بهانه، بازخوانی یک پرونده
روابط ایران و اعراب به کدام سمت میرود؟
نگاهى به روابط ايران و اعراب
سال 1366خورشیدی /1987 میلادی شاید یکی از نقاط عطف در تاریخ روابط منطقهای ایران باشد. در روزهایی که ایران به شدت سرگرم جنگ با رژیم بعث عراق بود و در حالی که عراقیها نتوانسته بودند علیرغم کمکهای بیدریغ کشورهای عربی و ابرقدرتهای شرق و غرب ایران را در جنگ به زانو درآورند، طرح دیگری برای به زانو در آوردن ایران شکل گرفت که میتوان از آن به جنگ در جبهه دوم یاد کرد. در حالی در این سال هزاران حاجی ایرانی بر اساس سنت نبوی و توصیههای قرآنی اعمال حج را به جا میآرودند، حمله برنامهریزی شده وهابیون تندرو و نیروهای امنیتی دستگاه اختناق سعودی صدها حاجی ایرانی را به خاک و خون کشید و « خادم حرمین شریفین »!!! که پولهایش نتوانسته بود عراق را در برابر ایران برتری دهد، انتقام خود را از عدهای پیرمرد و پیرزن گرفت تا به این ترتیب سرزمین وحی را محلی برای اثبات ضدیت خود با اسلام کرده باشد.
امروز 22 سال از آن روزها میگذرد و متاسفانه در گذر زمان این ماجرا بنا به برخی مصالح سیاسی و جهت عادىسازی روابط ایران و عربستان به فراموشی سپرده شد تا جایی که تنها نامی از آن در تقویمها باقی ماند و دیگر هیچ... اما امروز پس از گذشت این همه سال بار دیگر میتوان این ماجرا را بازخوانی کرد -اما از مجرای روابط امروز ایران و اعراب- و می توان نگاهی داشت به سیاستهای کلی این کشور در برابر ایران. عربستان که نزدیک به یک قرن است خاندان وهابی سعودی بر آن حکم میرانند، به یمن ثروت سرشار نفتی و درآمد حاصل از زیارت سالیانه میلیونها حاجی امروز به پولداری تبدیل شده که چون فاکتورهای قدرت را ندارد به مزدوری روی میآورد و سعی میکند منویات خود را از راههای دیگری برآورده سازد. این منویات همیشه با بذل و بخشش درآمدهای سرشار نفتی همراه بود، اما هیچگاه آنها نتوانستهاند راهی به این منظور بیابند. حمایت مالی، سیاسی و نظامی از عراق در هشت سال جنگ علیه ایران با دو هدف عمده صورت گرفت: تضعیف قدرت انقلابی ایران به عنوان ایدئولوژی مطرح جدید در منطقه و نابودی ماشین جنگی صدام به عنوان یک انسان مالخولیایی که دست به هر اقدامی میزند. آنها در راستای این هدف گمراه شده و چنان عمل کردند که نه تنها ایران تضعیف نشد – هر چند خسارتهای سنگینی متحمل گردید- بلکه صدام از روز اول قدرتمندتر شده و طرح حمله به خود آنها را تدارک دید. در این زمان طرح سعودیها بر این پای گرفت که عراق را پس از حمله به کویت آن اندازه تضعیف کنند که دیگر هوس حمله به خاک عربستان را نکرده، ولی از سرنگونی صدام هم جلوگیری کنند. این سیاست که از سال 1991 شروع شد، تا سال 2003 ادامه یافت که در این سال سعودیها با حمله آمریکا به عراق مواجه شدند که چندان دل خوشی هم از آن نداشتند.
