تلاش های اعراب برای بر هم زدن قواعد بازی در خاورمیانه
در سال های اخیر شنیده و دیده بودیم که برخی از سران کشورهای عربی در روابط منطقه ای حرکات غیر عادی و غیر معمولی را انجام می دهند و در این میان طرح هایی را ارائه کرده و...
در سال های اخیر شنیده و دیده بودیم که برخی از سران کشورهای عربی در روابط منطقه ای حرکات غیر عادی و غیر معمولی را انجام می دهند و در این میان طرح هایی را ارائه کرده و یا به مرحله عمل می رسانند که افکار عمومی منطقه را به خود مشغول کند، اما سیر تحولات در منطقه به گونه ای است که هر کس هر روز سخنی تازه می گوید و قصد آن ندارند تا در این وانفسا میدان را خالی کند. نمونه عالی و کامل چنین حرکتی را در 10 سال گذشته – پس از کودتای خانوادگی - قطر به نمایش گذاشته است و وزیر امور خارجه این کشور به همراه امیر آن دست به تکاپوهای چندی زده اند تا چهره متفاوتی از خود به نمایش گذارند؛ آنها از یک سو خود را شریکی استراتژیک برای کشورهای عرب عضو شورای همکاری خلیج فارس می دانند و از جهت دیگر روابط خود را با تهران که رقیب سنتی این شورا محسوب می شود حفظ کرده اند، همزمان آنها روابط خوبی هم با آمریکایی ها داشته و بزرگترین زاغه مهمات ارتش آمریکا در خاورمیانه در این کشور قرار دارد، جالب آن است که همین کشور شبکه خبری الجزیره را اداره می کند که مخالف سرسخت سیاست های آمریکا در قبال کشورهای منطقه است.
در همین راستا آنها در بعد دیگر ماجرا تابوی رابطه با اسراییل را شکسته و با سفر خود به سرزمین های اشغالی از یک سو، و دعوت از سران این رژیم برای سفر به قطر، عملا سنت گذار شده اند. اما قطری ها برای این منظور از امکاناتی چند هم برخوردار هستند که این دیپلماسی عجیب و چندگانه خود را به پیش ببرند، اما به نظر می رسد دیگر کشورهایی که دست به این گونه اقدامات می زنند، تنها به تقلید کورکورانه از قطر روی آورده و در این مسیر موفقیتی هم نخواهند داشت. اگر شیخ حمد بن جاسم بن جبر آل ثانی نخست وزیر و وزیر امورخارجه قطر به لبنان می رود و تمام رهبران این کشور را به دوحه می آورد تا توافقنامه آشتی و پایان درگیری ها را امضا کنند، هم پول کافی برای پیشبرد هدف تعریف شده دارد و هم دستگاه تبلیغاتی را در این مورد دارند، یعنی همان شبکه الجزیره.
با این وجود مشخص نیست که وزیر امورخارجه مجمع الجزایر بحرین در گفت و گو با روزنامه الحیات چاپ لندن با کدام پشتوانه سیاسی و یا اقتصادی و تبلیغاتی پيشنهاد تشکيل يک تشکيلات جهانى را داده که در آن کشورهاى عربى، اسرائيل، ايران، ترکيه و کشورهاى شمال آفريقا عضويت داشته باشند. شيخ خالد بن احمد آل خليفه در این مصاحبه تاکید کرده است: مگر همگى در سازمان ملل عضو نيستيم، پس چرا براى خود تشکيلات مستقل منطقهاى نداشته باشيم؟! وزیرخارجه بحرین این اقدام را تنها راه حل مشکلات پیچیده در منطقه دانست که دیگران را از دخالت در امور کشورهای منطقه بازخواهد داشت.
