رفت و آمد نمايندگان امريکا به ايران
گفت و گوی روزنامه اعتماد ملی با دکتر هوشنگ امیر احمدی رئیس شورای ایرانیان و امریکاییان
آقاى دکتر اميراحمدى! برخى شما را اينگونه معرفى مىکنند:" کسى که خود را رئيس انجمن دوستى ايران و آمريکا مىنامد " در حالىکه اين انجمن وجود خارجى ندارد و اين شوراى آمريکاييان و ايرانيان است که شما رئيس آن هستيد؟
من مسوول چيزى به نام انجمن دوستى ايران و آمريکا نيستم. نمىدانم چنين انجمنى وجود دارد يا نه؟ من بنيانگذار شوراى آمريکاييان و ايرانيان هستم و نه حتى شوراى آمريکا و ايران؛ اين شورايى است براى مردم ايران و آمريکا که در سال 1997 13766) در ايالت نيوجرسى آمريکا ثبت و تاسيس شد.
اين شورا از آن زمان جهت ارائه درک بهترى از روابط ايران و آمريکا فعاليت مىکند و هدفش اين است که اين درک و تفاهم را بين دو ملت گسترش دهد. تا مسائل دو کشور تجزيه و تحليل عينى پيدا کند و افسانهها از حول اين رابطه محو شوند.
يک شوراى آمريکاييان و ايرانيان است و يک اميراحمدى! چرا ديگر اعضاى هياتمديره اين شورا کمتر ظاهر مىشوند و رفتوآمدى به ايران ندارند؟
شوراى آمريکاييان و ايرانيان داراى يک هياتمديره است که رئيس اول آن سايرونس ونس وزير امور خارجه دوره کارتر بود که درگذشت. سايروس ونس در اعتراض به ماجراى طبس از وزارت خارجه استعفا داد و پس از آن مسووليتهاى دولتى را قبول نکرد تا به شورا پيوست.
در حال حاضر هم رئيس هياتمديره شورا بنت جانستون، سناتور سابق ايالت لوئيزيانا، است که 25 سال در آن سمت فعاليت کرد. من هم رئيس شورا (پرزيدنت) هستم.حدود 7 سال به نام ديگرى فعاليت مىکرديم تحت عنوان <سازمان کنفرانسهاى ايران و آمريکا.> در سال 1997 تصميم گرفته شد دو، سه نفر از ما که همگى به غير از من آمريکايى بودند؛ با دعوت از حدود 40 نفر يک هفته در واشنگتن جلسه بگذاريم و شورايى بهنام آمريکاييان و ايرانيان تاسيس شد با ماموريتى که ذکر کردم.
من مامور ثبت اين شورا و باز کردن حساب بانکى آن شدم. دفترى در شهر پرينستون اجاره کرديم و کار شروع شد. کتاب، گاهنامه و خبرنامه منتشر کرديم، جلسات خصوصىتر گذاشتيم و سعى کرديم با افراد مختلف تماس بگيريم تا آنها را به حرکت در اين زمينه علاقهمند کنيم. تا اينکه يک هياتمديره دائمى براى 5 سال انتخاب و اساسنامه هم تدوين شد که هدف اين شورا، نحوه انتخاب رئيس و اعضاى هيات مديره و... را شرح مىدهد.
آيا تلاش کردهايد شعبه ايرانى شوراى آمريکاييان و ايرانيان را تاسيس کنيد و يا اعضايى در داخل ايران داريد؟
در شوراى آمريکاييان و ايرانيان هم ايرانىها عضو هستند و هم آمريکايىها، اما چون بين دو دولت ايران و آمريکا رابطه سياسى وجود ندارد و تحريمهايى عليه ايران اعمال شده است، ما در جذب ايرانىها ممانعت داشتيم بنابراين فقط ايرانيانى که شهروند آمريکا هستند مىتوانند عضو شوند، يعنى عضويت شهروندان دوگانه پذيرفته مىشود. در هياتمديره همواره اکثريت با آمريکايىها بوده است.
منابع مالى شورا از کجا تامين مىشود؟
بنا بر اساسنامه، شورا نمىتواند از دولتها کمک مالى دريافت کند. شورا چهار منبع تامين مالى دارد: شرکتهاى آمريکايى که در انتظار تجارت با ايران در آينده در صورت دوستانه شدن روابط هستند، بنيادهاى خيريه و افراد خير، فروش محصولات فرهنگى و دريافت حق عضويت.
