپلماسى اشتباه عمل کردهايم. اگر سياست خارجى درست مديريت شود و از کارشناسان مجرب استفاده شود ما مىتوانيم مانند گذشته بدون جنجال مسير را ادامه دهيم. فراموش نکنيم که در زمان آقاى خاتمى و آقاى رفسنجانى 90 درصد از اين برنامهها پيش رفت بدون اين که چنين جنجالها و فشارها و قطع نامههايى صادر شود.
امروز اين قطعنامهها صادر شده است و جهان به ما اعتماد ندارد. فضاى سياست خارجى، بدون چالش نيست و در واقع زمين حاصل خيزى را دولت دهم تحويل نخواهد گرفت. براى رسيدن به شرايط بهتر چه تلاشهاى جدى بايد انجام شود و اولويتهاى ما در بعد سياست خارجى چه مسائلى بايد باشد؟
ما درتمام ابعاد بايد تجديد نظر کنيم. ابتدا اينکه ما بايد سياست خارجىمان را بر اساس منافع ملى تعريف کنيم. دوم اينکه به دنبال اجماع ملى باشيم و سوم اينکه سياست خارجى را مصرف داخلى نکنيم، و چهارم اين که در زمينه سياست خارجى از افراد مجرب، با سابقه و توانا استفاده کنيم و خودمان را به يک گروه خاص محدود نکنيم. در مرحله بعد آرامش و اعتماد را در سياست خارجى حاکم کنيم تا کشورهايى که در منطقه هستند به ما اعتماد کنند و بدانند که ما به دنبال ماجراجويى نيستيم و امنيت هيچ کشورى تهديد نمىشود. حتى کشور هايى که دور از ما هستند اطمينان پيدا کنند که عقلانيتى بر دستگاه ديپلماسى و سياست خارجى ما و انرژى هستهاى ما حاکم است. در اين صورت من فکر مىکنم زمينه براى يک گفتوگوى سازنده و کاهش تنش چه در مسئله هستهاى و چه در مسئله رابطه با امريکا آماده شود. اگر اين بستر که فراهم شود، به اعتقاد من با وجود آنکه بسيار مشکل است اما مىتوانيم قدمهاى بعدى را برداريم. اگر اين شرايط را فراهم نکنيم وضعيت ما بدتر از اين خواهد بود و ما بايد در انتظار برخى از رفتارهاى سختتر و مشکلتر از سوى متحدين امريکا و اروپا باشيم. در اينجا مىخواهم بگويم بر خلاف نظر آقاى احمدى نژاد که مىگويد مساله هستهاى تمام شده من اعتقاد دارم مسئله هستهاى تمام نشدهاست و اگر بخواهيم اين راه را ادمه دهيم مىتوانم پيشبينى کنيم شرايط بدترى بر ما تحميل شود.
به نظر شما با تغيير دولت ديدگاههاى کشورهاى ديگر نسبت به ايران تغيير خواهد کرد و آنها زمينه را براى همکارى بيشتر با ايران براى رسيدن به يک تعامل در جهان امروز فراهم خواهند کرد؟
پاسخ دادن به اين سوال مشکل است چراکه جهت دولت جديد بايد روشن باشد. از آنجاکه هنوز انتخابات انحام نشده نمىتوان جهت دولت را قطعى دانست. ما هم بايد مانند امريکايىها منتظر باشيم و ببينيم که اين انتخابات جديد چه سمت و سويى دارد، اما در وضعيت فعلى از مجموع گفتههايى که کانديداهاى مختلف مطرح کردهاند انتظار مىرود که به غير از دولت حاضر، هر يک از 3 کانديداى ديگر دولت را به دست بگيرند سياست خارجى معقولترى را پيش بگيرند. در اين سياست خارجى معقولتر گفتوگوى سازندهترى مى توان انتظار داشت. در آن صورت هم من تصور مىکنم که بخشى از دولت مردان امريکايى که واقعا به دنبال حل قضيه باشند خوشنود مىشوند. البته من چنين اجماعى را در امريکا نمىبينم. در امريکا به دليل نفوذ جريانهاى صهيونيستى، محافلى وجود دارند که در گذشته و امروز چندان از حل مسائل ايران و امريکا خشنود نيستند. حتى برخى از ساير کشورها هم نگران هستند که امريکا مشکلاتش را با ايران حل کند. اين مسئله ريشه در جاى ديگرى دارد. ريشه در اين دارد که ما آرامش و امنيت را به معناى واقعى به آنها پبشنهاد نکرديم. اگر ديگران از طرف ما احساس امنيت کنند ديگر ضرورتى ندارد که نگران بهبود رابطه ما با امريکا باشند. اين مسئلهاى دور از دسترس نيست. زمينه هاى خوبى هم وجود دارد و اين توانايى در دولت مردها و نامزدهاى انتخابات ما هست، به شرطى که ما واقعا در سياست خارجى خودمان دست به يک تغيير بزنيم. سياست خارجى ما با بىبرنامگى به اين جا رسيدهاست و طراحى برنامهاى مبتنى بر منافع ملى ما و آينده روشن و با تکيه به اقتدار و عزت ما مىتواند پاسخگو باشد. ما توانىهايى داريم که متاسفانه به خوبى از آن استفاده نمىشود. در دنيا هم فرصت هاى زيادى است که متاسفانه ما به دليل سياست غلط نمىتوانيم از آنها بهرهگيرى کنيم و ديگران در ايجاد روابط بهتر و در مسائل اقتصادى علمى و فنى از اين فرصت ها بهره مىبرند.
جا دارد که يک تجديد نظر جامعى در کل سياست خارجى ما که ناظر بر روابط فرهنگى، اقتصادى و تجارى ماست بشود.
نظر شما :