تکههای گمشده گرجستان در پازل هزار تکه قفقاز
گرجستان امروز با حرکتهای تجزیه طلبانه در آبخازی و اوستیای جنوبی روبروست و اگر از تحلیلگران مسائل قفقاز پرسیده شود که دلیل تعدد این حرکتها در کشور نسبتاً کوچکی مانند گرجستان چیست بیشک در یک کلام خواهند گفت: «روسیه».
با گذر از مرز شمال غرب ایران کیلومترها در دل کوههای قفقاز پیش میروی جایی که کسی کلامی از زبان فارسی نمیداند؛ زبانی که در کیلومترها از سرزمینهایی که پشت سر گذاشتهای نیز زبان مادری تلقی نمیشود. از مرز نوردوز گذشتهای و باز از مرز دیگری میگذری؛ مرز ساداخلو. روسها و گرجیها، هر دو، گذرنامه و روادیدت را کنترل میکنند.
باز میروی و از تفلیس هم میگذری و دشتهای سبز آن را با ردیف درختهای چنار و تبریزی نزدیک به افق، پشت سر میگذاری. به سمت شمال میروی و باز به کوهستان پربرف قفقاز وارد میشوی و بعد از گردنههای نفسگیر باز پایین میآیی. از جایی که زمین خود را در دشتهای باز دوباره پهن میکند، پستهای ایست و بازرسی آغاز میشوند؛ پست گرجیها، پست روسها، و بعد پست نیروهای مستقل اوستیای جنوبی.
اگر از این پستهای متعدد به سلامت بگذری (معمولاً گرجیهای در اولین پستهای ایست بازرسی خارجیها را پیاده کرده و بعد از بازجویی ویزایشان را باطل و آنها را از کشور اخراج میکنند)، به جایی خواهی رسید که واژههایی آشنا از زبان مردم میشنوی. از مارشروتکا (مینیبوسهای محلی که با 8 لاری از تفلیس تا اینجا میآیند) که پیاده میشوی، وقتی واژههایی مثل «خسته» یا «مَرد» را از میان کلام مردم محلی میشنوی خستگی از تنت بیرون میرود. این جا «چخینوالی»، مرکز اوستیای جنوبی است، جایی که مردماش به زبان اوسی سخن میگویند؛ مردمی ایرانیتبار با زبانی ایرانی.
اما مغازههای متروک، پلیسهایی که با لباس نظامی در تمام خیابانها و حتی کوچه پس کوچههای چخینوالی پاس میدهند و سن بسیاری از آن ها به زحمت به 16 سال میرسد، و پستهای متعدد ایست و بازرسی که برای رسیدن به شهر باید پشت سر گذاشت، همه و همه پیامدهای جنگی هستند که اگر امروز شعله ور نیست اما خاموش نیز نشده است.
در واقع اوستیای جنوبی یکی از کانونهای تنش و درگیری در پازل هزار قوم و ملت ناحیه قفقاز به شمار میرود، و البته تنها کانون درگیری نیست. کشور گرجستان، به عنوان یکی از سه کشور ناحیه قفقاز، امروز با سه حرکت تجزیه طلبانه روبروست که شامل مناطق آبخازی در شمال غرب این کشور در کناره دریای سیاه، و آجاریا، در جنوب غربی این کشور در مجاورت مرز ترکیه و اوستیای جنوبی می شود.
پازل هزار تکه قفقاز
اگر از تحلیلگران مسائل قفقاز پرسیده شود که دلیل تعدد حرکتهای تجزیهطلبانه در کشور نسبتاً کوچکی مانند گرجستان، با مساحتی کمتر از 70 هزار کیلومتر مربع چیست، پس از اشاره به تقسیمات تاریخی قومی و سیاسی در ناحیه قفقاز بیشک خواهند گفت: «روسیه».
