ریشههای بنیادگرایی آسیایی از نگاه فرید العطاس
وقتی راجع به جامعه شناسی صحبت می کنیم واژه ها از اهمیت زیادی برخوردارند تا از طریق آنها بتوانیم پدیده ها را بهتر بشناسیم. سخن از بنیادگرایی سخن از یک نوع افراط گرایی است. بنیادگرایی مسیحی نوع خاصی از آن در مسیحیت و بنیادگرایی اسلامی هم نوعی دیگر در جهان اسلام است.
در طول دهه 1970 این واژه بسیار مشهور بود و در حلقه های متفکرین دنیا جریان داشت. اما در دهه 80 واژه اسلامیسم یا اسلام سیاسی بیشتر جایگزین بنیادگرایی اسلامی شد و به عنوان افراط گرایی اسلامی تعبیر می شد.
من خودم این واژه را مورد استفاده قرار نمی دهم و بیشتر سعی می کنم از واژه افراط گرایی استفاده و بستر تاریخی آن را روشن کنم. همچنین واژه آسیای جنوب شرقی بیشتر برای غرب کاربرد دارد چون ابداع آنهاست و برای ما آسیایی ها کاربردی ندارد.
مناطق فرهنگی متعددی جهان اسلام را پوشش می دهد؛ از قبیل فرهنگ و زبان عربی، منطقه فارسی زبان و ایرانیان، ترک ها، مالایی ها و... و وقتی به این جغرافیا نگاه کنید می بینید که قسمت مالایی ها بیشترین جمعیت را در خود جای داده اند و شامل اندونزی، سنگاپور، مالزی، برونئی و... می شود. (توضیح: مجمعالجزایر مالایی نام گروه بزرگی از جزیرهها در جنوب شرقی آسیا، بین هندوچین و استرالیا است. این مجمعالجزایر بزرگترین گروه از جزیرهها در جهان است و بیش از ۱۳ هزار جزیره از اندونزی و در حدود ۷ هزار جزیره از فیلیپین را شامل میشود. این منطقه را بیشتر با نام «هند شرقی» مینامند.)
برای اینکه ظهور افراط گرایی را در جهان مالایی درک کنیم، باید نگاهی به تاریخ پیدایش آن بیندازیم. اسلام از اولین قرن ظهورش در سرزمین های شرق آسیا اقدام به جذب و عضوگیری کرده بود اما جذب جدی و وسیع از قرن 13 میلادی اتفاق افتاد. اسلام از طریق جغرافیاهایی چون چین، ایران و کشورهای عربی وارد سرزمین های مالایی شد. اما مهم ترین بخش صادرکننده اسلام به جهان مالایی، منطقه حضرالموت در جنوب یمن بوده است. یکی از براهین آن این است که مسلمانان مالایی اغلب شافعی مذهب هستند. این گروه های شافعی معمولا در حاشیه اقیانوس قرار دارند؛ از آفریقای شرقی گرفته تا جنوب هند و جنوب شرق آسیا. مسلمانان ترکیه و مسلمانان جنوب هند غالبا حنفی مذهب اند اما مسلمانان مالایی شافعی مذهب هستند که در حضرالموت اکثریت دارد. در نتیجه مسلمان شدن مالایی ها بیشتر از طریق مردم همان منطقه حاصل شده است.
یکی دیگر از دلایل این امر آن است که بسیاری از خانواده های آسیای جنوب شرقی اسامی و فامیل هایی دارند که در آن منطقه از یمن یافت می شود. ما شواهدی در دست داریم که می گوید اسلام در سرزمین های مالایی از جاهای مختلفی وارد شده است و یکی از شواهد آن وجود طوطی هاست. طوطی ها می توانند سخن بگویند ؛ طوطی های سخنور به ما اطلاع داده اند که اسلام از طریق ایران، ترکیه و... به آنجا وارد شده است. همچنین برخی مسافران در سرزمین های مالایی به ما خبر می دهند که اسلام از جاهای گوناگون آمده است. اما از آنجا که مردم آسیای جنوب شرق اکثرا شافعی مذهب هستند می توان گفت بیشتر این نفوذ از طریق همان حضرالموت صورت گرفته است.
