بازگشت اعراب به الگوی پیش از اسلام
چرایی برتری دیپلماسی اعراب بر ایران؟

دیپلماسی ایرانی: انتخاب یا بهکارگیری یک حلقه از سیاستگذاری به عنوان زیربنای حکمرانی و سیاستگذاری عمومی، چالشی است که صدها سال است سیاستگذاران و حاکمان را درگیر خود کرده است. چالش بر سر سیاستها و ابزارهای یک الگوی حکمرانی و سیاستگذاری موفق که یک بازیگر را در نظام بینالملل، برتری دهد.
کشمکش انتخاب زیربنا و روبنای حکمرانی و سیاستگذاری که در برخی تحلیلها به رهیافت مارکسیم و اندیشمندان این ایدئولوژی و تقابل آنان با دیگر رهیافتهای علمی، نسبت داده میشود را باید تحلیلی نادرست برشمرد، زیرا تقابل اندیشه انتخاب زیربنا و روبنای حکمرانی و سیاستگذاری دارای پیشینهای دیرینه و همزمان با شکلگیری دولتها و امپراتوریهای جهان باستان است.
در دو سده گذشته نیز کشمکش انتخاب روبنا و زیربنا برای طرحریزی یک حکمرانی مطلوب و سیاستگذاری موفق بر دو حلقه از سیاستگذاری تمرکز داشته است:
- اقتصاد و تجارت
- فرهنگ و ایدئولوژی
انتخاب اقتصاد و تجارت به عنوان زیربنای سیاستگذاری و حکمرانی که بیشتر به دولتهای غربی و لیبرال نسبت داده شده، انتخاب فرهنگ و ایئولوژی نیز به دولتهای شرقی و غیرلیبرال یک قرن اخیر نسبت داده شده است، در حالی که چنین دستهبندی پایهای محکم ندارد، زیرا هر دولت بر اساس شرایط زمانی و مکانی، زیربنای سیاستگذاری و حکمرانی خود را انتخاب میکند.
نمونه برجسته انتخاب زیربنا به فراخور زمان را میتوان در کشورهای عرب جنوب خلیج فارس بهویژه عربستان سعودی به خوبی مشاهده کرد. عربستانی که از یک دولت ایدئولوژیک متعصب در یک قرن اخیر به دولت اقتصادگرای تاجرپیشه موفق در نظام جهانی تبدیل شده است!
دولتهای شبه جزیره عربستان غیر از یمن، که سیاستهای خود را با بازیگر بزرگ و اصلی این منطقه یعنی عربستان همسو میکنند، همگی دارای پیشینه مشترکی هستند که با نام شبه جزیره عربستان شناخته میشوند. این شبه جزیره به سبب شرایط اقلیمی خشک و سوزان خود، دارای کمترین منابع قدرت راهبردی برای کسب و نمایش اقتدار در نظام جهانی بوده است.
پیدایش دین اسلام در مکه، شکلگیری و قدرتیابی دولت اسلامی در مدینه و فتح مکه توسط مسلمانان، یک تغییر بزرگ در سیاستگذاری و حکمرانی اعراب در چهارده سده گذشته را شکل داده است که عربها که زندگی و هویت آنان بر اقتصاد و تجارت بنیان شده بود، به سیاست و هویت ایدئولوژیک، ستیزهجو و جنگاوری تغییر هویت و الگو دهند.
در 14 قرن اخیر، زیربنای سیاست و حکمرانی دولتهای عربی بر ایدئولوژی و فرهنگ یا همان انگاره و آموزه اسلامی بنیان شده و رویکرد سلطه طلبی و ستیز با دیگر ادیان و مذاهب شکل دهنده سیاستگذاری عمومی دولتهای عرب بوده است.
فتح مکه به عنوان زمان تغییر الگوی سیاست و حکمرانی اعراب از اقتصاد و تجارت به فرهنگ و ایدئولوژی تا عصر کنونی و دهه اول قرن بیست و یکم ادامه داشت. در ابتدای قرن بیست و یکم بود که با تغییر برخی حاکمان، بازیگران اصلی جهان عرب بهویژه عربستان، قطر، امارات متحده و سپس بروز بهار عربی، الگوی سیاستگذاری و حکمرانی جهان عرب دچار تغییری بنیادین شده و در چرخشی بزرگ به الگوی پیش از اسلام، بازگشتی موفق را نشان میدهد.
بازگشت شگفت اما موفق بازیگران عرب نظام بینالملل بهویژه عربستان به الگوی سیاستگذاری اقتصادی و تجاری همزمان با دوری از الگوی ایدولوژیک و فرهنگی که سبب برتری ژئوپلیتیکی این دولتها بر ایران شده، مؤلفه موفقیت اقتصاد به عنوان زیربنای سیاستگذاری و حکمرانی جهان کنونی را در محورهای زیر نمایان کرده است:
یکم – تجارت زیربنای حکمرانی و تضمین بقا: شبه جزیره عربستان با اقلیم بسیار خشن خشک و گرم، بستر نامناسب برای شکلگیری جوامع انسانی بوده است. اما در همین جغرافیای نامناسب و خشن، جوامع انسانی و حاکمیتهایی مانند مکه با مرکزیت کعبه شکل گرفته بود که دارای مؤلفههای کارآمد یک بازیگر منطقهای بودند.
