استراتژى مقاومت
1. نابودى جنبش مقاومت حماس. 2. کنترل باريکه غزه و گذرگاههاى آن توسط نيروهاى سازمان ملل متحد، نيروهاى مصرى و نيروهاى محمود عباس تا ديگر هيچگاه صداى مقاومت و پايدارى در برابر تجاوز اسرائيل در باريکه غزه بلند نشود و براى هميشه خاموش گردد. 3. جلوگيرى از خطر گسترش فرهنگ مقاومت و پايدارى در بين اعراب و بهويژه بين فلسطينيان که براى نخستينبار در سال 2006 توسط حزبالله لبنان به وجود آمد. اگر فرهنگ مقاومت گسترش يابد براى اسرائيل ديگر اين امکان وجود نخواهد داشت که براى سرکوبى فلسطينيان و سياست توسعهطلبى خود مشت آهنين دروغين خود را نشان دهد که حزبالله ثابت کرد اين به ظاهر مشت آهنين مقواى توخالىاى است که با مقاومت و پايدارى در هم فروخواهدرفت و نيروهاى مقاومت پيروز خواهند شد.
سرانجام پيکار غزه
شک نيست که نيروهاى جهادى حماس در خط استراتژى مقاومت حرکت مىکنند و اگر بدين سياست ادامه دهند حتما پيروز خواهند شد. اما اگر بخواهيم آينده را پيشبينى کنيم دستاوردهاى اين جهاد مقدس به قرار زير است:
1. پيروزى استراتژيک نيروهاى مقاومت در غزه. به اين دليل، اين پيروزى استراتژيک است که در صورت تحقق، آينده خاورميانه را ورق خواهد زد و نيز از اين جهت استراتژيک است که ديگر اسرائيل نمىتواند به عنوان يک نيروى نظامى برتر منطقه تلقى شود، بلکه اين استقامت، جهاد، مبارزه، آگاهى و خرد عمومى است که نيروى برتر منطقه خواهد بود. زيرا مقاومت و پايدارى در متن خردورزى و غناى فرهنگى و واقعبينى رشد مىکند و به بار مىنشيند نه تعداد تانک و هواپيما. پس اين پيروزى، تاکتيکى زودگذر و محدود نخواهد بود بلکه موازنههاى استراتژيک منطقه را بهنفع فلسطينيان و عموم اعراب و مسلمانان به هم خواهد زد. 2. پيروزى مقاومت در غزه باعث مىشود که از اين پس حماس چنان قوت بگيرد و چنان محبوبيتى کسب کند که حتما نماينده همه فلسطينيان در همه عرصهها خواهد شد يعنى اينکه برخلاف هدف تهاجم اسرائيل که از بينبردن حماس است، حماس دهها بار قوىتر خواهد شد و نقش برجستهاى در تاريخ معاصر فلسطين ايفا خواهد کرد. 3. برخى حکام سازشکار عرب چنان منکوب از سوى ملتهايشان خواهند شد که احتمال مىرود حتى منطقه ما شاهد تغيير و تحولاتى باشد. 4. فرهنگ مقاومت چنان گسترده خواهد شد که از اين پس شاهد تغييرات اساسى در رفتار قدرتهاى متجاوز خواهيم بود.
به نظر مىرسد حماس بايد راه مقاومت و پايدارى را تا به آخر و بدون هرگونه ترديد ادامه دهد و قطعا پيروز خواهد شد. تلفات زيادى که نيروهاى مهاجم اسرائيلى ناجوانمردانه بر مردم غزه وارد مىسازند نبايد موجب خلل و ترديد در استقامت و پايدارى نيروهاى حماس شود و مطمئن هستم که نخواهد شد. هرگونه سستى در برابر نيروهاى مهاجم اسفانگيز و متضمن پيامدهاى وحشتناک است. خيلى از چيزها فروخواهد ريخت که نبايد به هيچ قيمتى فروريزند و در اينجا و به همين مناسبت لازم است به نکته بسيار مهمى در روند زندگى هر انسان و هر ملتى اشاره کنم و اصلى را مطرح سازم که بناى زندگى انسانى بر آن نهاده شده است و آن اينکه بايد بپذيريم که زندگى بدون عزت نفس زندگى نيست بلکه ذلت و حقارت رنجآورى است که مرگ صدها بار از آن گواراتر است.
