هشیاری دیپلماتیک برای شکست جنگ روانی/ ماکان عيدى‌پور

۱۷ فروردین ۱۳۸۸ | ۱۷:۳۸ کد : ۴۲۳۵ اخبار اصلی
یادداشت دکتر ماکان عیدی­پور، کارشناس مسائل استراتژیک برای دیپلماسی ایرانی
هشیاری دیپلماتیک برای شکست جنگ روانی/ ماکان عيدى‌پور

دکتر ماکان عیدی­پور، کارشناس مسائل استراتژیک مراحل جنگ روانی اسراییل علیه ایران را مورد بررسی قرار داده است. وی معتقد است که اگر دیپلماسی ایران به اهداف اسراییل تن ندهد می­تواند پیروز این میدان باشد. 

یادداشت ماکان عیدی­پور برای دیپلماسی ایرانی:  

جنگ روانی با ابزار صرفا رسانه­ای و غیر فیزیکی انجام نمی­شود. سلاح­ها می­توانند تنها تاثیر روانی داشته باشند. امروز ما با دامنه و گستردگی عملیات روانی که بر علیه جمهوری اسلامی ایران در سطح بین­المللی صورت می­گیرد، مواجه هستیم.

این جنگ روانی را می­توان به عنوان یک پدیده مقطعی مورد بررسی قرار داد که در واقع طبعات سیاست خارجی ما است.

از سال 2003 میلادی مرحله آخر جنگ روانی در سه مقطع کوچک­تر علیه ایران آغاز شده­است. اولین مقطع در سال 2003 آغاز شد و با بهانه برنامه هسته­ای ایران بود، که از بین بردن مشروعیت بین­المللی ایران را دنبال می­کرد تا بتواند یک اجماع بین­المللی علیه ایران به­وجود آورد. این اجماع بین­المللی تقریبا در ابتدا به­وجود آمد، یعنی تبلیغات رسانه­ای غرب و حجم تاکتیک­های روانی که استفاده شد در حدی بود که کشورهای اروپایی و بسیاری از کشورها منطقه خیلی زود مرعوب شدند و قانع شدند که ایران خطر بزرگی است و باید برعلیه برنامه هسته­ای آن اقدام کرد. مهندسی این پروسه و مهندسی این جنگ روانی را اسراییلی­ها و رژیم صهیونیستی در دست داشتند، بنابراین ما باید اهداف و تغییر رویکرد آنها را همیشه مدنظر داشته باشیم.

رژیم صهیونیستی به عنوان یک قدرت هسته­ای در منطقه خاورمیانه که اهداف بلندمدت شومی در سر دارد و به دنبال افزایش قدرت سخت و قدرت نرم خود در منطقه است، سعی داشت که ایران را که کشوری با ثبات و بزرگ در منطقه است؛ اولا از میدان به در کند و ثانیا اگر بتواند به سرنوشتی مانند عراق دچار کند تا در واقع قدرت بلامنازع در منطقه خاورمیانه شود.

در پرونده هسته­ای ردپای این مسئله به خوبی مشهود است. این پرونده به درازا کشید، چراکه اولا از نظر فنی آنچه که رژیم صهیونیستی پی آن بود اسناد و مدارکش موجود نبود، دعوی که داشتند از نظر فنی به جلو نمی­رفت و تایید آژانس را به همراه نداشت. ثانیا از نظر حقوقی در چارچوب NPT ایران به حقوق خود واقف بود. در واقع به دام انداختن ایران در این عرصه هم برای آنها به اندازه­ای مشکل بود. با ایستادگی ایران در پرونده هسته­ای این مسئله وارد فاز جدیدی شد.

در فاز دوم اسراییلی­ها و رژیم صهیونیستی تصمیم گرفتند که کشورهای منطقه را برعلیه ایران به اجماع برسانند تا به چند هدف خود برسند. انتقال از فاز اول به فاز دوم نشانه شکست نسبی فاز اول است. آنها در فاز اول به اهداف خود نرسیدند، بنابراین سطح جنگ روانی را یک سطح پایین­تر آوردند و به سطح منطقه­ای تبدیل کردند. در این راستا سعی کردند با تبلیغات گسترده خود از طریق شبکه­های العربیه و الجزیره نشان دهند که ایران عنصر منفی و مخربی است. در افغانستان و عراق نقش بی ثبات کنندگی دارد و مشکل اصلی ایران است. تمام این مسائل به دو دلیل بود یکی در راستا اهداف بلند مدت اسراییلی­ها و جنگ روانی بود که برعلیه ایران آغاز شده­بود و مسئله دیگر این بود که  گاهی اسراییل تنها برنده حملات امریکا به عراق و افغانستان بود، چراکه در این بازی توانست به اندازه کافی توجه­ها را از مسئله فلسطین و لبنان منحرف کند و مسائل را به روش قرون وسطی، با قدرت سخت صرف، با لشکر کشی و گسترش قلمرو پیگیری کند. این فرصت بسیار خاصی برای اسراییل به شمار می­رفت. اسراییل به دنبال هردوی این اهداف بود.

