/دیپلماسی ایران در سال 87/
معضل آرمانگرایی و واقعگرایی در سیاستخارجی/ سيدعلى محمودى
یادداشتی از دکتر سیدعلی محمودی، استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبايى برای دیپلماسی ایرانی:
روابط بینالملل در فاصله دو جنگ جهانی اول و دوم، دو نظریة واقعگرایی و آرمانگرایی را تجربه کر ده است. اگر چه آرمانگرایی پیامد کشتارها و ویرانیهای ناشی از جنگ در سراسر جهان بویژه در قارة اروپا بوده است، اما در طول صد سالة اخیر« سیاست واقعگرا» (Real Politics) بر«سیاست آرمانگرا» غلبه داشته است.
در ایران پس از انقلاب اسلامی 1357، ر هبران و اندیشهوران انقلابی، بیشتر به طرح و پیگیری آرمان ها و شعارهای برآمده از انقلاب تمایل داشتهاند، اگر چه در عرصه عمل لاجرم به واقعگرایی و پذیرش واقعیتها روی آوردهاند. تجربه سی سال پس از برآمدن انقلاب در ایران در قلمرو سیاست خارجی، از یک آشفتگی مفهومی حکایت میکند؛ آشفتگی میان دو مفهوم «آرمان» و «واقعیت»، بدون اینکه جایگاه این دو در گستره نظری و در میدان عمل تعیین شده باشد. در این مقال میکوشم چهره آشفتگی یاد شده را ترسیم کنم و سپس مدل جایگزین پیشنهادی خود را با خوانندگان در میان بگذارم.
به نظر میرسد نسبت میان آرمانگرایی و واقعگرایی در سیاست خارجی با تکیه بر تجربة ایران در سه دهه اخیر،
به شکلهای زیر قابل صورتبندی است:
1. وضعیت آرمانگرایی
در این وضعیت، سیاستگذاران و مجریان سیاست خارجی میکوشند شعارها و آرمانها را بنیان سیاست ورزی در عرصة روابط خارجی قرار دهند. آنان در پی جانبداری از عدالت، مبارزه با ظلم و رهایی ملتها، گاه مرزهای جغرافیایی و تعهدات بینالمللی را در مینوردند و با تضادها و تعارضهای خواسته و یا ناخواسته در همه عرصههای دوجانبه، منطقهای و بینالمللی مواجه میشوند. آرمانگرایان خود را مکلف به «انجام وظیفه» میدانند و در میدان کنشگری و عمل، حتی الامکان پیآمدهای تصمیمها و اقدامهای خویش را جدی نمیگیرند. به طور خلاصه، آرمانگرایی در سیاست خارجی، حر کت در قلمرو ناممکن، ساختار شکنی و امید به ایجاد نظمی تازه در روابط بینالملل و مدیریت جهان به گونهای دیگر است.
2.وضعیت واقعگرایی
در این وضعیت، طراحی و اجرای سیاست خارجی با تکیه بر واقعیتها، درک امکانات و محدودیتها، دست زدن به ائتلاف با دیگر کشورها، تأسیس نهادهای منطقهای و بینالمللی و مشارکت در رقابتها شکل میگیرد. اگر چه واقع گرایان پایبند قاعده و حساب و کتاب در سیاست خارجی هستند، اما به دلیل محدود کردن سیاست و سیاستورزی در دایره واقعیت ها و بى توجهی به آرمانها و ارزشهای اخلاقی، نگرشی تک ساحتی را دنبال میکنند که فرجام آن غوطهور شدن در عرصه عمل ودنباله روی از منافع آتی و کوتاه مدت است. در سیاست واقع گرا، اخلاق غایب است و یا حضوری لرزان و رنگ باخته دارد. چنان که تاریخ روابط بینالملل، به ویژه از دوران «صلح مسلّح»- پیش از جنگ جهانی اول- تاکنون نشان داده است، واقع گرایان در پیگیری هدفهای خویش همواره ملتزم به مکتب «اصالت نفع» (Utilitarianism) بودهاند و کمتر در سایة اخلاق و الزامات انسانی تنفس کردهاند. برآیند کار واقعگرایان در سیاست خارجی، متأسفانه با کشتارهاو ویرانیهای خانمانسوز درجای جای جهان همراه بوده است.