بسیاری از خانواده های حضری که اسلام را با خود به آنجا آوردند از سادات بودند. سادات حضرالموت سلسله خانواده شان به سید احمد بن عیسی می رسد که مال بصره بوده است. نسب احمد بن عیسی به علی بن جعفر صادق می رسد و بسیاری معتقدند قبر علی بن جعفر در قم قرار دارد ولی عده ای دیگر بر این عقیده اند که مدفن او در مدینه است. وقتی احمد بن عیسی از بصره به حضرالموت مهاجرت کرد، مردم آنجا را از مذهب اباذیه یافت. احمد بن عیسی که با نام احمد المهاجر نیز شناخته می شد تاثیر زیادی در شافعی کردن حضرالموتی ها داشت. به تدریج سادات حضرالموت طریقتی را بنیانگذاری کردند که طریقت علویه نام گرفت. این طریقت در گسترش اسلام به آفریقای شرقی، جنوب هند و جنوب شرق آسیا بسیار کارآمد بوده است.
اگر اقیانوس هند را درنظر بگیریم می بینیم که این سرزمین ها از طریق اقیانوس و نیز تجارتی که بین آنها جریان داشته، با هم در تماس بوده اند. از این رو شما نام و فامیل های مشابهی را در سنگاپور، اندونزی، تانزانیا و کنیا می توانید بیابید. مثلا فامیلی العطاس در تمام این کشورها ریشه دارد. (البته اقوام ما در ایران پیدا نمی شوند و اینجا نتوانستم رگ و ریشه ای از فامیلی عطاس پیدا کنم.) این است که سرشت اسلام در آسیای جنوب شرقی از نوع صوفیانه بوده و نگرش اعتقادی، معرفت شناسی و جهان بینی و نیز ابعاد عملی آن ریشه در صوفی گری داشته است. در اعمال روزمره نیز مردم تحت تاثیر این نحله بوده اند. این بعد از تصوف اسلامی را باید در آن منطقه درنظر داشته باشیم تا بتوانیم پی به اتفاقات و تحولات یک قرن اخیر در این منطقه ببریم.
در قرن 19 وهابیت تاسیس شد و رشد کرد و به کشورهای دیگر از جمله آسیای جنوب شرقی وسعت یافت. در آن قرن ما با قد علم کردن متفکرین اصلاح گرایی چون سیدجمال الدین اسدآبادی، رشید رضا، محمد عبده و... مواجه شدیم که موسسین مکتب مدرن گرایی در اسلام به شمار می آمدند. ما آنها را تحت عنوان مدرسه نوگرایی اسلامی می شناسیم چون بخش مهمی از سخنان آنها درباره کاهش نقش سنت در جامعه بوده است.
آنچه مدنظر من است این است که متفکرین متجدد اسلامی بر این باور بوده اند که سنت فرهنگی مردم جوامع اسلامی، امری نامربوط و ناهمجنس با توسعه و ترقی جامعه بوده است. البته این سنت غیر از سنت پیامبر بوده است. بطور مثال آنان مخالف رفتارهای صوفیانه و یا مولودی، زیارت قبور و آداب دیگر بودند و آنها را اعمالی غیرعقلانی و بدعت آمیز می دانستند و معتقد به حذف آنها از جامعه بودند.
در بین مدرنیست های اسلامی دو گروه داریم. یکی مدرنیست های اصلاح گرا و دیگر مدرنیست های افراطی؛ و آنچه میان آنها مشترک است تاکید بر کاهش سنت گرایی در جوامع اسلامی است. مدرنیست های اصلاح گرا بر این باور بودند که سنت نمی تواند همراه با مدرنیته باشد و بنابراین بسیاری از مظاهر غرب از جمله تکنولوژی، علوم، نهادها و مفاهیمی چون دموکراسی را قبول داشتند. از سوی دیگر مدرنیست های افراطی در پس زدن تمدن های غربی مطلق گرا بودند. آنها تا حدی اندک تکنولوژی غرب را می پذیرفتند و دموکراسی را قبول نمی کردند و در پس زدن بسیاری از آن چیزهایی که بدعت شمرده می شد، سرسختانه عمل می کردند؛ مثل سنت های اسلامی. از جمله مدرنیست های افراطی می توان به پیروان تفکر سید قطب و وهابیون اشاره کرد.