نقشه تقسیمات قومی و نژادی ناحیه قفقاز، که خطوط مرز بندیهای سیاسی امروز نیز بر آن حک شده باشد، مثل نقاشی کودکانهای است که رنگهای گوناگون (نشانگر اقوام مختلف) در هیچ جا خطوط و مرزها را رعایت نکرده و در آشفتگی مطلقی با یکدیگر مخلوط شدهاند؛ آبخاز، آدیگی، چرکس، کاباردین، گرجی، داغستانی، چچن، ارمنی، کرد، اوستیایی، تالشی، روس، آذری، ترک، ترکمن، و حتی یونانی فقط بخشی از نژادها و اقوام ساکن در قفقاز هستند.
با در نظر گرفتن این آشفتگی، طبیعی است که وقتی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، احساسات ناسیونالیستی سرکوب شده به موتور محرک بسیاری از حرکتهای استقلال طلبانه در این ناحیه تبدیل شد، غلیان شور ملیگرایی تنها به اقوام حایز اکثریت محدود نماند و هر تکهای از این پازل هزار تکه خواست مستقل شود.
در این بین، عامل مذهب نیز به این تنشها بیشتر دامن زد زیرا میتوان گفت که به رغم رواج اسلام و مسیحیت به عنوان دو دین اصلی در منطقه قفقاز، تعدد مذاهب و فرقههایی که کلیسا یا مرجعیت خاص خود را دارند و منحصر به یکی از اقوام این ناحیه هستند، نوعی هویت مستقل مذهبی علاوه بر هویت قومی برای ساکنان قفقاز پدید آورده و هر قوم را از سایر اقوام آن منطقه متمایزتر کرده است.
به این ترتیب، جمهوری خودمختار نخجوان (که البته بخشی از آذربایجان به شمار میرود)، منطقه خودمختار جمهوری قره باغ که منطقهای ارمنی نشین در دل جمهوری آذربایجان به شمار میرود، اوستیای شمالی در خاک روسیه که گرجستان مدعی مالکیت آن است (و بیشتر جنبه واکنش سیاسی دارد تا ادعای مالکیت عملی) متولد شدند و معضل استقلالطلبی چچن، اینگوش، و داغستان پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی دامن مسکو را گرفت.
آبخازی؛ جدایی دردناک برای گرجستان
بر همین منوال، آبخازی، به مرکزیت سوخومی، برای اولین بار در سال 1991 اعلام استقلال کرد. البته ریشه اختلافات آبخازی و گرجستان به آن سال محدود نمیشود، بلکه اولین درگیری این دو ملت را در نیمه دوم قرن بیستم میتوان در اخبار رویدادهای سال 1989 جستجو کرد، یعنی زمانی که هر دو ناحیه بخشی از اتحاد جماهیر شوروی سابق بودند.
در سال 1989 یک دانشگاه گرجستانی شعبهای در سوخومی، مرکز آبخازی، تاسیس کرد که امری مرسوم در جمهوریهای همجوار دوران کمونیستی محسوب میشد. در پی این اقدام و ثبت نام تعدادی از دانشجویان غیر آبخاز ساکن در سوخومی در این دانشگاه درگیری در این شهر آغاز شد که منجر به کشته شدن 16 تن از دانشجویان و زخمی شدن 137 نفر دیگر شد. این واکنش عصبی آبخازها (که بیش از 52 درصد جمعیت آبخازی را تشکیل میدهند) در واقع نتیجه نگرانیها و کنشهای پنهان و آشکاری است که بیش از یک قرن بین دو قوم وجود داشته است؛ نگرانی از این که زیر سایه هویت گرجی، هویت قومی و ملی خود را از دست بدهند. آبخازیها کسانی بودند که در رفراندوم بزرگ استقلال گرجستان 6/98 درصد از آنها به باقی ماندن در اتحاد جماهیر شوروی رای دادند.
جنگ آبخازی علیه نیروهای دولتی گرجستان که از سال 1991 در پی اعلام استقلال این منطقه آغاز شده بود، در سال 1992 به اوج خود رسید و در نهایت در سپتامبر 1993 با سقوط سوخومی به دست استقلالطلبان، ظاهراً به پایان رسید. در پی پیروزی نیروهای آبخاز، پاکسازی قومی و نژادی در منطقه آبخازی آغاز شد. تخمین زده میشود در طول این پاکسازی قومی 10 تا 30 هزار گرجی کشته شده باشند. این پاکسازی قومی که به «کشتار سوخومی» معروف شده است از سوی سازمان امنیت و همکاری اروپا در نشستهای سران در بوداپست (1994)، لیسبون (1996)، و استانبول (1999) محکوم شد. در نتیجه این خشونتها امروز بیش از 250 هزار آواره گرجی تبار که از آبخازی گریختهاند در گرجستان به سر میبرند.