3.وضعیت آمیختگی آرمانگرایی و واقعگرایی
در این وضعیت، سیاستگذاران و کنشگران سیاست خارجی، به جنبههای مثبت و منفی آرمانگرایی و واقعگرایی کم و بیش وقوف دارند. آنان نه آرمانگرایی را ممکن و مطلوب میدانند و نه از کاستیهای واقعگرایی فارغاند. بنابر این میکوشند با درآمیختن سیاستهای مبتنی بر آرمانگرایی و واقعگرایی، راه سومی را در پیش بگیرند که گمان دارند راهی نوین و کامل است. تجربه نشان داده است که مخلوط کردن مفهومهایی از جنس متفاوت و مربوط به ساحت های ناهمگون در سیاستگذاری و اجرای سیاست خارجی، کمکی به نگرش و کنش مطلوب نکرده است؛ زیرا تشتت وآشفتگی مفهومی- یعنی در هم ریختن مفهومهای متناقض و ناسازگار- ، به تضادهای آشکار در گستره عمل انجامیده و بار سنگین پیامدهای سیاست ورزی درجهان کنونی را گرانتر کرده است.
در آمیختگی آرمانگرایی و واقعگرایی، حاصل ذهنیت های مغشوش و آشفتهای است که درک در ستی از تفاوتهای مقوله ها و مفهومهای درون آنها ندارند. این وضعیت به شدت استعداد از هم پاشیدن نظمهای تعریف شده و مستقر را دارد، «بی دولتی» (Anarchy) و به هم ریختگی را ترویج میکند و با سرعتی خیرهکننده، سیاستگذاران و مجریان را به خیالپردازی، خود همه انگاری، غرور و تعصب و لافهای خلاف در میافکند. اینان روزی به سوی آرمانگرایی رو میکنند و از طرح «مدیریت جهان» به دنبال زوال و فروپاشی قریب الوقوع قدرتهای بزرگ و کوچک جهان سخن میگویند، و چون به تنگنا میافتند، با شتابزدگی و هراس به سمت واقعگرایی چرخش میکنند و آشکار و پنهان، در صف انتظار جواب سلامی و شکفتن لبخندی از جانب همان قدرتهای ریز ودرشتی که به زعم آنان، شمارش معکوس نابودی شان فرا رسیده، بیتابی میکنند. این وضعیت غریب و ساختگی را میتوان وضعیت التقاطی نیز نامید که جایگاه و نسبت آرمانگرایی و واقعگرایی در آن تعریف نشده و در هاله اى از ابهام به سر مى برد.
مدل پیشنهادی: آرمانگرایی و واقعگرایی متمایز
دریافتیم که وضعیتهای سه گانه «آرمانگرایی»، «واقعگرایی» و «آمیختگی آرمانگرایی و واقعگرایی» در سیاستگذاری واعمال سیاست خارجی از مشکلات مفهومی و کاستیهای اجرایی رنج میبرند. اکنون به گونهای فشرده به مدل پیشنهادی خود میپردازم. به باور صاحب این قلم، وضعیت سازگار و مطلوب در سیاست خارجی با بحثی نظری آغاز میشود و آن تمییز میان آرمانگرایی و واقعگرایی به عنوان دو قلمرو متفاوت معرفت شناختى است.
ما در برابر دو جهان متفاوت قرار داریم: جهان ایدهها (Ideas) و آرمانها (Ideals) از سویی و جهان واقعیت ها از سوی دیگر. جهان نخست، جهان ناپدیدار (Noumenon) یا ذاتهای فینفسه است. جهان دوم، جهان پدیدار Phenomenon)) ،یعنی همین سیارهای است که در آن زندگی میکنیم. جهان نخست به مابعدالطبیعه( Metaphysics) تعلق دارد و جهان دوم به طبیعت و ماده. درحالی که جهان نخست، آزمون ناپذیر است، جهان دوم قلمرو آزمون ممکن است. باید دانست که ایده و آرمان به جهان ناپدیدار – مابعدالطبیعه- تعلق دارد؛ جهانى که ما از آن شناخت عینی و تجربی نداریم، اما میتوانیم وجود آن را برپایه اعتقاد پذیرا شویم. در برابر، جهان مادی ما جهان واقعیت، مبتنی بر تجربه و آزمون پذیراست.
