هشیاری دیپلماتیک برای مقابله با جنگ روانی (3)
بخش اول و دوم جنگ روانی اسرائیل علیه ایران را پیش از این در اختیار شما قرار دادیم. بخش سوم آن را میخوانید:
در ادامه اقداماتی که اسرائیل به صورت سازماندهی شده و فازبندی شده در راستای تحت فشار قرار دادن ایران و نهایتا توقف غنیسازی اورانیوم در ایران که هدف اصلی استراتژی اسرائیل است آغاز کرده بود، فاز جدیدی از سوی اسرائیل آغاز شد که این فاز آخرین کارتی است که اسرائیلیها در حال حاضر میتوانند بازی کنند.
این فاز از جهاتی بسیار خاص است. اسرائیلیها از آن موضع سفت و سخت و غیر منعطف خودشان در بخشهایی عدول کردهاند و به دنبال این هستند که با چند حرکت تاکتیکی به هدف استراتژیک خودشان برسند.
اسرائیلیها برای اولین بار است که امریکاییها را کاملا در کنار خود احساس نمیکنند، یعنی علیرغم تمام نفوذی که بر روی امریکا دارند، نمیتوانند امریکا را به طور کامل همسوی خود کنند. به دلیل فشارهایی که دولت امریکا تحمل میکند، تصمیمهایی گرفته است که در برخی موارد با استراتژیهای کلی اسرائیل مغایرت دارد. این به نوعی هم جزو استثناهای چند دهه اخیر است. شاید نمونه این مسئله را فقط در بحبوحه درگیریهای اعراب و اسرائیل در جنگ سرد شاهد بودیم. جایی که منافع امریکا با منافع اسرائیل در تعارض بود.
بنابراین اسرائیلیها یک بازی جدیدی را شروع کردهاند. بازی جدید اسرائیلیها این است که پس از آنکه از متقاعد کردن اوباما برای اجازه دادن به اسرائیل برای حمله هوایی به ایران ناامید شدند، تصمیم گرفتند که در یک تاکتیک دو حرکتی امریکا را به آن نقطهای برسانند که میخواهند.
تاکتیک اول این است که تنها کارت برنده آنها یعنی حمله به ایران را روی میز بگذارند و اعلام کنند که ما حاضریم به ایران حمله نکنیم و احساس میکنیم راههای دیگری هم به جز حمله به ایران برای توقف برنامه هستهای وجود دارد، به شرطی که شما تحریمهای بسیار شدیدی را علیه ایران اتخاذ کنید. این مسئله در سخنان برخی از مقامات اسرائیلی هم دیده میشود که میگویند که دولت و ساختار سیاسی ایران به صورتی است که اگر تحریمها واقعی و همه جانبه باشد، ایرانیها دوام نخواهند آورد و نهایتا برنامه هستهای آنها متوقف میشود و یا ساختار سیاسی آنها دستخوش تغییرات اساسی خواهد شد.
واقعیت این است که برآیند تحلیلها و نظرات کارشناسانهای که درمورد ایران وجود دارد، این نظریات را رد میکنند و همه کشورهای منطقه بر این عقیدهاند که تحریمها در مسئلهای مانند این، نه تنها کشورها را از حرکت به سمت توسعه و تولید تسلیحات هستهای برحذر نمیدارد بلکه انگیزه آنها را مضاعف میکند.
اما اسرائیلیها قصد دارند امریکاییها را به این اشتباه بیاندازند و شاید این حرکت تاکتیکی حرکتی باشد که هم اسرائیل را راضی کند و هم فشارها را بر ایران افزایش دهد. این درحالی است که امریکاییها به غیر از گزینه مذاکره، تقریبا گزینه توجیه پذیر دیگری ندارند. بنابراین اسرائیلیها از این خلا تاکتیکی امریکاییها هم استفاده میکنند و این پیشنهاد را میدهند.
عواقب این پیشنهاد چه خواهد بود؟ تاکتیک دوم این خواهد بود که اگر پروسه تحریمهای شدید یعنی تحریمهای اقتصادی و تجاری از طرف اوباما تایید و دنبال شود قطعا مذاکرات ایران و امریکا دور از واقعیت خواهد بود و این احتمال وجود دارد که سالها این مسئله به تعویق بیافتد. در چنین شرایطی ایران به انزوا فرو میرود و اسرائیلیها به خوبی میدانند که با این موضوع ایران از برنامه هستهای خود دست نمیکشد ولی ایران را در موقعیتی قرار میدهد که حمله به ایران و گزینه نظامی برعلیه ایران توجیهپذیرتر میشود.
مشکل اسرائیلیها همواره این بودهاست که پیش از گزینه نظامی همه از گزینههای دیگری مانند دیپلماسی حرف میزدند، بنابراین دیپلماسی همواره مقدم بر جنگ است اما اگر دیپلماسی به دلایل تحریم و تیرگی بیشتر روابط ایران و امریکا یک گزینه منطقی به نظر نیاید آن زمان گزینهای به غیر از جنگ باقی نمیماند و این آن چیزی است که اسرائیلیها میخواهند.
علت اصلی اینکه اسرائیلیها به این گزینه و کارت روی آوردهاند این است که از نظر فنی آنها معتقدند که کمتر از یکسال دیگر ایرانیها توانایی غنی سازی اورانیوم به اندازه تولید سلاح هستهای را خواهند داشت و معتقدند که اگر ایران به آن نقطه برسد که در اصلاح مسائل هستهای به آن نقطه غیرقابل بازگشت یا point of no return میگویند، از آنجا به بعد دیگر اسرائیل همه گزینههای خود را از دست میدهد و همه معاملات در خاورمیانه تحتالشعاع نیروی بازدارندگی هستهای ایران قرار میگیرد.
*دکتر ماکان عیدی پور کارشناس مطالعات جنگ
نظر شما :