ناتوانی ما در بکارگیری زبان ديپلماسى
چند روزى بيشتر به گزينش رياست جمهورى طى دهمين مشارکت مردم ايران براى دوره انتخابات جديد باقى نمانده است. در برابر آقاى احمدى نژاد که مدافع ديدگاهها و اصول ديپلماسى خود طى 4 سال گذشته است، سه نامزد ديگر يعنى آقايان رضايى، کروبى و موسوى، دامنهاى از پرسشها را نسبت به مشى ديپلماسى رقيب خود طرح و ابراز مىکنند. شنیدن اين ديدگاهها يا مطالعه بيانات طرفين در مبارزه انتخاباتى، اين پرسش را مطرح میکندکه چرا علىرغم اهميت موضوع ديپلماسى و خلاقانه بودن اجزاى آن، هنوز هيچيک از نامزدهاى محترم نتوانستهاند مفهوم و گسترهِ ديپلماسى خود را در قالب مختصر عبارات و جملاتى روشن و عملگرايانه ارائه دهند؟ البته اطلاق موصوفهايى چون منفعل، مقتدر، منزوى، فعالانه، تهاجمى و ... براى ديپلماسى و برنامههايى چون تهديدزُدايى، اعتمادسازی، ُدايى، تعاملگرا براى سياست خارجى چه در اين دور از مبارزات انتخاباتى نامزدها، و چه در ادوار پيشين به تواتر مورد اشاره مستقيم خود، يا حاميان و نظريهپردازان اردوگاههاى انتخاباتى آنها واقع شده و مىشود.
اما چرا اين واژگان پُرمعنا که طبعا در سى سال گذشته دلسوزانه از ناحيه جناحهاى سياسى مختلف وضع و تبليغ شد، نتوانست کارآيى خود را همچون دیگر کشورها نشان دهد. مصداق اين اشاره مطالعه موردى نمونه ژاپن است. شايد تنها چند دهه باشد که ژاپنىها واژه حفظ صلح را به عنوان ماموريت ديپلماسى خود طرح کردند.
در باور آنها کارکرد ديپلماسى کشورشان بايد بر اين استوار مىشد تا تهديدهای متنوع را که در بُعد نظامى در جنگ کره مصداق يافته بود، و در وجه روانى در فضاى جنگ سرد شکل مىگرفت از کشورشان به دور نگاه دارند. ديپلماسى ماموريت حفظ صلح ژاپن پس از جنگ تا کنون به عنوان یک برنامه مستمر دوام يافت و در قالب يک مکتب فکرى ادبيات خاص خود را توليد کردهاست. همين گزينه ديپلماتيک آن کشور را از درگير شدن با موضوعات چالش برانگيز مهمی چون نکات فوق یا مسائل مرتبط با حوزه آبهای ساحلی، جزایر کوریل، دریای ژاپن و ... نجات داد و امکان توسعه و پايدارى آن را براى مردمش فراهم کرد. (جالب آن است که برخی از مشکلات آنها چون کاربرد نام دریای ژاپن، حوزه آبهای ساحلی و موضوع جزایر و .. با موضوعات مرتبط ایران در خلیج فارس و خزر قرابت دارد.)
در مقایسه با ژاپن، ایران طی سی سال اخیر ماموریتهای بیشماری را برای دیپلماسی خود تعریف کرده است که عناوین آن در فوق مورد اشاره قرار گرفت. با این همه چرا این ماموریت ها به ویژه در سالهای اخیر پایدار نماند؟
به عنوان نمونه: تنشزدایی به تنشها پایان نداد، اعتمادسازی اسباب اعتماد را فراهم نکرد، تهدیدزدایی از تهدیدها نکاست، گفتوگو به نتیجه نائل نشد و سرانجام ائتلاف، صلح را تثبیت نکرد.