ریاض در دور تازه برنامهریزی خود به این نتیجه رسید که با حمله آمریکا به عراق، شیعیان در منطقه قدرت گرفته و راه را کنترل همه جانبه منطقه باز خواهند کرد، از این رو در برنامه جدید خود تلاش کرد شیعیان را هدف قرار دهد. در این برنامه ایران به عنوان مرکز هدایت شیعی در منطقه باید نابود میشد و به دنبال آن دولت عراق که با حمایت آمریکا و بر اساس اصول دمکراسی آمریکایی قدرت گرفته بود نیز از بین میرفت، شکی نبود که با نابودی ایران، حزبالله لبنان و برخی از جنبشهای مقاومت در منطقه هم روزگار تلخی در انتظارشان بود. از سال 2003 و اشغال عراق، یکی از برنامههای مدون سعودیها تشویق آمریکا به حمله به ایران بود؛ آنها در این برنامه حاضر شده بودند علاوه بر پرداخت مقداری از هزینه جنگ، تداراک لجستیک آن را هم بر عهده گرفته و پایگاههایی را به صورت مخفی در اختیار نظامیان آمریکایی قرار دهند، هر چند که عربستان به همراه برخی از کشورهای عرب منطقه مانند کویت، مصر و امارات عربی متحده در انتظار حمله به ایران روزشماری میکردند، اما دریافت آمریکا از تواناییها و قابلیتهای نظامی ایران به خصوص پس از جنگ 33 روزه اسراییل علیه حزبالله لبنان آنها را از رویارویی مستقیم با ایران برحذر داشت و تنها به تشدید فشارهای اقتصادی متقاعد کرد. در این میان مقامات عرب هر چند تلاش کردند این نکته را به آمریکاییها تلقین کنند که محاصره اقتصادی ایران را به زانو در نمیآورد، راه به جایی نبرد. اعراب به آمریکاییها یادآور شدند ایران در طول هشت سال جنگ که سختترین دوران پس از انقلابش بود، دوام اقتصادی آورد و در این شرایط نیز میتواند خود را اداره کند و تنها راه جنگ است.
پس از آنکه کشورهای عربی به این نتیجه رسیدند آمریکا حاضر نیست با آتش بازی کند، طرح دیگری را به مرحله اجرا درآوردند که مبتکر آن بندربنسلطان مشاور امنیت ملی این کشور بود. در این طرح میبایست با نزدیکی به اسراییل، این رژیم را وادار کرد تا به ایران حمله کرده و به تبع آن با حمایتهای سیاسی و اقتصادی اعراب و تشویق آنها، آمریکا هم وارد ماجرا شود. این طرح که از سال گذشته و پس از کنفرانس آناپولیس بسیار جدی شده بود، با پیگیریهای صورت گرفته، به سمت تعیین یک راهبرد جدید در منطقه پیش میرود و این راهبرد هم چیزی نیست جز ضربه زدن به ایران به هر قیمت، حتی زیر پا گذاشتن بسیاری از خط قرمزها مانند ماجرای فلسطین.
آنچه این روزها در برخی از محافل منطقهای خودنمایی میکند، استفاده از قدرت اسراییل برای حمله به ایران است. از روزی که جنگ 33 روزه پایان یافت؛ مقامات اطلاعاتی عرب با تشکیل جلساتی ویژه سعی کردند سران رژیم صهیونیستی را تحریک به حمله به ایران کنند و در این راه حاضر شدند امتیازات مختلفی هم بدهند. هر چند برخی از آگاهان از این طرح با عنوان طرح دوجانبه عربستان برای تضعیف ایران و اسراییل یه صورت همزمان یاد میکنند، اما به نظر میرسد صهیونیستها هم دست مقامات سعودی و اعراب را خوانده و حاضر نیستند خود را در دامی بیندازند که رهایی از آن اگر ممکن نباشد، بسیار سخت است. از همین رو است که مقامات اسراییلی با بازی کردن با اعراب منویات و خواستههای خود را پیش میبرند و در این میان تنها کسانی که ضرر میکنند سران عربستان هستند که به جای اجرای سیاستی درست و منطقی راه به بیراهه برده، خود و مردم منطقه را به گمراهی میکشانند.
آنچه از قتلعام حجاج بیتالله الحرام در سال 1366 شروع شد، همچنان ادامه دارد و اینکه فکر کنیم سران عربستان از تضعیف ایران چشمپوشی کردهاند، بسیار دور از ذهن مینماید.
نظر شما :