بربنیان این تفکیک دوگانه، ایده ها و ایدهآلها به جهان ناپدیدار تعلق دارند، اما چیزهای واقعی، فهمپذیر و تجربهپذیر، متعلقِ جهان واقعی هستند. از آنجا که «آرمان» به جهان ناپدیدار و «واقعیت» به جهان پدیدار تعلق دارند و از دو جنس متفاوت هستند، درآمیختن این دو از منظر معرفت شناختی، کاری ناممکن است . ما میتوانیم به آرمانها و ایدههای بزرگ دینی، اخلاقی و انسانی معتقد باشیم (جهان ناپدیدار) و این اعتقاد را دستمایه انگیزش، مسئولیت شناسی، دلسوزی و دلبستگی در جهت نیل به هدفهای بنیادین قرار دهیم، اما نباید فراموش کنیم که در سیاست خارجی، مفهومها، و به دنبال آن، سیاستگذاریها نمیتوانند چیزى جز «امر واقعی» و خارج از دایره آزمون ممکن (جهان پدیدار ) باشند.
جهان سیاست، جهان واقعی است نه عالم ذاتهای معقول و فینفسه. دایرة جهان سیاست فقط و فقط جهان واقعیت است و حساب و کتاب و سنجش و داوریهای عقلانی، نه عالم مابعدالطبیعه. اما سیاست می تواند به عنوان امر واقعی به جهان ناپدیدار تکیه کند و از آرمانها و ایدهها مدد بجوید؛ با این تأکید که آرمانها را در چشمانداز سیاستها در نظر داشته باشد، اما آرمان ها را با واقعیتها مخلوط نکند چرا که این دو با یکدیگر نامتجانساند و درآمیختن آنها، ملغمهای نا سازگار و متناقض می سازد.
به سخن دیگر، می توان با مدد جستن از آرمانها، سیاست را به ویژه از نظر اخلاقی و انسانی، تلطیف کرد و از یکه تازی نفع طلبانه و نابینایی قدرت پر ستی تا حد امکان باز داشت و به فروتنی و رحم و شفقت دعوت کر د، اما نمی توان و نباید با صرف ایده و آرمان، سیاست نوشت و به اجرا درآورد. ایده و آرمان، انگیزنده و الهام بخش و پالاینده اند، اما چون از جنس واقعیت و امر واقعی نیستند، نمی توانند در محاسبات سیاسی، محور بنیادین و اصلی باشند. در سیاست، جهان واقعی، جهان « تجويز» است، اما جهان آرمانی، گسترة «توصیه» و اندرزهای حکیمانه است. فراموش نکنیم که سیاست خارجی را با توصیه و پند و اندرز نمیتوان سامان داد و مدیریت کرد.
مرزبندی و مرزبانی آرمانها و واقعیتها، کاری به غایت دشوار و دقیق اما ممکن است. واقع گرایی در سیاست خارجی را می توان به صورت دایرهاى رسم کرد، در حالی که پیرامون آن را دایرهای بزرگتر به نام دایره آرمانها فراگرفته است. دایرهای که مرزهای مشخصی با جهان واقعیت دارد، اما سوی دیگر آن، تا بینهایت امتداد می یابد.
بنابراین در مدل سیاست خارجی بر بنیان تمییز میان آرمان و واقعیت، بدون خلط دوقلمرو ممتاز و مشخص آرمانها و واقعیتها، میتوان این دو را درکنار یکدیگر مشاهده کرد، از آرمانها به عنوان چشمانداز انگیزنده ى فرا پیش الهام گرفت، و از واقعیتها در گذاردن سیاستها و اعمال آنها بهره جست، بدون اینکه با آمیختن قلمروهای هریک ، دچار ناسازگاری و پیامدهای عملی آن گردید.
درجهان واقعیت، سیاست اعم از داخلی و خارجی، رقم زده میشود. در سیاست خارجی، همه گزینهها، رقابتها، چالشها، خطر کردنها و مصالحه ها براساس دو شالوده به انجام میرسند. این دوشالوده – که گرانیگاه سیاست خارجی است-، یکى «منافع ملی» و دو دیگر«امنیت ملی» است. سیاست ورزی و دیپلماسی درجهان واقعی متولد می شود وبا الهام گرفتن از ایدهها و آرمان ها در قلمرو سیاست بازیگری میکند. اگر پیگیری آرمان ها به نقض و هدم منافع ملی و امنیت ملی بیانجامد، آشکار می شود که میان آرمان و واقعیت خلط شده است. در این میدان، دیگر نه آرمانی به تحقق میانجامد و نه واقعیت از آفت آشفتگی و وهم و خیال درامان میماند.
* دکتراى علوم سياسى ( گرايش انديشه سياسى )، عضو هيات علمى دانشگاه.
نظر شما :