هيچ فرد و ملتى نبايد تحقير را بپذيرد و نبايد به هر بهايى زندگى را ادامه دهد. اگر ما به هر بهايى زندگى را ادامه دهيم به ناچار به مغاک ذلت و خوارى افکنده خواهيم شد. ادامه زندگى نبايد بلاشرط باشد، نبايد انسان بدون خط قرمز باشد، به عبارت ديگر، هرکس بايد اصولى داشته باشد. نبايد اجازه دهيم که عزت نفس از ما گرفته شود. اگر عزت نفس نباشد بردگى توجيه مىشود. اگر انسانى بردگى را بپذيرد سزاوار آن است. نبايد بردگى را پذيرفت، نبايد بهخاطر زنده ماندن شرف را زير پا گذاشت و عزت و کرامت انسانى خود را ناديده گرفت. پس طبيعى است که نبايد به هر بهايى زندگى کنيم. بايد در شرايط ويژهاى مرگ را انتخاب کنيم و اين فلسفه مقاومت است. حال برمىگردم به جريان فلسطين و اسرائيل. به هرحال در خلال جنگ جهانى اول و پس از آن بنا به تصميم انگليس بنا مىشود در فلسطين يک دولت يهودى به وجود آيد.
لازمه قهرى آن از بين رفتن ملت فلسطين بوده و هست و يهوديان بنا به سازماندهى صهيونيسم از چهار گوشه جهان در فلسطين جمع مىشوند و از فرداى 1948 که سازمان بينالملل، فلسطين را تقسيم و دولت انگليس، فلسطين را تخليه مىکند، کشتار، اسارت و تبعيد فلسطينيان توسط نيروهاى مهاجم يهودى شروع مىشود و تاکنون ادامه دارد. با چنين وضعيتى مردم فلسطين چه بايد بکنند؟ مثلا مردم غزه که اکنون در زندان بزرگى و بزرگترين زندان جهان محبوس شدهاند و از تمام مواهب زندگى محروم هستند چه چارهاى در پيش دارند؟ آيا نبايد از خود دفاع کنند؟ مگر نه اين است که در تمام سيستمهاى قضايى دفاع از خود مشروع شناخته شده و از حقوق اساسى هر انسانى است؟ فلسطينيان دفاع از خود را شروع کردهاند و ديگر حاضر نيستند تن به اسارت و بردگى دهند و فقط اين راه درست است.
بايد چنان مقاومت و سرسختىاى از خود نشان دهند که دشمن در برابر واقعيت لايتناهى مقاومت و پايدارى کمر خم کند و عقبنشينى نمايد. دادن تلفات در چنين مبارزهاى اجتنابناپذير، اخلاقى و مشروع استاين مقاومت بايد چنين فرض شود که حتى اگر همه بميرند باز بهتر از تسليم است و اگر چنين فرض شد و چنين باورى به وجود آمد، آن گاه پيروز مىشوند يعنى مقاومت پيروز مىشود و ملت فلسطين به حيات تاريخى خود ادامه مىدهد. اسرائيل يک نيروى مهاجم است و هدف استراتژيک آن از بين بردن ملت فلسطين است؛ خواهان يک جابهجايى تاريخى است؛ ملتى کهن و با فرهنگ به نام ملت فلسطين بايد از بين برود و ملت و دولت مصنوعى جديدى جايگزين آن شود و با توجه به اين حقيقت است که رهبرى ايران چه نيک استراتژى توسعهطلبانه اسرائيل را به چالش کشيده و با توجه به حفظ منافع ملى و منطقهاى که آشکارا مورد تهديد اسرائيل قرار گرفته است فرهنگ مقاومت را تحکيم مىبخشند. واقعيت در اين است که هرکس در معرض نابودى قرار گيرد بايد براى ادامه هستى خود مقاومت کند. چنين مبارزهاى فقط با رفع اصل تهاجم و اشغال نظامى امکانپذير است.
نبايد به چيز کمترى بسنده کرد. چيز کمتر يعنى تن دادن به اسارت و بردگى؛ يعنى از دست دادن عزت نفس و کرامت انساني. پس در چنين حالتى پذيرفتن مرگ از وجاهت بيشترى برخوردار است و مسلما عقلانى خواهد بود و چون چنين شود، آن وقت براى مقاومت حد پايانى تا رفع تجاوز و اشغال نيست. اما آنچه حماس در اين مرحله مىخواهد چهار چيز است: 1- توقف تهاجم نظامى، 2- رفع حصار، 3- باز کردن گذرگاهها ازجمله گذرگاه رفح و 4- عدم حضور نيروهاى سازمان ملل متحد. با تحقق اين خواستهها موقتا آرامش برقرار مىشود ولى اصل حضور مقاومت ادامه دارد زيرا در برابر اشغال بايد مقاومت وجود داشته باشد. وجود مقاومت معلول اشغال است و از هر ديدگاهى بهجز ديدگاه زورگويانه و امپرياليستى آمريکا مجاز و مشروع و ضرورى است. اگر ملتى در برابر اشغال مقاومت نکند نه ملت است و نه زنده. ملت فلسطين نهفقط مرده نيست بلکه الگوى مقاومت و نمونه ابتهاج مبارزاتى است. زنده است و مقاومت مىکند و پيروز مىشود.
نظر شما :