وقتی در قرن 19 و سپس در قرن 20، مدرنیسم در آسیای جنوب شرقی، رشدی فراگیر یافت متقابلا با واکنش هایی از سوی مسلمانان سنتی همراه شد. آنها زمانی که با مدرنیسم روبرو شدند بیشتر به سنن خود روی آوردند و درواقع سنت گراتر از قبل شدند. آنها به مدافعان سنت تبدیل شدند و سپس سنت گرایی به عنوان یک مکتب در جوامع اسلامی پدید آمد. در بین سنت گرایان هم دو گروه اصلاح گرایان سنتی و محافظه کاران سنتی قرار داشتند. محافظه کاران، مدرنیسم را به کل رد می کردند و می خواستند نوع زندگی سنتی را حفظ کنند. گروه اصلاح گرا نیز می خواست اصلاحات را به کار بگیرد اما از سوی دیگر اصلاحات از نوع اصلاح گرایی مدرن را نمی پذیرفت. اصلاح گرایی سنتی می خواست طریقت صوفیه را حفظ کند و در عین حال از طریق توانمندی های فرهنگی مسلمانان آن را رشد دهد .
آنچه من توصیف کردم درباره رشد مکاتب اصلاح گرای مدرن و افراط گرای مدرن و در مقابل آنها محافظه کاری سنتی و اصلاح گری سنتی بود که این چهار گروه در تمام جهان اسلام حضور دارند ولی تاثیرگذاری شان در کشورهای مختلف متفاوت است. مکاتب محافظه کار و اصلاح طلب سنتی در آسیای جنوب شرقی تسلط دارند. گروه های افراط گرا و اصلاح گرای مدرن در این قلمرو در اقلیت هستند و من قصد دارم مشخصات بنیادگرایان یا افراط گرایان را برایتان بازگو کنم.
اینها چندین مشخصه دارند؛ یکی اینکه شریعت گرای محض هستند و اسلام را تنها به بعد فقهی آن تقلیل می دهند. این اسلام فقاهتی است که مفهوم خدا در آن مفهومی اقتدارگرایانه دارد و خدا در آن به عنوان عامل مجازات انسان ها معرفی می شود. جهت گیری این نگرش از نوع اقتدارگرایانه است و شرایطی که طی آن فقها در نهادهای جامعه حاکمیت می یابند، نوعی جهت گیری سلطه گرایانه است. رویکرد افراط گرایی مدرن با ضد شیعی گری و ضد صوفی گری هم همراه است. آنان ماهیتی ضد عقلی دارند و علاقه ای به رشد و توسعه علوم و معارف ندارند و ضمنا درگیر رشد علوم عقلی و سنتی اسلامی نیز نیستند. تاکید آنها تاکیدی یکسویه بر فقه و مسائل صرفا ظاهری در برابر مسائل محتوایی و باطنی اسلام است. قدرت تجزیه و تحلیل این گروه بسیار ضعیف است چون اهل فلسفه و منطق نیستند.
می توان گفت در جاهایی چون اندونزی عاملین به فقه ادعا دارند که انجام یوگا برای مسلمانان حرام است چون ریشه در هندوئیسم دارد و ممکن است باعث زایل شدن دین نزد افراد شود. این دیدگاه غیر منطقی است چون مسلمانان خیلی از اوقات به یوگا به عنوان یک ورزش پرداخته اند و آن را به باورهایشان رسوخ نداده اند. بحث دیگری که در مالزی و اندونزی مطرح می شود لزوم رعایت حجاب برای سالم ماندن و جلوگیری از سوءاستفاده هاست؛ در حالی که بر جامعه شناسان روشن است که سوءاستفاده از زنان به خاطر جذابیت های ظاهری و پوشش آنها نیست بلکه ناشی از بیماری قدرت گرایی و روح سلطه گرایی در مردان است.
این شاخصه های افراط گرایی مدرن باید در مقابل شاخصه های سنتی قرار داده شود. مفهومی که سنت گرایان از خدا ارائه می دهند، بر رحمت، امید و محبت بنا شده و خدا را به عنوان عامل تنبیه کننده نمی دانند و او را منشا عشق و محبت توصیف می کنند. در تعالیم فقها، به طور سنتی ترس از خدا تاکید شده است و در مالزی و اندونزی، این مقوله فرضا به کودکان تزریق شده که اگر احکام را اطاعت نکنند دچار عقوبت های جدی خواهند شد.