شیخ خالد سخنان خطرناک خود را ادامه داده و درخواست های دیگری را هم مطرح می کند: کشورهاى عربى بايد در گفتوگوهاى مستقيم ايران و آمريکا حاضر شوند و به مطرح کردن ديدگاههاى خود بپردازند و بهراستى چرا تاکنون ما فقط تماشاچى بودهايم؟ مگر ما همسايه ايران نيستيم؟ مگر منافع ما با ايران مرتبط نيست؟ پس بايد نقش خود را در بازىهاى منطقه! ايفاد کنيم.
در سخنان شیخ خالد می توان نکات بسیاری را یافت که پرداختن به تمام آنها در حوصله این مبحث نمی گنجد. نخست آنکه وی خواسته است تا در این تشکیلات رژیم اسراییل هم حضور داشته باشد؛ امری که به نظر میرسد اعراب به هر طریق دنبال آن هستند تا بهانه ای برای رسمیت دادن به روابط خود را این رژیم پیدا کنند. اعراب پس از سال 2000 در دو اقدام متفاوت تلاش کردند تا اسراییل را به عنوان دشمن درجه یک خود از سر راه برداشته و ایران را جایگزین آن کنند. در سال 2002 اعراب در پیشنهادی سخاوتمندانه با چشم پوشی از سرزمین های اشغالی 1948، به رژیم اسراییل پیشنهاد دادند در قبال عقب نشنی از سرزمین های اشغالی 1967 و تشکیل کشور مستقل فلسطینی، اعراب با آنها رابطه برقرار کنند. پیشنهادی که مقامات اسراییلی آن را حمل بر ضعف اعراب کرده و به آن وقعی نگذاردند ولی همچنان به عنوان یکی از راهکارهای موجود برای برقراری رابطه با این رژیم در دستور قرار دارد، چنانکه یک کارگروه هم اکنون در بریتانیا مشغول بررسی این مهم است و عربستان سعودی هم از آن حمایت می کند.
پس از آن در جریان جنگ 33 روزه بود که اعراب – منظور کشورهایی است که با آمریکا روابط خوبی داشته و در محور اعتدال عربی می گنجند- امیدوار بودند که با شکست مقاومت اسلامی در لبنان، راه برای شکست ایران و سوریه هم فراهم شده و آنها با اسراییل به عنوان قدرت پیروز روابط خود را عادی کنند. با شکست خوردن این طرح ها به نظر می رسد تنها راه باقی مانده برای سران عرب، روی آوردن به تشکیل یک اتحادیه منطقه ای باشد که فراتر از اتحادیه عرب عمل کرده و بتواند رژیم اسراییل را هم در بر بگیرد.
برای اعراب به رسمیت شناختن اسراییل اولویت مهمی است که به زعم آنها بسیاری از خطرات را از آنها دور کرده و آنها را در برابر ایران مصونیت بیشتر می دهد. بحرین هم از چندی پیش با ارائه برنامه ای در راستای برقراری رابطه با اسراییل گام برداشت و در این مسیر خیال آن دارد تا با رقیب دیرین خود، قطر رقابت کند. انتخاب و تعیین سفیر جدید بحرین در ایالات متحده آمریکا، اقدامی در همین راستا بود. خانم هدی عزرا نونو یکی از ۱۱ زن عضو مجلس شورای بحرین که یک یهودی است، در حالی توسط مقامات بحرینی به عنوان سفیر راهی واشنگتن می شود که در مجمع الجزایر بحرین اکثریتی مسلمان – بیش از 99درصد- حضور دارند. از همان زمان مشخص بود که این انتخاب بودار است و باید منتظر عواقب آن بود.
نکته دوم که در راستای همان طرح اولیه قرار دارد، به شکستن همان تابوی رابطه باز می گردد. به نظر میرسد کشورهای بزرگ عربی مانند عربستان در صدد آن هستند تا ابتدا کشورهای کوچک عرب را که در معادلات منطقه ای جایگاهی ندارند، برای برقراری رابطه با اسراییل و یا هرگونه پیشنهادی در این زمینه پیش انداخته و خود به دنبال آنها حرکت کنند تا به این ترتیب میزان واکنش افکار عمومی منطقه و مقامات دیگر کشورها را هم بسنجند.