از نکات جالب توجه در جنگ آبخازی میتوان به ظهور و فعالیت شخصیتهای مرموزی اشاره کرد که در دیگر نقاطِ گسسته از اتحاد جماهیر شوروی سابق نیز نمونههای فراوانی داشتند (مانند جمعه نمنگانی در ازبکستان). یکی از این شخصیتها شامل باسایف، فرمانده سازمان فراگیر «کنفدراسیون کوه نشینهای قفقاز» بود که همراه نیروهای شبهنظامی روس تحت فرمان خود، تاثیری در خور توجه بر روند جنگ آبخازی علیه گرجستان داشت.
تک تیراندازهای نیروهای باسایف، در کنار حرکتهای تجزیه طلبانه در استان مگرلیا در غرب گرجستان که آن روزها تحت رهبری اولین رییسجمهور مخلوع گرجستان، زیویاد گامساخوردیا، آغاز شده بود، از عوامل اصلی خروج ادوارد شواردنادزه، رییسجمهور وقت گرجستان، از سوخومی و سقوط این شهر محسوب میشدند.
«کنفدراسیون کوه نشینهای قفقاز» سازمانی بود که از حرکتهای تجزیه طلبانه در کشورهای تازه استقلال یافته به سود مسکو حمایت میکرد. اما باسایف بعداً به نیروهای استقلالطلب چچن پیوست و در سالهای 1994 تا 1996 در چچن، 1997 تا 1999 در داغستان، و 1999 تا 2006 در جنگ دوم چچن علیه مسکو جنگید و مغز متفکر بمبگذاری بزرگ گروزنی در سال 2002 به شمار میرفت. او در مارس 2006 در حادثهای مشکوک کشته شد.
اوستیای جنوبی؛ دوستان روزهای ابری و دشمنان روزهای آفتابی
تاریخ روابط گرجیها با اوستیاییها در مقایسه با روابط گرجستان – آبخازی، بسیار مسالمتآمیز بوده و دو ملت در طول تاریخ پیوندهای عمیقی با یگدیگر داشتهاند. اما سوابق تاریخی نشان داده است که ناسیونالیسم عارضهای مسری بین ملتها و اقوام منطقه قفقاز است و هر گاه یکی از آنها گرفتار ناسیونالیسم میشود، انتقال آن به دیگران، باعث بروز تنشهای قومی میشود، همچنانکه بین گرجیها و ساکنان اوستیا - که خود را در زبان محلی «ایرونی» میخوانند - این کنش و واکنش منجر به بروز درگیریهایی شد که در دوره کوتاه استقلال گرجستان در سالهای 1918 تا 1920 (پیش از اشغال گرجستان توسط نیروهای سرخ اتحاد جماهیر شوروی) درگرفت.
اختلافات قومی در نیمه دوم قرن بیستم بین ایرونیها و گرجیها، پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از سال 1988 با تشکیل «جبهه مردمی اوستیای جنوبی» (در زبان محلی آدمون نیخاس) شروع شد که هدف از آن تشکیل منطقه خود مختار اوستیا بود. این جا نیز نگرانی اصلی از اضمحلال فرهنگ و هویت اوسی در فرهنگ بزرگتر گرجی سرچشمه میگرفت.
اما درگیریهای اصلی بین دولت گرجستان و اوستیای جنوبی، از اواخر سال 1991 آغاز شد یعنی زمانی که دولت وقت گامساخوردیا، «آدمون نیخاس» را از حضور در انتخابات پارلمانی محروم کرد. در پی این درگیری چندین روستای منطقه اوستیای شمالی هدف حمله ارتش گرجستان قرار گرفت، نزدیک 1000 نفر کشته شدند، و 100 هزار ایرونی از مناطق گرجینشین به اوستیای شمالی و اینگوش (در روسیه) پناهنده شدند، و در مقابل، 23 هزار گرجیتبار ساکن اوستیای جنوبی به سمت جنوب و تفلیس گریختند.