در پس این نتایج چه پرسشی نهفته است؟ ریشه نافرجامی که در تغییر عناوین نمود یافته از کجا نشأت گرفته است؟ نگرش آسیبشناسانه به برنامههای این ماموریتها چه حقیقتی را بازگو میکند؟ و شاید مهمترین سوال آنکه چه ارگان یا ساختاری در نظام جمهوری اسلامی ایران وظیفه دارد پاسخ پرسشهایی این چنین را بیابد؟
از مطالعه اظهارات آقایان احمدینژاد، رضایی، کروبی و موسوی در میتینگها و سخنرانی های انتخاباتی تا زمان نگارش این مختصر هنوز نمیتوان به روشنی عبارتی را یافت که توصیف ماموریت سیاست خارجی آنها در صورت پیروزی باشد. البته تقریبا همه چهار نامزد از تصورات خود که خاستگاه آنها در همان ماموریتهای نامُراد و اگر بهتر بگوئیم ناتمام گذشته است سخن گفتهاند، اما یک نگاه پرسشگر نمیتواند پاسخ و یا حتی طرح سوالات مبنایی که در بند فوق طرح شد را در کلام این بزرگواران یا همفکرانشان بیابد.
از این رو با این فرض، در خوشبیانهترین وضعیت میتوان نتیجه گرفت که در اردوگاه مبارزاتیِ انتخابِ دهمِ مقامِ ریاست جمهوری، هنوز جمعبندی قابل ارائه از سوی نامزدها برای ماموریت سیاست خارجی ایشان به دلایلی تعريف نشده است. با این همه اندیشیدن به این مفهوم که در صورت پیروزی هر یک از این بزرگان، محور و برنامه سیاست خارجی ایران در چه راستایی به دوّران خواهد آمد، در صورت آسیبشناسی ناکامرواییهای گذشته نبايد دشوار باشد.
در واقع رازِ دیرپاییِ ماموریت دیپلماسی ژاپن، و فصلی بودن مواردی چون اعتمادسازی، تنشزدایی، تهدیدزدایی و ... در ديپلماسى ما در این است که اولی درک کرده هیچ ماموریتی برای دیپلماسی یک کشور محقق نمیشود، مگر آنکه مبتنى بر دو اصل باشد: نخست نیازها و خواستهای آن کشور که بُن مایه خود را در منافع ملی دارد، و دیگر الزامات و آهنگ نظام بینالملل. اگر ما هوشمندانه به واکاویی موضوع بیاندیشیم، در مییابیم آنچه ماموریتهای دستگاه دیپلماسی ما را مقطعی نموده، کم توجهى به همین دو عامل است.
راستی هیچگاه از خود پرسیدهایم، چه عاملی سبب شد ماموریت خاورمیانه عاری از تسلیحات هستهای که خاستگاه آن پیش از تاریخ انقلاب اسلامی ایران بود، مجددا در دستور کار ديپلماسى ما قرار گیرد؟ و چرا تهديدزُدايى، اعتمادسازی، تنشزُدايى، و ... در بهترین حالت از ناحیه ناقدان، و در غیر مرسومترین وجه، به گزند قلم طاعنان خراشيده شود؟
در آستانه دهمین دور ریاست جمهوری، هنوز نمیتوان به درستی قضاوت کرد نگرش رقبای امروز و سرمایههای فردای نظام به منافع ملی و الزامات بینالملل که شاکله ماموریت دستگاه سیاست خارجی آنها میتواند باشد چیست؟
ما سالیان سال است که به همت تلاش جمعی قدرت تولید کردهایم. دانش هستهای، هوا - فضا، تکنولوژیهای برتر، سلولهای بنیادین، نانو ذرات و ... مصادیق قابل اعتنایی بهشمار میروند که با قدرت اجتماعی، زیربنایی و نظامی ما جمع شده است. اما به تناسب سرمایهگذاری برای تولید قدرتِ ما، تهدیدات بيشترى متوجه ما شده است. پاسخ به چرایی این عدم تساوی ساده به نظر میرسد. در حقیقت با اوج یافتن قدرت سخت ما، قدرت نرم ما، یا همان دیپلماسی دچار سستی شده است.
