تعریف آمریکایی استقلال برای جمهوری های هممرز روسیه
دیک چنی معاون رئیس جمهور آمریکا اواخر هفته گذشته به منظور حمایت از جمهوری های هم مرز روسیه به آذربایجان، گرجستان و اوکراین رفت تا تعریف غرب را از استقلال آن کشورها جایگزین ترجمه روسی آن کند.
دیک چنی معاون رئیس جمهور آمریکا اواخر هفته گذشته به منظور حمایت از جمهوری های هم مرز روسیه به آذربایجان، گرجستان و اوکراین رفت تا تعریف غرب را از استقلال آن کشورها جایگزین ترجمه روسی آن کند.
هدف سفر چنی را به کشورهای استقلال یافته شوروی سابق فراتر از تعبیر چپ گرایی چون نفت خواری باید بررسی کرد. اگرچه حراست از خط لوله ای که نفت آذربایجان را روانه اروپا می کند و بطور کلی سرمایه گذاری ای که آمریکا در این جمهوری داشته، اهمیت این کشور و وقایع پیرامونی آن را دو چندان می کند اما باید پذیرفت که سلطه بر منابع انرژی و حتی اهداف نظامی همه انگیزه ایالات متحده را در حمایت از کشورهای همسایه روسیه شامل نمی شود.
اتفاقا از منظر آمریکا به عکس آنچه مدودف تصور می کند امثال ساکاشویلی جنازه سیاسی نیستند. گرجستان جدید نمادی از حاکمیت اندیشه سرمایه داری جهانی و وسعت یافتن جهانی سازی در مرکز شرق است. گرجستان و اوکراین هر دو از جمهوری های سابق اتحاد جماهیر شوروی هستند که با یاری غرب از زیر سلطه سیاسی و اقتصادی روسیه خارج شدند و ضمن پذیرش فرهنگ و اندیشه سیاسی غرب درصدد عضویت در ناتو و اتحادیه اروپا و تعجیل در توسعه یافتگی و اوج گیری هستند. این هر دو پس از بروز انقلاب های رنگینی که طعم آمریکایی داشت از تبعیت از سیاست های روس گرا سرباز زدند و همین مسئله آنان را در مواجهه با واقعیتی ناگزیر قرار داد؛ واقعیتی که از یکسو ریشه در تاریخ حیات آنها در دل امپراتوری شوروی و از سوی دیگر پذیرش آمریکا به عنوان معلم و حامی جدید دارد.
اما پرسش اینجاست که آیا تنها جدایی از روسیه به معنی کسب استقلال است؟ آیا منفک شدن از نظام اقتدارگرایانه روسی برای دستیابی به استقلال کافی است؟ تفاوت حمایت آمریکا و روسیه در چیست که از یکی تعبیر استقلال و خود اتکایی می شود و دیگری وابستگی و نوکرصفتی نام می گیرد؟ آیا می توان انقلاب های رنگین را در سرزمین هایی چون اوکراین و گرجستان نوعی استقلال طلبی برداشت کرد؟
آنچه باعث تحکیم مفهوم فوق می شود، همان وسعت و بی کرانگی جهانی است که بعد از جنگ سرد و فروپاشی شوروی به سمت همسان سازی سوق یافت و با حذف کمونیسم رو به جانب لیبرالیسم آورد. جهانی سازی که منتقدان پرشماری در گوشه و کنار داشته و دارد و با مقاومت های اغلب خشونت آمیزی از سوی بنیادگرایان دینی همراه است، از طریق قدرت های جهانی به سردمداری آمریکا در همه کشورها دنبال می شود و هر چه را مانع تحقق سرمایه داری و تحکیم ارزش های غربی (اعم از دموکراسی، حقوق بشر، اقتصاد آزاد و...) باشد، به مثابه مقاومت نامشروع تلقی کرده و تلاش می کند با هجمه رسانه ها، اجماع جهانی، انقلاب های رنگین و نفوذ فرهنگی، دگرگونی هایی در بنیاد آنها ایجاد کند. اغلب کارشناسان نیز پیدایش گروه های تروریست، ناسیونالیست های افراطی و بنیادگرایی دینی را زاییده مخالفت با جهانی سازی و آنچه در عمل از آن به چشم می خورد یعنی "آمریکا گراییگ می دانند. عملکرد دولتمردان آمریکا در سال های گذشته – بویژه بعد از واقع 11 سپتامبر – و حضور این کشور در افغانستان و عراق تشدید کننده این قبیل مقاومت ها بوده و عملا مفاهیمی چون حمایت از استقلال طلبی و دموکراسی را از سوی این کشور مخدوش و بی اعتبار ساخته است. همین بی اعتباری است که موجب می شود مشروعیت حمایت این کشور از جمهوری های شوروی سابق هم زیر سوال رفته و گردش آنان از جانب روسیه به سمت آمریکا، مصداقی دیگر از وابستگی و نیازمندی تلقی شود.
آمریکا رهبر شایسته ای برای تحقق نظام جهانی نبوده، چرا که پشتیبانی اش از کشورهای مختلف مبنا و معیارهایی واحد نداشته است. دولت آمریکا در حالی از علی اف رئیس جمهور آذربایجان حمایت می کند که گروه های حقوق بشری اغلب او را به سبب تحدید رسانه های مستقل و احزاب مخالف حکومت مورد انتقاد قرار داده اند. شاید بتوان قسمی از حمایت مشروع آمریکا را از دولت ها، در دهه 80 و اوایل دهه 90 میلادی در آسیای شرق و جنوب شرق یافت که البته به انگیزه جلوگیری از شیوع کمونیسم صورت گرفت ولی به هر شکل، بعد از توسعه یافتگی آنها در اندیشه نفوذ سیاسی و یا محتاج نگاه داشتن شان به خود برنیامد.
جنس پشتیبانی آمریکا از آذربایجان، گرجستان و اوکراین این بار نیز سلبی و در جهت تضعیف هژمونی روسیه است و معلوم نیست در آینده و با فراز و فرودهای نظام بین الملل چه صورتی به خود خواهد گرفت.
آیا آمریکا توانایی روبرو شدن با انتخاباتی آزاد را در جمهوری های زیر نفوذش دارد که رهبرانی متفاوت از ساکاشویلی و احیانا ضد غرب را بر صدر بنشانند؟ هر چه هست مفهوم استقلال و حمایت از کشورهای مستقل و آزاد بر مدار تعریفی آمریکایی می گردد و تخطی از آن نیز ممانعت از شکوفایی اراده آزاد ملت ها در پیوستن به مسیر توسعه و نظام سرمایه داری خوانده می شود. تکلیف انقلاب ها و نظام های ضد آمریکایی در این میان از همه روشن تر است.
نظر شما :