در سال 1992، با تهدید مداخله نظامی روسیه، دولت تفلیس به ناچار قرار داد صلحی را امضا کرد که در مدت کوتاهی شکسته شد. در عین حال پس از قرارداد صلح دیگری که در سال 1994 منعقد شد، به رغم درگیریهای جزئی مانند تیراندازیهای پراکنده و چند مورد بمبگذاری، وضعیت رسمی بین گرجستان و اوستیای جنوبی به سبب حضور نیروهای حافظ صلح روسی، کم و بیش با صلح و آرامش همراه بوده است.
گرجیها البته مدعی بیطرف نبودن روسها هستند و بارها از مجامع جهانی خواستهاند تا نیروهای حافظ صلح روسی با نیروهای اروپایی تعویض شوند؛ درخواستی که خاویر سولانا، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، به صراحت آن را رد کرده است.
به این ترتیب، آبخازی به طور کامل و اوستیای جنوبی در بخشهای قابل توجهی از خاک خود، دو منطقه مدعی استقلال از گرجستان هستند و خارج از کنترل تفلیس اداره میشوند. پیشنهادهای مکرر دولت میخاییل ساکاشویلی، رییسجمهور کنونی گرجستان، برای اعطای خودمختاری به این مناطق در نظام سیاسی گرجستان، به شهادت واکنش استقلالطلبان اوستیا و آبخازی، مشوق خوبی برای بازگرداندن هیچ یک از این دو منطقه به گرجستان نبوده است.
آجاریا؛ منطقهای حساس اما نه خطرناک
اما وضعیت در آجاریا به این وخامت نیست. آجاریا به لحاظ قومی هویتی مستقل از گرجستان ندارد و تنها عامل تمییز بین مردم آجاریا و سایر نقاط گرجستان اکثریت مسلمان ساکن در این منطقه است. آجاریا در بخش اعظم پنج قرن گذشته، بیش از آنکه بخشی از گرجستان باشد، جزئی از خاک امپراتوری عثمانی بوده است.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، و درست در بحبوحه جنگهای داخلی و تجزیهطلبانه گرجستان در فاصله سالهای 1991 تا 1993، آجاریا تحت نفوذ حاکمی محلی به نام اصلان آباشیدزه وضعیت آرام و اقتصاد پویایی داشت، به گونهای که تا اواخر دهه 1990 و سالهای آغازین قرن بیست و یکم آبادترین منطقه گرجستان به شمار میرفت. آباشیدزه نوعی حکومت اقتدارگرا در باتومی، مرکز آجاریا، بنیان گذاشته و نوعی حکومت خودمختار در این ناحیه برقرار کرده بود که دولت شواردنادزه با وجود مشکلات متعدد همیشه سعی میکرد آن را نادیده بگیرد.
اما پس از «انقلاب گل سرخ» در گرجستان در سال 2003 و روی کار آمدن ساکاشویلی، به دلیل اتهامات فراوان که علیه آباشیدزه مطرح شده بود، از جمله قاچاق کالا از ترکیه و بالعکس به عنوان منبع درآمد استان آجاریا و ثروتاندوزی شخصی، و همچنین اتهامات متعدد درباره نقض حقوق بشر، دولت جدید گرجستان از وی خواست استعفا دهد. آباشیدزه ابتدا مقاومت کرد، اما با تظاهرات مردمی که علیه او بر پا شد (که البته تفلیس این تظاهرات را مرهون حرکتی بود که با انقلاب مخملی گرجستان آغاز شده و ساکاشویلی را در مقام یک قهرمان انقلابی قرار داده بود)، سرانجام از کار برکنار شد.