ما انتظار داریم تا ایران را در کلوب قدرت بپذیرند، چون همه معیارهای قدرتمندی خود را شکل و توسعه دادهایم، اما از خود نپرسیدهایم چرا در برابر ما مقاومت میشود؟ آیا نمیتوان تصور کرد در کنار لابیهای مُخرب، سیاستهای قدرتهای بزرگ و ...، دلیل دیگری که همانا عدم موفقیت ما در تولید ادبیات قدرت بوده نیز قرار داشته است؟ بهنظر میرسد ما بسیاری از موفقیتها و شاخصهای قدرت خود را به زبان غیر دیپلماتیک بیان کردهایم. نباید فراموش کنیم که کشورهای دیگری بودند که با شرایط سختتر از ما، توانستند با بهرهگیری از فن دیپلماسی از گردنهها عبور کنند. این نحوه طرح موضوع بهمنزله آن نیست که ما میخواهیم مثل آنها (غرب یا قدرتهای بزرگ) فکر کنیم، بلکه به این معنا است که ما میخواهیم با آنها زندگی کنیم. پس با اين درک، به نظر مىرسد حتى با دیالوگ انتقادی هم اگر مصالح و نتایجش به نفع بشریت باشد، میتوانستیم به نتیجه برسیم؛ حال چه رسد به اعتماد سازی و ....
بسیاری سعی دارند نشان دهند ما قدرت ناراضی در صحنه بینالملل هستیم، چون تفاهم ما با جامعه بینالملل کمتر شده و چون زبان تعریف قدرت ما سخت بوده، ما را تهدید معرفی میکنند. در حالیکه عامل تهدید نبودیم و فاکتور تثبیت بودهایم. بنابراین این ضعف دیپلماسی گذشته ما است که نتوانسته از دیپلماسی نرم برای تثبیت قدرت سخت ملی استفاده کند.
در این وضعیت نامزدهای چهارگانه در رویکرد خود با چه ابتکاری در صدد تثبیت قدرت سخت ما با دیپلماسی نرم خود هستند؟ تهديدزُدايى، اعتمادسازی، تنشزُدايى، گفتوگو، تعامل، ائتلاف و ... .
چنانچه در پیش گفته شد، همگى این شعارها کارکرد خود را از دست داده است. ما چگونه میتوانیم به دیگران ثابت کنیم که قدرتی مشروع هستیم و برای اعمال قدرت خود چه در دانش هستهای و چه در حمایت از شیعیان و ... که در مجموع منافع ملی ما را شکل میدهد نیاز به اکتساب حقوق نداریم؟ بهنظر میرسد باید مصالح مشترک بیشتری را بسازیم و در هنجارهای مشترک انسانی به تفاهم برسیم.
ايده خاورمیانه عاری از تسلیحات هستهای، هم با منافع ملی ما سنخیت دارد و هم بيش از سه دهه است که با الزامات جهانی هماهنگ شده، لذا باید به جای کلیت تابلوهایی چون تهدیدزدایی یا اعتمادسازی، ماموریتهايى برای دیپلماسی خود وضع کنیم، که مانند ايده فوق ديرپا و حائز منافع جمعى ما، همسايگان و کليت نظام بينالملل باشد. تمام قدرتهای بزرگ و امروز جهانی کشورهایی بودند که هنجارهای غیر قابل انکار را پذیرفتند. اما برای پذیرش این هنجارها، تعریف آنها را منافع ملی خود باز تعریف کردند. در چنین حالتی است که میتوان از امیالى بزرگ سخن گفت. در واقع مشارکت در مدیریت جهان، هنگامی محقق است که دیپلماسی ما بتواند سهم بینالمللی بگیرد. اینجاست که باید ابتدا به این پرسش پاسخ داد که منافع جهانی ما چیست؟ چه هنگام شکل میگیرد؟ و ما چگونه میتوانیم سهم بینالمللی بگیریم؟
متاسفانه اگر به اين مقولات توجه نکنيم در آستانه انتخابى ديگر، با تجربياتى فراموش شده، مى رويم تا براى دولت دهم، فارغ از اينکه رئيسجمهور احمدىنژاد، رضايى، کروبى و يا موسوى باشد، آزموده همان مسيرى باشيم که بارها آزمودهايم.