شورا اعضاى ايرانىاى دارد که آمريکايى نيستند و نمىتوانيم از آنها پول بگيريم؛ قانون تحريمها نهادهاى آمريکايى را از ارتباط مالى و تجارى با اعضاى حقيقى و حقوقى ايرانى منع کرده است. شورا اعضاى زيادى در ايران دارد که حق عضويت نمىپردازند. شورا60 هزار عضو دارد که 4 الى 5 هزار نفر آنها اعضاى افتخارى در ايران هستند که از طريق ايميل با ما در ارتباط هستند.
چرا فقط شما به ايران مىآييد؟ آيا ديگر اعضاى هياتمديره شوراى آمريکاييان و ايرانيان هم به تهران سفر کردهاند؟
جانستون رئيس هياتمديره شورا در دوره احمدىنژاد به ايران آمد. ما مشکلى با دولت ايران و آمريکا نداريم. خيلى از اعضاى شورا به ايران آمدند و رفتند. يادم نيست در دوره خاتمى بود يا احمدىنژاد که توماس پيکرينگ معاون سابق وزارت خارجه آمريکا و مرد شماره 3 اين وزارتخانه به ايران آمد و ملاقاتهايى هم داشت.
با چه کسى ملاقات کرد؟
با وزير راه و ترابرى ملاقات و درباره هواپيماهاى بوئينگ صحبت کرد. او از مديران کمپانى بوئينگ است.
روزنامه اينديپندنت در شماره 14 آوريل سال 2008 خود از ملاقاتهاى غيررسمى ايران و آمريکا درباره پرونده هستهاى خبر داد و اسم سه نفر را آورد که طرف آمريکايى اين گفتوگوها بودند؛ ويليام لوورز رئيس بنياد UNA-USA ، جيم ولش کارشناس اتمى انستيتو تکنولوژى ماساچوست و همين توماس پيکرينگ و نوشته " انجمن سازمان ملل متحد آمريکا " و " موسسه تحقيقات بينالمللى صلح استکهلم " امکان اين گفتوگوها را فراهم آورده بودند. اين نشان مىدهد مذاکرات پيکرينگ فراتر از مساله هواپيماهاى بوئينگ و درباره پرونده هستهاى بود.
پيکرينگ دو هفته در ايران بود و حتى به اصفهان هم رفت. سر مساله خريد قطعات يدکى هواپيماهاى بوئينگ گفتوگو کرد. داستان بوئينگ، داستانى طولانى است. صحبتها خيلى وسيع است. ملاقاتهاى لوورز و ايرانيان زياد بوده؛ چيزى که اينديپندنت مىگويد مسالهاى نيست. ملاقاتهايى که اين روزنامه به آن اشاره کرده خيلى مهم نبود.از اين نوع ملاقاتها در روابط ايران و آمريکا زياد اتفاق مىافتد، ديدارهايى که رسمى بوده مهم است. ديدارهاى مقامات سابق ايرانى و آمريکايى و حتى آمريکايىهايى که سابقا مسووليتهايى با مسوولان ايرانى داشتند بىشمار است. ملاقاتهايى مهم است که يا هر دو طرف در مقامى رسمى باشند يا يک طرف از مقامات فعلى باشد و ديگرى از مقامات سابق. اينکه پيکرينگ با ظريف نماينده سابق ايران در سازمان ملل ديدار کند براى من مهم است و يا اگر يک سناتور با وزير خارجه ايران ملاقات کند مهم است. من اگر بگويم چند دفعه بين ايرانيها و آمريکايىها ديدار انجام شده، يک کتاب مىشود. براى من عجيب است اينکه سه نفر دانشگاهى با ولش ديدار مىکنند شما متعجب مىشويد. من اين ديدارها را به حساب نمىآورم.
چندى پيش مجله " آمريکن کرانيکل " نوشت ايرانىها در شهر بوستون آمريکا مرکزى ديپلماتيک داير کردهاند که حکم سفارتخانه ايران را دارد و يکى از ديپلماتهاى ارشد حاضر در آن عباس ملکى است.اين گزارش تا چه حد صحت دارد؟
به قدرى اطلاعات درباره ديدارهاى ايرانىها و آمريکايىها کم و جريانها سرى است که اين اتفاقها بزرگ مىشود. خيلىها وارد ميدان روابط ايران و آمريکا شدهاند. ملکى ربطى به دولت احمدىنژاد ندارد و نبايد اين جريانها را عمده کرد.