پس از برکناری آباشیدزه، دولت گرجستان از سال 2004 بازنگریهایی در قانون خودمختاری آجاریا آغاز کرد، که هدف از آن جلوگیری از تکرار رویدادهایی مانند حکومت آباشیدزه عنوان شده است. اما اپوزیسیون محلی آجاریا این اقدامات دولت را در جهت نفی خودمختاری از این استان میداند. در نتیجه هر چه تفلیس بیشتر در اصلاح این قوانین میکوشد، باتومی به موقعیت حساستری در مقابله با دولت مرکزی گرجستان نزدیک میشود. در واقع، به رغم این که باتومی ظاهراً فضایی کاملاً آرام دارد، گفته میشود که در صورت اصرار بیشتر دولت ساکاشویلی بر محدود کردن اختیارات دولت محلی آجاریا، این منطقه نیز میتواند آبستن حوادث تجزیهطلبانه در مقیاسی محدودتر از آبخازی و اوستیای جنوبی شود.
ساکاشویلی، عامل آغاز اختلافات با مسکو
با نگاهی جامعتر به سیر تحولات قفقاز میتوان برای تنشهایی که این منطقه را به ویژه در 3 دهه اخیر دربر گرفته است یک منحنی رسم کرد؛ یک منحنی در نمودار دو محوری زمان و شاخص تنشهای مرتبط با حرکتهای تجزیهطلبانه که تقریباً از سال 1988 با آغاز زمزمههای احتمال فروپاشی به تدریجی از محور افقی (زمان) فاصله گرفته و مانند یک منحنی سینوسی در 1992 – 1993 به اوج خود رسیده و بعد سرنگون شده است.
تقریباً از سال 1995 تا 2003 یعنی به مدت هشت سال یا حتی بیشتر این منحنی به خطی ممتد مماس بر محور افقی یا نزدیک به آن تبدیل میشود (دورهای که تنشها به حداقل میرسند). اما پس از انقلاب گل سرخ گرجستان در سال 2003 رفته رفته این منحنی بار دیگر سیر صعودی گرفته است و اکنون هر چند احتمال درگیریهای نظامی در این منطقه چندان جدی نیست اما به نظر میرسد که تنشهای سیاسی به اوج خود نزدیک میشود.
عاملی که باعث این افزایش تنش در سالهای اخیر و به خصوص در سال جاری شده است همان دلیل یک کلمهای مشکلات قفقاز است؛ «روسیه». مسکو از سال 2003 با روی کار آمدن رییسجمهور غربگرای گرجستان، ساکاشویلی در موضع مخالف تفلیس قرار گرفته است.
در حقیقت موضع غربگرایی ساکاشویلی امروز تا جایی پیش رفته است که مردم گرجستان را نیز اند اندک از او نامید کرده است.
فضای سیاسی گرجستان آبستن قهرمانی جدید
امروز در تفلیس هر جا که پرچم گرجستان به اهتزاز درآمده، کنارش پرچم اتحادیه اروپا نیز نصب شده است، هر چند که گرجستان در حال حاضر حتی در فهرست کاندیداهای احتمالی پیوستن به اتحادیه اروپا هم جایی ندارد. در پایتخت گرجستان که شاید به زحمت در بعضی از ایستگاههای مترو بتوان نام ایستگاه را به خط انگلیسی پیدا کرد، مقابل ساختمان پارلمان تابلویی از سخنان ساکاشویلی نصب شده که به زبانهای مختلف ترجمه شده است. روی این تابلو به نقل از رییسجمهور نوشته است: «هدف اول ما باید پیوستن به اتحادیه اروپا باشد».
اما بسیاری از منتقدان ساکاشویلی این شعارهای رییسجمهور را چک سفید امضایی به مردم گرجستان میدانند. آنها معتقدند احتمال پیوستن گرجستان به اتحادیه اروپا در آینده نزدیک بسیار کم است و مقامات این اتحادیه به کرات بر این مساله تاکید کردهاند (مانند سخنان اولی رن مسئول کمیسیون گسترش اتحادیه اروپا درباره عدم پذیرش درخواست عضویت احتمالی گرجستان، ارمنستان، اوکراین، بلاروس و مولدووا) برای جلوگیری از گسترش خارج از کنترل اتحادیه). به همین خاطر آنها ساکاشویلی را متهم میکنند که با دادن وعدهها و شعارهای غیر قابل اجرا در پی تثبیت حکومت خود است.