نکته دیگر به عضویت ایران و ترکیه در این تشکیلات باز می گردد. ایران و ترکیه به عنوان تنها کشورهای منطقه که هیچگاه مستعمره نشده اند، از خواستگاه عمیق فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نظامی برخوردار هستند، کما اینکه جمعیت این دو کشور از خیلی از کشورهای عرب بیشتر است و در مجموع نظام حاکم بر آنها نیز دارای انعطاف بیشتری است. ترکیه هرچند دارای روابط خوبی با هر سه طرف – ایران، اعراب و اسراییل است – اما ایران به عنوان بازیگر اصلی نمی تواند وارد بازی آب و نفت اعراب شود.
جمهوری اسلامی ایران بر اساس معیارهای تعیین شده در سیاست خارجی خود، رژیم اسراییل را به رسمیت نشناخته و آن را رژیمی جعلی می داند که هر گونه رابطه با آن اشتباه بوده و باید با بازگشت آوارگان فلسطینی به خانه مادری خود، کشور فلسطینی در این سرزمین شکل بگیرد، پیشنهاد وزیر خارجه بحرین به نظر می رسد بسیار دغل بازانه مطرح شده است تا ایران را مخالف با هر گونه صلحی و آشتی در منطقه نشان دهد.
در مورد اسراییل هم می توان گفت: این رژیم هنوز هم در موضوع عقب نشینی از سرزمین های اشغالی 1967 دچار تردید است و حاضر هم نیست که در مورد بیت المقدس که قبله اول مسلمانان بوده؛ کوتاه بیاید، حال چگونه است که می تواند در جمعی حضور یابد که ایران و سوریه و لبنان هم حضور داشته باشند و یا این کشورها چگونه می توانند خود وارد جمعی کنند که رژیمی اشغالگر و جنگ افروز در آن حضور دارد؟
دیگر نکته که در آن بالا به آن اشاره شد، به سطح دمکراسی در میان این کشورها باز می گردد. در حالی که ترکیه، ایران و حتی رژیم اسراییل دارای دمکراسی و انتخابات آزاد و مجالس قدرتمند هستند، کدام کشور عربی است که این ویژگی ها را دارا بوده و می تواند وارد بازی با این سه قدرت منطقه ای شود؟ مصر که نزدیک به 30 سال است مبارک در آن حکم می راند و اکنون می خواهد فرزندش جمال را جانشین خود کند؛؟ در عربستان که تمام قدرت در دست خاندان حاکم سعودی است و نظام حاکم بر این کشور چنان است که خارج از خاندان حاکم هر گونه پیشرفت ممکن نیست،در کویت انتخابات به گونه ای برگزار می شود که از جمعیت 40 درصدی شیعیان تنها 8 نماینده وارد مجلس شورا شود و امیر خاندان صباح همه امور را در دست خود دارد؛ در لیبی قذافی نزدیک به 40 سال است در آنجا حکمرانی می کند و او نیز در اندیشه موروثی کردن قدرت استغ یا همین مجمع الجزایر بحرین که اکثریت آن شیعه مذهب هستند چند نماینده در مجلس شورا داشته و با آنها چگونه رفتار می شود؟...
به نظر می رسد آنچه که وزیر امور خارجه بحرین بر زبان رانده است نه از سر بی عقلی بوده و نه از سر درایت. اگر او خواهان حضور اسراییل در تشکیلات منطقه ای است، اشغالگری این رژیم را به رسمیت شناخته است و اگر هم به دنبال دور کردن تهدید ایران است، ایران هیچ تهدیدی برای هیچ کشوری در منطقه نیست و نخواهد بود و دست آخر هم آنکه اگر هم بحرینی ها در صدد رقابت با قطری ها برآمده اند، راه را بیراهه رفتهاند؛ چرا که وسایل این کار را ندارند.
نظر شما :