این مسئله هم تا قدری شکست خورد و عامل شکست امریکایی­ها بودند، چراکه امریکایی­ها در این دو کشور به قدری بد عمل کردند، که به سرعت جایگاه نامشروعی پیدا کردند و با مشکل مواجه شدند. این مشکلات سبب شد تا آنها به سمت واقع­گرایی رانده و کشانده شوند. حرکت امریکایی­ها به این سمت به آنها نشان داد که بدون حضور ایران هیچ راه حل و فرمولی برای منطقه وجود ندارد. بنابراین امریکایی­ها به سمت ایران آمدند و با پذیرفتن ایران به عنوان طرف مذاکره و شریک تامین­کننده امنیت در عراق، ایران به یک مشروعیت مضاعف منطقه­ای رسید.

با مذاکرات ایران و امریکا بر سر موضوع عراق شکست فاز دوم رقم خورد.

شکست فاز دوم اسراییلی­ها را به سمت مطالعه و بررسی دلایل دو شکست قبلی سوق داد و آنها به این  نتیجه رسیدند که ایران با دیپلماسی خاص و فعال و همراه با متحدین بسیار اندک ولی نافذ خود در منطقه به نوعی سدهایی را که اسراییلی­ها می خواهند در برابر ایران قرار دهند، می شکند. اسراییلی­ها به حماس و نوار غزه حمله کردند تا به ادعای خود، پای ایران را از مسئله فلسطین ببرند. آنها معتقد بودند که بدون حماس ایران نقشی نخواهد داشت و مقاومت پایان می پذیرد و فلسطین به آنچه آنها می­خواستند نزدیک خواهد شد. در جنگ 22 روزه این مسئله شکست خورد.

حمله به غزه و اغنا کشورهای عربی در حمایت نکردن از غزه و حماس آغاز فاز سوم بود. هدف اصلی فاز سوم از بین بردن یا خنثی کردن دوستان و متحدان ایران در منطقه بود، که پایین­ترین سطح جنگ روانی اسراییل علیه ایران محسوب می­شد و به گروه­های مقاومت اسلامی و کشورهایی مانند سوریه محدود شد. در این سطح رژیم صهیونیستی اقدامات گسترده­ای را آغاز کرد که از جمله آنها حمله به غزه و پیشنهاداتی به سوریه مبنی بر مذاکرات صلح بود. به ظاهر اسراییل با این اقدامات در­صدد است تا حلقه محاصره دور ایران را تنگ­تر کند. ولی من معتقدم اسراییل توان خودش را از ایجاد یک حلقه بزرگ­تر از دست داده و به یک حلقه کوچک­تر بسنده کرده­است. این مسئله مسلما قدرت حلقه بزرگ­تر که همان اجماع جهانی علیه ایران است را ندارد و شکننده­تر است. اسراییل اعراب را میانجی قرار داد تا سوریه را به سمت خودشان بکشند، با خیال اینکه اگر سوریه با اسراییل وارد مذاکره بشود نیروهای مقاومت اسلامی حداقل عمق استراتژیک خود را از دست می­دهند.

در نهایت نکته مهم این است که ما امروز با پدیده جدیدی به عنوان جنگ روانی روبه رو نیستیم. جنگ روانی موضوع جدیدی نیست، بلکه موضوعی است که در تاریخ جنگ همواره در موازات جنگ سخت مطرح بوده و به نوعی استفاده هوشمندانه از قدرت نرم و قدرت سخت است.

در صورتی که دستگاه دیپلماسی ایران پخته عمل نکند و به انزوایی که اسراییل در پی آن است تن دهد، گاهی امکان پیروزی دراین جنگ روانی وجود نخواهد داشت. مهم­ترین نکته­ای که ایران امروز باید به آن توجه کند این است که هم در عرصه قدرت سخت و هم در عرصه قدرت نرم یک کشور می­تواند به بازدارندگی برسد. ولی در عرصه قدرت نرم که ما امروز با آن مواجه هستیم، عمدتا در حوزه قدرت نرم و جنگ روانی است و در این حوزه نوع بازدارندگی متفاوت است. ایران باید با هشیاری دیپلماتیک و رسانه­ای به حدی برسد و ابزارهای خودش را آنقدر تقویت کند که قادر باشد هزینه هر تاکتیک و عملیات روانی علیه خودش را آنقدر بالا ببرد که از دستاورد آن عملیات بیشتر باشد.


نظر شما :