علاوه بر اینها، امروز سرتاسر تفلیس مراکز تجاری و برجهایی به چشم میخورند که با سرمایه گذاری آمریکاییها و عربها در حال ساخت است. این وضعیت در کنار دگرگونی فرهنگی جامعه سنتی و به شدت مذهبی گرجستان در واقع به گونهای است که بخش قابل توجهی از مردم گرجستان را که دستی در بازار ندارند و از این شرایط منفعتی نمیبرند، از دولت ساکاشویلی دلزده کرده است. آنها حتی گاهی اوقات روزهای حاکمیت کمونیسم را به خوشی یاد میکنند و میگویند «آنها برایمان سالن تئاتر و اپرا میساختند، اینها مراکز خرید و برج.»
زن مسنی که مدیر یک واحد تجاری است، میگوید: «ساکاشویلی میخواهد ما را به زور به جامعهای غربی تبدیل کند اما اشتباه میکند، گرجستان یک کشور شرقی است.» اما این به معنای حمایت عامه مخالفان ساکاشویلی - که تعدادشان نیز رو به افزایش است - از مسکو و سیاستهای کرملین نیست. احساسات ملی گرجیها بر سر مسائلی مانند ادعای استقلال آبخازی و اوستیای جنوبی و حمایت مسکو از آنها به شدت آزرده شده و امروز تقریباً همه گرجیها را به دشمن سرسخت مسکو بدل کرده است.
در این شرایط که به نظر میرسد فضای سیاسی گرجستان آماده تولد و ظهور چهره سیاسی جدیدی مستقل از شرق و غرب و با نگرشهای ناسیونالیستی است، مسکو همچنان نگرانی دیگری دارد؛ نگرانی از شرایطی که ورای وضعیت سیاسی داخلی گرجستان است و تا زمانی ساکاشویلی قدرت را در این کشور به دست دارد ادامه خواهد داشت؛ نگرانی از پروژه دولت گرجستان برای پیوستن به نیروهای ناتو.
اجرای سیاست چماق و هویج مسکو با کمک آبخازی و اوستیای جنوبی
مساله پیوستن گرجستان و اوکراین به نیروهای پیمان آتلانتیک شمالی یکی از حساسترین مسائل سالهای اخیر بوده که مسکو را با جمهوریهایی که پیشتر تحت فرماناش بودهاند در آستانه جنگ قرار داده است. روسیه هممرزی این کشور را با ناتو تهدید امنیتی جدی برای مسکو تلقی میکند به گونهای که ولادیمیر پوتین در آخرین دیدارش در مقام رییسجمهور روسیه با ویکتور یوشچنکو، همتای اوکراینیاش، به صراحت کیف را تهدید کرد که در صورت پیوستن به ناتو، به هدف موشکهای روس تبدیل خواهد شد.
در جدیدترین موضعگیری مسکو در همین زمینه سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه 8 آوریل سال جاری اعلام کرد مسکو هر کاری خواهد کرد تا از پیوستن گرجستان و اوکراین به ناتو جلوگیری کند. در واقع آن چه امروز به عنوان افزایش تنشها بین گرجستان و دولتهای مدعی استقلال سوخومی و چخینوالی شناخته میشود، بخشی از نمودهای این تهدید لاوروف هستند.
روسیه هر چند استقلال هیچ یک از این دو ناحیه را به رسمیت نشناخته است اما حامی اصلی آنها به شمار میرود و حیات اقتصادی و بقای آنها را تضمین میکند. امروز در سوخومی و چخینوالی پول رایج روبل روسیه است، ارتشهای محلی از سلاحهای سبک و نیمهسنگین روسی استفاده میکنند و در حالی که تفلیس رهبران حرکتهای تجزیه طلبانه را در دو منطقه آبخازی و اوستیای جنوبی از تابعیت گرجی محروم کرده و گذرنامههایشان را باطل کرده است، روسای جمهور و سیاستمداران محلی این دو منطقه با استفاده از گذرنامههای روسی به اقصی نقاط دنیا سفر میکنند تا شاید نظر مساعد بخشی از جامعه جهانی را برای به رسمیت شناخته شدن استقلالشان جلب کنند.