ولى ملکى از نزديکان ولايتى است که مشاور امور بينالملل رهبرى است. چطور فعاليتهاى وى در آمريکا مهم نيست؟
نبايد گفت چون ولايتى مشاور رهبرى است و ملکى دوست ولايتى است، پس حتما در آمريکا اتفاقهايى مىافتد. من به شما مىگويم فقط دولت احمدىنژاد است که روابط ايران و آمريکا را کنترل مىکند و هر چه هست از همين جا شکل مىگيرد. اتفاقهاى زيادى در روابط ايران و آمريکا مىافتد. وقتى اين اتفاقها مهم است که در سطح بالايى صورت بگيرد. اگر ظريف با بيکر (وزير خارجه سابق آمريکا) ديدار مىکند اين مهم نيست. بلکه وقتى مهم است که با رايس يا معاونش ملاقات کند. هيچ چيز کم قدرتتر از يک مقام سابق نيست مگر اينکه خود فرد شخصيت مهمى باشد.
بگذاريد سوالى را صريح از شما بپرسم. مىگويند اميراحمدى را در ايران خيلى جدى گرفتهاند و دولت احمدىنژاد روى او حساب ويژهاى باز کرده است؟ آيا شما واقعا لابى احمدىنژاد در بهبود روابط ايران و آمريکا هستيد؟
چه کسى اين حرف را زده است؟
اين تحليل لااقل بخشى از افرادى است که نظارهگر امورند.
شما بايد شفاف بگوييد چه کسانى اين حرف را مىزنند؟
لزومى به نام بردن از اين افراد نيست. شما اصل اين تحليل را نقد کنيد، چرا بهدنبال اين هستيد که بفهميد چه کسانى اين حرفها را مىزنند. شما از شفافيت صحبت مىکنيد، ولى مگر شفاف مىگوييد با چه کسانى در ايران ملاقات مىکنيد. يکبار هم که به همشهرى عصر گفتيد با تمام اعضاى کابينه احمدىنژاد ديدار کردم، دو روز بعد هم در مصاحبه ديگرى گفتيد اين ديدارها در نيويورک انجام شده و نه در تهران.
من نگفتم در ايران با اعضاى کابينه ملاقات کردم، گفتم در نيويورک ديدار کردم. من مسوول حرفى که مىزنم هستم، شما اگر نوار مصاحبه را گوش بدهيد متوجه مىشويد من آنجا نگفتم اين ملاقاتها در تهران بوده است. من نيامدم که براى مقامات دردسر درست کنم بلکه آمدهام کارى انجام بدهم و به ملت کمک کنم تا درک بهترى از مسائل پيدا کنند. هدف من بالاتر است.
من خودم را بالاتر از اين مىدانم که پته کسى را روى آب بريزم. در روابط ايران و آمريکا هزاران ملاقات رسمى انجام شده ولى من مسوول آن نيستم که خبر انجام اين ملاقاتها را بدهم. خود آنها بايد بگويند. هر سخن جايى و هر نکته مکانى دارد. حرفى که امروز نمىزنم شايد 5 سال ديگر بزنم، چون امنيت ملى کشور در ميان است. آمدم به جريانى کمک کنم. گاهى اتفاقهايى مىافتد که تا 30 سال هم نمىشود خبرش را داد و گاهى هم ايران و آمريکا برخى اتفاقها را 50 تا 100 سال آينده علنى نمىکنند و جزو اسرار حکومتى است.
به سوالم جواب نداديد. نقد شما به تحليل اين افراد چيست؟ چرا اينقدر در قبال شما مبالغه مىشود؟
هر کس فکر مىکند بهتر مىتواند کار کند اين گوى و اين ميدان. من از همه دعوت مىکنم بيايند. من با دست خالى و بدون کمک دولت بزرگترين سازمانى که در روابط ايران و آمريکا هرگز بهوجود نيامده را تاسيس کردم. من خانم آلبرايت را تشويق کردم درباره دخالت آمريکا در کودتاى 28 مرداد سخنرانى کند، واردات فرش و پسته ايرانى را آزاد کند و...
يعنى ايران و آمريکا با اين همه سازمانهاى عريض و طويل اطلاعاتى و ديپلماتهاى کارکشته نمىتوانند درک درستى از يکديگر داشته باشند تا نيازى به اين ملاقاتهاى خصوصى شما نباشد؟
يکى از مشکلات اين است که بعضىها فکر مىکنند مغز متفکرند. اسرائيل بيش از ايران درباره آمريکا مىداند. اسرائيلىها بزرگترين لابى را در آمريکا دارند. در پاسخ شما بگويم بله، به اين ملاقاتها نياز هست. هزاران اميراحمدى لازم است.