با این رویکرد و اگر بخواهیم جمعی بیاندیشیم، ناچاریم فارغ از جهات سیاسی و مبارزاتی چهار نامزد کنونی به مقوله سیاست خارجی و کارکرد دیپلماسی توجه کنیم. در فضای جهانی کنونی، و در جمع دو پارامتر منافع ملی و الزامات بینالمللی، شاید سادهترین کلماتی که بتواند سیاست خارجی دولت دهم را توصیف کند، ماموریت برای اجرای یک دیپلماسی مسئولیتپذیرِ سازنده ِمستمر است.
سه عنصر مسئولیتپذیریResponsibility ، سازندگی Constructiveو ثباتStability ؛ در واقع عباراتی بوده که در ماموریتهای برشمرده گذشته دستگاه دیپلماسی کمتر مورد توجه واقع شده است. در واقع چه هنگامیکه ما از گفتوگو، تعامل و ائتلاف صحبت کردهایم و چه زمانیکه از تهدیدزدایی یا مدیریت جهانی سخن به میان آوردهایم، به این عناصر عمیقا نیاندیشیدهایم.
به عنوان مصداق: -هیچکدام از این دیدگاهها بهصورت مستمر و ثابت دنبال نشد. هر دولتی میاندیشید با نفی سیاستهای قبلی ایدههای خود را طرح کند غافل از آنکه ایده آن میتواند در تداوم فضای قبل نیز تعریف شود. مثلا برای مدیریت جهانی چه مسیری را باید برگزید؟ آیا راهی غیر از گفتوگو با دیگران وجود دارد؟ ما برای اشراف بر نیازهای جامعه جهانی و برای بیان خلاقیتهای خود نیازمند گفتوگو هستیم. اما اگر بگوئیم سیاست گفتوگو پایان یافته از خود چه تصویری را میدهیم. این اشکال بر وجه دیگر نظریهپردازان یعنی طرفداران اصل گفتوگو هم وارد است. در واقع سوال از آنها چنین طرح میشود که ما گفتوگو را برای چه میخواستیم؟ آیا غیر از این بود که میخواستیم با گفتوگو زمینه مشارکت ایران و ارزشهای مرتبط با آن چه در بُعد اسلامیت و چه ایرانیت را در نظام بینالملل وارد کنیم؟ اگر بخواهیم بدبینانه قضاوت کنیم باید بگوئیم بخش نخست هدفگذاری شده بود اما نفی ابزار میکرد، و طرف مقابل ابزار سازی کرده بود اما هدف را تعیین نکرده بود. نتیجه ساده این نوع جهتگیریها در سیستم جهانی فقدان استمرار در سیاستها یا همان بیثباتی در کارکرد دیپلماسی ترجمه میشود.