روسیه در واقع با این شیوه، آبخازی و اوستیای جنوبی را به اهرمهای فشاری علیه تفلیس تبدیل کرده است تا دولت گرجستان را به مسیر سیاسی که دلخواه مسکو است، هدایت کند. در این حالت طبیعی است که با جدیتر شدن بحث پیوستن گرجستان به ناتو به ویژه بعد از اجلاس اخیر سران ناتو در بخارست در روزهای 2 – 4 آوریل سال جاری، تنشهای مرتبط با حرکتهای تجزیهطلبانه در آبخازی و اوستیای جنوبی بر دولت گرجستان سختتر شود.
روسیه پیش از اجلاس بخارست سیاستی دو گانه را برای منصرف کردن گرجستان از پیوستن به ناتو در پیش گرفته بود به این صورت که از یک سو تحریم 18 ماهه حمل و نقل هوایی، زمینی و دریایی بین روسیه و گرجستان را لغو کرد که برای تفلیس به معنای بازیابی امتیاز اقتصادی بزرگی بود و از سوی دیگر به طور همزمان مبادلات و همکاریهای تجاری با مناطق استقلالطلب گرجستان را از ماه مارس به طور چشمگیری افزایش داد. بسیاری از تحلیلگران این سیاست مسکو را نوعی سیاست «چماق و هویج» توصیف کردند که البته در نهایت نتوانست ساکاشویلی را از تلاش برای به دست آوردن برنامه رسمی برای عضویت در ناتو منصرف کند؛ تلاشی که تا به نسبت موفقیتآمیز بود.
در واقع پس از این که ساکاشویلی و پوتین دیداری ظاهراً دوستانه (البته به عرف دیدارهای دیپلماتیک) در حاشیه اجلاس اخیر کشورهای مشترکالمنافع داشتند، کمتر تصور میشد که تفلیس در مقابله و زورآزمایی سیاسی مسکو و واشینگتن بر سر عضویت اوکراین و گرجستان در ناتو، گزینه پرهزینه واشینگتن و عضویت در ناتو را انتخاب کند. اما ظاهراً آنچه در اجلاس بخارست روی داد نتیجه چند عامل مختلف از جمله جابجایی قدرت در کرملین بود که موجب کاهش نسبی هزینههای این گزینه برای تفلیس شد.
از سوی دیگر ساکاشویلی در کمتر از یک سال گذشته با موج مخالفتهای جدی در سراسر کشور مواجه بوده است که هدف از آنها سقوط و سرنگونی دولت وی بوده است. با توجه به این شرایط داخلی گرجستان و در حالی که شیوه سرکوب این اعتراضها حتی انتقاد برخی از متحدان غربی ساکاشویلی را نیز در پی داشته است، رییسجمهور گرجستان پیش از اجلاس سران ناتو بیش از هر زمان برای تثبیت موقعیت خود به یک موفقیت تبلیغاتی در عرصه سیاستهای خارجی احتیاج داشت و در حقیقت اجلاس بخارست توانست این ابزار تبلیغاتی را که بیشتر جنبه مصرف داخلی دارد، در اختیار ساکاشویلی بگذارد.
استقلال کوزوو و تاثیر آن بر حرکتهای استقلالطلبانه قفقاز
همان طور که پیشتر در تشریح سیاستهای دوگانه مسکو در برابر تفلیس در ماه مارس سال جاری گفته شد، روسیه طی ماههای اخیر به شدت حجم مبادلات اقتصادی خود را با مناطق استقلالطلب در خاک گرجستان افزایش داده است. در همین حال گفته شد که تفلیس احتمالاً با سود جستن از موقعیت پدید آمده در کرملین با جابجایی در دفتر ریاست جمهور گزینه تلاش بیشتر برای پیوستن هر چه سریعتر و قطعیتر به ناتو را انتخاب کرده است.