بنیان این حکمرانی مطلوب، نظام سیاسی و اجتماعی کارآمد در 1400 سال پیش را باید سیاست و الگوی اقتصادگرا و تجاری سیاستگذاران و بزرگان دولتهای محلی (قبیله ای و ...) دانست که مکه بهویژه کعبه را به فلب حکمرانی در شبه جزیره عربستان تبدیل کرده بودند.
ایدئولوژی، دین و ساختار دینی آن زمان توانست کعبه به عنوان محل حضور، نمایش و عبادت بتها را در خدمت اقتصاد و تجارت قرار دهد و بازرگانان بسیاری از سراسر منطقه به بهانه عبادت و جشنوارههای دینی بتها در شهرهای مکه، مدینه و حجاز حضور یافته و به تجارت بپردازند.
کعبه و قبایل بزرگی مانند قریش به عنوان حاکمان و سیاستگذاران مکه، بتها و ایدئولوژی خود را در خدمت اقتصاد و تجارت قرار داده است و خود نیز کاروانهای بزرگ تجاری را به دیگر شهرها و کشورهای منطقه رهسپار میکردند.
پیدایش، تقویت و بقای دولت قبیلههای شبهجزیره عربستان بهویژه در مکه، مدینه و ...، پیامد سیاستگذاری اقتصادگرای حاکمان قبایل و شهرهایی بود که اقتصاد و تجارت را زیربنای سیاستگذاری عمومی و حکمرانی خود قرار داده است و فرهنگ تجارت را بر هر گونه الگوی ستیز و تقابل با همسایگان ترجیح داده بودند.
مؤلفه برجسته این سیاست و حکمرانی را میتوان در این روایت از حمله سپاه ابرهه حاکم یمن به مکه در سال 530 میلادی معروف به عام الفیل مشاهده کرد که عبدالمطلب، پدربزرگ حضرت محمد (ص) و بزرگ قبیله قریش در پاسخ تهدید ابرهه به ویرانی کعبه میگوید: "من صاحب شتران قریش هستم و کعبه، پروردگاری دارد که خود از آن نگاهبانی میکند."
دوم – الگوی دین جهانی و جنگاوری اعراب: با فراگیری دین اسلام و برسازی آن به عنوان یک ایدئولوژی برتر منطقهای، لشکرکشی اعراب به کشورهای همسایه بهویژه ایران و روم آغاز شد و حاکمان عرب با دستاویز احکام اسلام و تحریک مسلمانان توانستند دین و ایدئولوژی خود را جهانی کنند.
این الگوی حکمرانی و سیاست تهاجمی موفق اعراب را میتوان پیامد تغییر هویت و انگارههایی دانست که اعراب بازرگان و تجارتپیشه را به اعراب جنگاور و جهانگشا تبدیل کرد. لشکرکشی مسلمانان به سراسر منطقه و در نهایت نفوذ به قلب اروپا و تشکیل دولتهای اسلامی تا اندلس، هزارهای را شکل داده بود که به نام عربها بود اما حکمرانی واقعی آن در اختیار حاکمان و سرداران ایرانی و ترک قرار داشت و جلوهای از هویت ستیزهجوی عربی را جهانی کرد.
سیاستگذاری ایدئولوژیک دولتهای عرب در چهارده سده گذشته، فرآیندی از بدبینی و نفرت دیگر دولتها و جوامع را از اعراب شکل داد که حکمرانی نامطلوب و دیکتاتوری خاندانهای عرب تاکنون را به دنبال داشته است.
الگوی جنگاوری و اصرار بر برتری عربی بر دیگر هویتها، نژادها و پیشینه امپراتوری بزرگ دوره خلفای چهارگانه، امویان، عباسیان و ... دولتهای عرب را بازیگران نامطلوب نظام جهانی معرفی کرده بود که تنها با منابع نفت و گاز خود میتوانستند مورد پذیرش یا حمایت قدرتهای بزرگ نظام جهانی و دیگر بازیگران روابط بینالملل قرار گیرند. الگوی نامطلوب حکمرانی دولتهای عرب بهخصوص عربستان با واگذاری ارزان منابع نفت و گاز به غرب بهویژه ایالات متحده امریکا، تا دهه اول قرن 21 ماندگار بوده است.
سوم – بازگشت به الگوی پیش از اسلام: بنیان سیاست و الگوی ایدئولوژیک و هویت برتریجویی دینی دولتهای عرب پس از دوام هزار و چهارصد ساله، در نهایت در دهه اول قرن بیست و یکم دچار لرزش و فروپاشی شد.