کسى که مىگويد با اين تشکيلات آدمى مثل اميراحمدى نمىخواهيم، حرف درستى نمىزند. من سه سال و نيم پيش مذاکره هستهاى بر مبناى 661 را مطرح کردم، حالا مىبينيم که مذاکرات هستهاى در ژنو طبق اين مدل برگزار مىشود. شوراى ما لابى ايران در آمريکا نيست.
ما آمديم که درک درستى بين دو کشور بهوجود بياوريم. لابى در آمريکا نيازمند پولهاى هنگفتى است و براى يک کشور و دولت و سازمان مشخص با اخذ پول کار مىکند. وظيفه لابىها رايزنى درباره تصويب يا عدم تصويب برخى لايحهها له يا عليه کشورى مشخص است. اينکه ما کنفرانس مىگذاريم و مىگوييم تحريم نکنيد، لابى نيست؛ آموزش است.
ديپلماتهاى باسواد ايرانى که سالها در آمريکا و اروپا فعاليت کردند درک غلطى از لابى دارند. اگر ما لابى احمدىنژاد باشيم يعنى بايد او شوراى ما را استخدام کند و پول بدهد تا با سناتورها رايزنى کنيم تا لايحهاى به تصويب نرسد. با اين تعريف ايران هيچوقت نه در دورههاشمى، نه خاتمى و نه احمدىنژاد در آمريکا لابى نداشته است.
حضور شما در تهران همزمان شده است با احتمال تاسيس دفتر حافظ منافع آمريکا در تهران تا طبق آنچه مقامات و رسانههاى آمريکايى گفتهاند مشابه دفترى باشد که ايران در واشنگتن دارد.کاندوليزا رايس وزير خارجه آمريکا مىگويد هنوز بايد مذاکرات مربوط به دفتر حافظ منافع در ايران انجام شود در حالىکه روزنامه والاستريت ژورنال نوشته تاسيس اين دفتر منتظر موافقت مقامات ايران است. آمريکايىها براى اين دفتر چه کارکردى در نظر دارند؟ آيا دفترى براى صدور ويزاى آمريکا مىشود يا تبديل به يک مرکز ديپلماتيک خواهد شد؟
حرف خانم رايس موثقتر است. آمريکا سالها است در اين فکر است. اين جريان جدى است اما هنوز قطعى نيست. آقاى احمدىنژاد با اعلام اينکه اگر درخواست رسمى مبنى بر تاسيس دفتر حافظ منافع در تهران ارائه شود ايران آن را بررسى مىکند کار خودش را کرده است.
آمريکايىها مىترسند تاسيس دفتر حفاظت از منافع آمريکا در تهران علامت غلط به ايران بدهد؛ آنها نگران اين علامت غلط هستند. وقتى آمريکا بر سر تعليق غنىسازى اورانيوم با ايران در حال چالش است، اين نگرانى را دارد که تاسيس دفتر حفاظت از منافع علامت غلطى به احمدىنژاد باشد و ايران را در موضوع تعليق سرسختتر کند. آمريکايىها هر زمان حس کنند اين علامت در تهران اشتباه خوانده نمىشود، تصميمشان را عملى مىکنند. البته آمريکا همواره خواهان تاسيس چنين دفترى بوده و اين ايران بوده که اين حضور را نمىخواسته است.
يکى از بدبختىهاى ما اين بود که هر موقع آمريکا آماده بود، ايران آمادگى نداشت و هر موقع ايرانىها آماده پيشرفت در روابط بودند، آمريکايىها آمادگى نداشتند. دوزارىهايشان با هم نمىافتاد. اميدوارم اين بار دوزارىهاى هر دو طرف با هم بيفتد. تاکنون مساله ايران و آمريکا مشکلى جناحى مطرح مىشد، اما حالا مشکل در ابعاد ملى ديده مىشود؛ سر رابطه دعواى جناحى نداريم. اولين بار است در تاريخ 30 ساله روابط ايران و آمريکا چنين اتفاقى مىافتد.