اما این دو رویداد را میتوان از منظر دیگری نیز تحلیل کرد که با آن چه در کوزوو روی داده است، مرتبط خواهد بود. در واقع شمار زیادی از تحلیلگران تصور میکردند پس از اعلام استقلال کوزوو از صربستان، متحد سنتی مسکو، و به رسمیت شناخته شدن آن از سوی بسیاری از کشورهای غربی، مسکو در اقدامی تلافیجویانه استقلال آبخازی و اوستیای جنوبی را از گرجستانِ متحد غرب به رسمیت بشناسد.
استقلال کوزوو و به رسمیت شناخته شدن آن از سوی دولتهای غربی به خودی خود در این دو منطقه چنان تاثیری داشته است که الکساندر آنکواب، نخستوزیر دولت آبخازی آن را بهانهای کرد و خواستار به رسمیت شناخته شدن از سوی جامعه جهانی شد. البته معیارهای دو گانه و سیاستهای یک بام و دو هوای ایالات متحده و اتحادیه اروپا همچنان مانع از تعمیم قاعده بازی کوزوو به آبخازی و اوستیای جنوبی شده است.
در مقابل اما به نظر میرسد که مسکو با پرهیز از این اشتباه که استقلال آبخازی و اوستیا را به رسمیت بشناسد، سیاست حمایت اقتصادی و تقویت این دو منطقه را در پیش گرفته است که در نهایت در عمل موثرتر خواهد بود. به این ترتیب مسکو هم فشار متقابل را در تلافی استقلال کوزوو بر غرب و متحد اصلی غرب در همجواری روسیه وارد کرده است و هم با اجتناب از به رسمیت شناختن استقلال این دو منطقه از زدن مهر تایید بر استقلال کوزوو احتراز کرده راه احتمال حمایت بینالمللی از استقلال مناطقی نظیر چچن، اینگوش، و داغستان از روسیه را در آینده مسدود کرده است.
با این تحلیل در حقیقت افزایش مبادلات تجاری و حمایت مسکو از آبخازی و اوستیای جنوبی ورای تعاملات سه جانبه مسکو – تفلیس – ناتو است و در حقیقت نتیجه معادلات سیاسی است که بین روسیه و ایالات متحده در شبه جزیره بالکان میگذرد. در چنین حالتی طبیعی است که ساکاشویلی گزینه پیوستن به ناتو را به عنوان هدف اصلی خود انتخاب کرده باشد چرا که در هر صورت به نظر میرسد آن چه در آبخازی و اوستیای جنوبی میگذرد خارج از کنترل اوست.
در یک جمعبندی و نتیجهگیری کلی ساکاشویلی یا در شرایطی به سر میبرد که دو گزینه متضاد پیشرو دارد؛ عضویت در ناتو و از دست دادن کامل آبخازی و اوستیای جنوبی در برابر حفظ این دو ناحیه و صرفنظر از عضویت در ناتو، یا در وضعیتی قرار دارد که کنترل اوضاع آبخازی و اوستیای جنوبی را خارج از توان دولت گرجستان میبیند و در این شرایط میکوشد تنها پیروزی ممکن، یعنی عضویت در ناتو را به عنوان موفقیت سیاست خارجی در کارنامه خود ثبت کند.
اما هر دوی این احتمالات به معنای این است که ساکاشویلی در نهایت شانس بسیار اندکی برای پیروزی در هر دو جبهه دارد، یعنی نمیتواند هم آبخازی و اوستیای جنوبی را حفظ کند و هم وعده عضویت در ناتو را تحقق ببخشد و در شرایط و فضای سیاسی داخلی امروز گرجستان هر یک از این شکستهای محتوم شاید به بهای سقوط او از مقام ریاست جمهوری تمام شود هر چند که بیتردید میتوان گفت از دست دادن آبخازی و اوستیای جنوبی به مثابه شکستی ملی تاثیری مهلکتر بر دوران زمامداری او خواهد داشت تا وعده پیوستن به ناتو که در نهایت با کوشش اپوزیسیون شاید به عنوان وعدههای غیر عملی دولت ساکاشویلی بتواند دردسری جدی برای او پدید آورد.
نظر شما :