شکنندگی دولتهای دیکتاتوری خاندانی برآمدن الگوی اصلاح و تغییر رفتار حکمرانی به جای براندازی رژیم سیاسی این دولتها را سبب شد. الگویی که در عربستان، قطر، امارات متحده عربی به خوبی اجرایی شده و با حضور شاهزادگان بسیار جوانی مانند محمد بن سلمان، تمیم بن حمد آلثانی و ... سرعت گرفته، فضای سیاسی و اجتماعی این کشورها را از دیکتاتوری دینی به سوی فضای باز اقتصادمحور تغییر مسیر دادند.
بهار عربی و تغییرات خشونتبار آن بر فرآیند تغییر الگوی حکمرانی در جهان عرب اثری فزاینده داشته و رهبران عرب را به سیاست همسویی و سازگاری با نظام جهانی و استانداردهای غربی مجبور کرد.
در چنین شرایطی بود که بار دیگر اقتصاد و تجارت زیربنای سیاستگذاری و حکمرانی دولتهای عرب جنوب خلیج فارس شد و این دولتها در الگوی اقتصادگرای خود تا احیای رابطه با اسرائیل در قالب پیمان ابراهیم یا توافق قرن نیز پیش رفتند.
دولتهای عرب جنوب خلیج فارس با فهم درست از تغییر شرایط منطقه و جهان توانستند اقتصاد و تجارت را زیربنای سیاستگذاری عمومی خود بهویژه سیاستگذاری خارجی قرار دهند، گسترش نفوذ و برتری ژئوپلیتیکی خود را در پیمانهای اقتصادی و تجاری مهم با قدرتهای بزرگ جهان مانند ایالات متحده امریکا، چین، روسیه، اتحادیه اروپا، کره جنوبی و ... تضمین کنند.
سیاست چند سال گذشته دولتهای عرب جنوب خلیج فارس نشان میدهد که بازگشتی بسیار موفق و مطلوب به پیشینه حکمرانی خود داشتهاند و برتری دیپلماسی این دولتها بر ایران را نباید به نام بدعهدی قدرتهای بزرگ علیه ایران دانست، زیرا اقتصاد زیربنای روابط جهان کنونی است و دولتهای عرب در این زمینه پیشگام هستند.
*
سیاستگذاران ارشد و رهبران عربستان، قطر و امارات متحده عربی در یک دهه اخیر همزمان با رویکرد تهاجمی خود در مسائل منطقهای مانند بهار عربی بهویژه سوریه، لیبی، یمن و ...، تغییر الگوی سیاستگذاری عمومی خود از هویت ستیز و جنگاوری به هویت اقتصادی و تجاری را با کارایی بیشتری به پیش برده و در نهایت توانستند نقش خود را به عنوان بازیگران بزرگ معادلات و مناسبات قدرت در منطقه نهادینه کنند.
این دولتهای عربی بار دیگر به سازوکار پیش از اسلام شبه جزیره عربستان بازگشتند، اقتصاد و تجارت را زیربنای سیاستگذاری و حکمرانی خود قرار دادند. بازاریابی بسیار اثربخش این دولتها در اقتصاد و تجارت جهانی جذب مشتریان و حامیان بزرگی در نظام جهانی مانند چین، روسیه، ایالات متحده امریکا، اتحادیه اروپا و ... را سبب شده، بر قدرت دولتهای عرب افزوده و بقای آنان در نظم نوین جهانی را تضمین کرده است.
اکنون کشورهای عرب جنوب خلیج فارس، بازیگران و مراکز مهم اقتصاد، تجارت، سرمایه گذاری، فناوری نوین، گردشگری و فرهنگسازی آسیای جنوب غربی هستند. در حالی که قدرت راهبردی ایران به سبب اصرار بر الگو و سیاست ستیز و ناساز با نظم نوین جهانی و استانداردهای غربی در حالت شکنندگی در مقابل این رقیبان منطقهای قرار گرفته است.
ایفای نقش دولتهای جنوب خلیج فارس به عنوان بازیگران توانمند و موفق نظام جهانی و برتری آنان بر دیگر بازیگران بزرگ منطقه مانند ایران و ترکیه را میتوان پیامد بازگشت الگوی سیاستگذاری و حکمرانی آنان به الگوی پیش از اسلام شبهجزیره عربستان قلمداد کرد که بر اقتصاد و تجارت بنیان شده بود.
برتری ژئوپلیتیک چند کشور عرب جنوب خلیج فارس بر ایران را میتوان پیامد فهم شرایط زمانی و سازگاری با نظم نوین جهانی دانست که با بازگشت به الگوی اقتصادی و بازرگانی نیاکان خود پیش از پیدایش اسلام، به دست آمده و نهتنها بقای این دولتهای عرب را تضمین کرده، بلکه سبب تهدید منافع راهبردی ایران نیز شده است.
نظر شما :