مهم نيست چه کسى گل بزند. اما درباره دفتر هنوز تاسيس دفتر حفاظت از منافع تصويب نشده است. ايران در دفتر حافظ منافع خود در آمريکا ديپلمات ندارد، کارمند دارد. اين دفتر در سفارت پاکستان در واشنگتن است؛ اما از نظر فيزيکى جدا است. حتى سفير پاکستان نمىداند محل آن کجاست. اين دفتر محل انجام کارهاى کنسولى است، پاسپورت تمديد مىکند و براى آمريکايىهاى متقاضى ويزا صادر مىکند. مسائل مالى و حقوقى ايرانيان مقيم آمريکا هم در اين محل انجام مىشود.
آنجا دفتر حفاظت از منافع است، کنسولگرى نيست. آمريکايىها مىتوانند همين مدل را پياده کنند؛ يعنى اين دفتر مىتواند ويزا صادر کند. مدل دوم همان مدل کوبا است، سطح آن بالاتر است و ديپلماتها در آنجا مشغولند که در اين حالت مىشود کنسولگري. در اين صورت دکتر رحمانى که رئيس دفتر حافظ منافع ايران در آمريکا است بايد به سطح ديپلمات ارتقا يابد يا ايران بايد ديپلمات اعزام کند. اين آسانترين فرم تاسيس دفتر حافظ منافع است که فکر مىکنم آمريکايىها براى اين فرم آمادهاند اما ايرانىها مىخواهند اين دفتر در سطح ديپلماتيک باشد تا جريان را به بهبود روابط نزديکتر کند.
اين تحليل منتقدان زيادى دارد که شتابگيرى ابتکارات ديپلماتيک از سوى آمريکا براى ايجاد گشايشى در روابط ايران و آمريکا پيش از پايان دوره بوش است که جمهوريخواهان علاوه با آن بتوانند سياست دموکراتها مبنى بر ديپلماسى مستقيم با ايران را خلع سلاح کنند. اين روند چقدر شانس توفيق دارد؟
تمام دولتهايى که مىروند هميشه سعى مىکنند در ماههاى پايانى دورهشان خاطره خوب و دستاوردى از خود به جاى بگذارند. رابطه ايران و آمريکا از چالشهاى قرن است، بوش و احمدىنژاد اگر بتوانند در کاخ سفيد يا تهران با هم دست بدهند و نيمى از مشکلات هم حل شود، به هر دو آنها بايد جايزه صلح نوبل داد. هيچ مشکلى پس از جنگ جهانى دوم مهمتر از رابطه ايران و آمريکا نبوده است.
مسائلى که آمريکا با ايران دارد، مشکلات جهان امروز است که وارد روابط تهران - واشنگتن شده از جمله مساله خلع سلاح هستهاى، تروريسم، دموکراسى و حقوق بشر و... اتفاقاتى که اخيرا رخ داده خارقالعاده است و کيفيتا با گذشته تفاوت دارد.
اينکه مقام معظم رهبرى مىگويند با آمريکا تا ابد نمىتوانيم دشمن باشيم و روزى بايد با آمريکا رابطه داشته باشيم، پس سد شکسته شده است. اتفاقها الان ادامه فضاى گفتمانى مثبتى است که ايجاد شده است. دولت در همين روال کار مىکند و فکر نمىکنم احمدىنژاد در حال انجام کارى خارج از اين چارچوب باشد.
احتمال برقرارى ارتباط بين برخى افراد دولتى با ستادهاى انتخاباتى کانديداهاى رياستجمهورى آمريکا چقدر متصور است؟ چنين تلاشهايى مىتواند صورت گيرد؟
من اعتقاد ندارم دولت احمدىنژاد ارتباطى با اوباما و مککين برقرار کرده باشد، کسرى ارتباطات وجود دارد. من با مشاوران اوباما رابطه دارم، جانستون رئيس هياتمديره شورا يک دموکرات و از نزديکان مشاوران اوباما است. دولت احمدىنژاد و مقامات رسمى نمىتوانند ارتباط معنادارى با آنها داشته باشند. اگر بخواهند اوباما را به ايران وصل کنند، مىبازد. تاکنون هم هرچه ارتباط برقرار شده، شخصى بوده است.
با صداى بلند مىگويم دولتها در اين فرآيند نهفقط کمک نمىکنند که بر سر جنس هم مىزنند. من عامل اصلى ملاقاتهاى رسمى بين دو کشور بودم، اما وقتى ملاقاتى انجام مىشد نهتنها من در جريان نبودم حتى که طرف ايرانى به آمريکايى مىگفت به اميراحمدى چيزى نگو!
نظر شما :