سنت گرایان هم بر شریعت تاکید می وزند اما آن نگرش ترس از خدا را مورد تاکید قرار نمی دهند و برایشان عشق و محبت و رحمت خدا اولویت دارد. مثلا آنها مرگ را امری دهشتناک نمی دانند و آن را وصلت با یار تلقی می کنند؛ همان گونه که مولوی نیز از آن به عنوان شب عروسی یاد کرده است. سنت گرایان بیشتر بر این باورند که مقوله تنبیه و مجازات فرد را به خدا بسپارند. آنها همچنین در امور اقتصادی و سیاسی دخالتی ندارند و می گویند مردم می توانند به تنهایی رشد کنند و به تعالی برسند. اما رویکرد فقها و رویکرد فقاهتی صرف که از آن تحت عنوان افراط گرایی مدرن نام می بریم به جایی می انجامد که آنها در پی پیگیری احکام سرسختانه هستند و می خواهند بگردند افراد گناهکار را پیدا کنند و به مجازات برسانند و یا دنبال افراد زناکار بیفتند و آنها را سنگسار کنند.
در آسیای جنوب شرقی افراط گرایان مدرن در اقلیت اند ولی نسبت به جمعیتی که دارند از نفوذ بالایی برخوردارند. بطور مثال در برخی ایالت ها مفتی هایی که در عربستان درس خوانده اند، فتاوایی افراطی صادر می کنند مثل همان نپرداختن مسلمانان به یوگا.
در طول تاریخ اسلام و در کشورهای مختلف گروه هایی را می بینیم که ضد صوفی و ضد شیعی بوده و حتی دست به کشتن آنها هم زده اند؛ اگرچه عمر طولانی نداشته اند. مکتب وهابی هم اگر دو واقعه تاریخی وجود نداشت از بین می رفت. این دو عامل یکی استعمار انگلیس در کشورهای عربی بود و دیگر نفت.
انگلیسی ها از آل سعود حمایت کردند و آل سعود به خانواده عبدالوهاب نزدیک شد و در کنف این حمایت ها قصد داشتند مکتب خود را جهانگیر کنند. سعودی ها به صورت خشن تری وارد عرصه اشاعه تفکر وهابی در جهان شدند؛ به خصوص پس از انقلاب اسلامی و از ترس اینکه تفکر شیعی در دنیا فراگیر شود. دولت سعودی در مالزی و اندونزی پول هایی برای تعلیم جوانان بر مبنای وهابیت هزینه می کند و پول هایی هم برای ترجمه کتاب های وهابی به زبان مردم مالزی و اندونزی اختصاص می دهد تا وهابیت را اشاعه دهد ولی چون ایران هم در آنجا نهادهایی را برپا کرده، نوعی رقابت میان طرفداران تشیع و وهابیت وجود دارد.
در خاتمه باید بگویم در مطالعه افراط گرایی نباید نگرش خود مسلمانان را نسبت به این مقوله فراموش کنیم. ما داریم از مفاهیمی چون بنیادگرایی و افراط گرایی صحبت می کنیم که از علوم اجتماعی غرب به ما رسیده است. ما باید تلاش های بومی سرزمین های اسلامی را هم درنظر داشته باشیم. مفاهیمی چون اصول گرا، بنیادگرا و سنت گرا که برای ما ترجمه شده است جایگاه خود را دارد ولی ما در ادبیات کلاسیک خود هم نمونه هایی داشته ایم؛ مثل واژه "غلو" که نشانگر همان افراط گرایان در بدو پیدایش اسلام بوده است. غلو از کلمه ای می آید که معنی هزینه بالا را در خود دارد. یعنی کسانی که به این راه می روند هزینه بالایی را پرداخت می کنند. حضرت علی نیز از افراط گرایان خوارج صحبت کرده است.
پس ما باید به ادبیات کلاسیک و تاریخ اسلام نیز رجوع داشته باشیم. تفاوت بین غلو در گذشته و غلو امروزی وارد کردن عناصر جدید در ایدئولوژی است. مثلا می گویند بن لادن تفکر خود را از تلفیق وهابیت و تفکر سید قطب برگرفته است. در تاریخ هم می بینیم که نزدیکان قطب به عربستان رفته و در آنجا تاثیر گذاشته بودند. پس صرفا نباید به ادبیات غرب رجوع کرد و باید مقولات خودمان را نیز درنظر داشته باشیم.
نظر شما :