- برای موفقیت این سیاستها، ضرورت ابراز خلاقیت و سازندگی احساس میشود. ما سالها از ضرورت و تاثیرات مثبت گفتوگو صحبت کردیم اما نتوانستیم نوعی قرارداد و توافق برای شکلدهی به مذاکرات پایهگذاری کنیم. در گفتوگو ما همفکری میکردیم اما توجه نداشتیم که ایده همفکری اگر با یک دیپلماسی هوشمند زمینه ورود به یک مذاکرات مسئولانه را فراهم نسازد، در مسیر زمان فراموش میشود. امریکا و شوروی از یک گفتوگوی ساده پس از بحران موشکی کوبا آغاز کردند، اما توانستند به پیمان ها و قراردادهای اجتماعی در موضوع خلع سلاح برسند. ما در برابر افراطگرایی غربی که از جدال تمدنها سخن داشت خلاقانه ایده گفتوگو را طرح کردیم، اما آیا توانستیم با ابزار دیپلماسی به یک کنوانسیون جهانی برسیم؟ ایده حقوق بشر امریکا در دهه هفتاد میلادی با گفتوگوی حقوق بشری آغاز شد و به یک قرارداد اجتماعی با ویژگیهای حقوقی هم رسید. در ایده مدیریت جهانی هم روایت چندان متفاوت نیست. ما برای آنکه در مدیریت جهانی وارد شویم و حتی آن را تغییر دهیم ضروری بود ابتکارات سازنده داشته باشیم. استقرار یک نظام مبتنی بر مناسبات عادلانه و مهرورزانه نیازمند ساخت تعاریف جهانی است. جامعه جهانی با ما برای عدالتمندی و مهرورزی هم جهت است اما تعریف آن با تصور ما تطابق ندارد. ما بیعدالتی را ناشی از کارکرد ناعادلانه مراجع بینالمللی میدانیم اما در عین حال میکوشیم به کرسی آن نیز دست پیدا کنیم. اگر ما شناخت دقیقی را از معایب و محسنات اتومبیلی که می خواهیم با آن رانندگی کنیم و مختصات جاده ای که میخواهیم در آن برانیم و یا نقشه مسیر را نداشته باشیم، حتی اگر مقصدمان نیز مشخص باشد به مقصود نخواهیم رسید. سازنده بودن دیپلماسی ما در این باید تعریف شود تا تعاریف و قراردادهای اجتماعی – حقوقی را در جهت اهداف ما، اما مبتنی بر واقعیات به صورت کارشناسانه طرح و اجرا کند.
- مسئولیتپذیری نیز یکی دیگر از شاخصههای مورد نیاز ما برای موفقیت در دیپلماسی است. ما کشوری هستیم که در برابر نقش بینالمللی خود مسئول هستیم. یک کشور شیعی مسلمان مستقر بر خاستگاه و مسقطالراس دنیای ایرانی. مسئولیت ما در برابر واقعیات جهانی چیست؟ آیا سیاست ما در برابر حوادث چچن یا واقعیات اجتماعی در دارفو باید با متفاوت از ابوغریب، فجایع غزه یا پاراچنار باشد؟ نظام بینالملل میخواهد ایران مسئولانه عمل کند، ما به همان میزان که در برابر قواعد پذیرفته شده بینالمللی مسئولیت داریم در برابر منافع ملی خود و مصداقهای آن نیز مسئولیتهایی داریم. این منافع ملی از اقلیتهای پارسی زبان یا ایرانی نژاد در گستره کاشغر تا زنگبار و شیعیان در اقصی عالم است. مسئولیتپذیری دیپلماسی ما نسبت به حوزه مسئولیت ما یا منافع ما چگونه است؟ آیا در فضای کنونی از مسئولیتهای خود در برابر حوادث صعده با جامعه بینالمللی که خواهان ایفای مشی مسئولانه است سخن گفتهایم؟ ما نیاز داریم تفسیر یکسویه مسئولیتپذیری غربی را که وجه تحمیلی دارد با تحرک مسئولانه و مبتکرانه( سازنده)دستگاه دیپلماسی خود به صورت مستمر دنبال کنیم.
شکلگیری دولت جدیدی در پیش روی تاریخ جمهوری اسلامی ایران است. فارغ از آنکه برنده کدامیک از چهار گزینه کنونی باشد. تعریف یک ماموریت دقیق برای دیپلماسی کشور و اجتناب از شعارزدگی و اتهامزنی باید به عنوان یک اصل قابل احترام مورد توافق همه جناحها قرار گیرد. دفاع از کشور قدرتمند ما در فضای کنونی منطقه و جهان نیازمند یک دیپلماسی نرمِ مسئولیتپذیر، سازنده و مستمر است.
* سید علی موجانی پژوهشگر حوزه تاریخ روابط خارجی
نظر شما :