باید آینده را به خوبی شناخت
بازخوانی استراتژیک تقابل اسرائیل و ایران
نویسنده: حسن فتاحی، نویسنده و مدرس دانشگاه
دیپلماسی ایرانی: ضرب المثلی معروفی وجود دارد که به لنین نسبت داده می شود که می گوید: «دهه ها هستند که هیچ اتفاقی نمی افتد و هفته ها هستند که دهه ها اتفاق می افتد». محاسبات سنتی در خاورمیانه کاملا شکسته شده، عبور از فاز «جنگ نیابتی» به سوی رویارویی مستقیم ایران و اسرائیل، یک مارپیچ تصاعد تقابل و تنش محسوب می شود. تصاعد موازی دیگر عبور از فاز قطعیت «بازدارنگی» به نسبیت جنگ منطقه ای است. برای درک بهتر دورنمای تشدید تنش ها در خاورمیانه و تکامل خشونت در چند ماه گذشته، نه تنها نیازمند دانستن نظریات متعارف در روابط بین الملل هستیم بلکه سرنخ هایی از ایده پردازی های جدید و ناشناخته در عرصه توازن قوا وجود دارد. کم و کیف این ایده ها متعارف است اما روش تحقق آنها کاملا معلوم نیست و نیازمند ابعاد دیگری از معرفت نسبت به بنیان های رفتار سیاسی اسرائیل است.
شناخت کشش آینده در روند این رویارویی، مستلزم دانستن وزن گذشته بنیان های این تقابل و تبیین اجزاء آن در یک ترکیب کلان و پویا، به بلندای تاریخ هر دو کشور و دوری از تحلیل های خطی است. واقعیت این است که بدون «دقت نسبت به جزئیات» نمی توان سیاست اسرائیل را شناخت به گونه ای که تحلیل های «نادقیق» به اندازه «نادرست» ناکارآمد هستند. از بین همه دشواری های فراراه شناخت نسبتاً صحیح، هیچ کدام به اندازه عدم تدقیق، نگران کننده نیست.
یهودیان در طول تاریخ ناهمزیستی خود در خاورمیانه، چند نقطه عطف قدرت گیری خود را به فرصتی برای غلبه بر اَبَردُشواره های حیات خود مبدل کردند. نقطه عطف نخست، تبدیل سینرژی پساجنگ جهانی دوم به تأسیس دولت اسرائیل در 1947 از سوی آژانس یهود بود. نقطه عطف دوم جنگ ژوئن 67 بود که منجر به توسعه ارضی و مرزی آن شد که عبارت بود از کرانه غربی رود اردن، بلندیهای جولان و سیطره موقت بر صحرای سینا. از دید ژئواکونومیک و ژئوپولتیک سیطره اسرائیل بر دریاچه طبریه به عنوان بزرگترین دریاچه آب شیرین جهان با 170 کیلومتر مربع مساحت مهمتر از وجه استراتژیک و نظامی سلطه اسرائیل بر ارتفاعات جولان به دلایل دفاعی است. نقطه عطف دیگر، همانا انعقاد کمپ دیوید بود. اگرچه در سال 1973 نیروهای ویژه ارتش مصر تا حدی به تل آویو نزدیک شدند که چراغ های شهر را می دیدند و ژنرال شاذلی با چشمان اشکبار از انور سادات خواست اجازه پیشروی به تکاوران مصری که سه روز کامل در کمینگاه های خود در صحرای سینا دستور توقف داشتند داده شود، اما بُرد غایی با اسرائیل بود که در عرصه دیپلماتیک توانست با انعقاد کمپ دیوید برای همیشه مصر(دارنده بزرگترین ارتش عربی) را از صف تهدیدات نظامی آنی خود خارج سازد.
نقطه عطف دیگر اعمال نظام تحریم ها بر ایران بود. اسرائیل با حمایت کمیته روابط عمومی آمریکا – اسرائیل (American Israel Public Affairs Committee) توانست با ایجاد یک کنسرسیوم جهانی یادآور «کنسرت اروپا» در دوره ناپلئون و نیز «سیاست اتفاق نظر استراتژیک» رونالد ریگان، یا استراتژیContainment policy جرج کنان، وزیر أمور خارجه ترومن برای «مهار طولانی مدت، صبور اما محکم و هوشیارانه تمایلات توسعه طلبانه» فضای تخاصم ایران با اسرائیل را به صورت روشمند و هدفمند به یک استراتژی تضعیف تدریجی ایران تبدیل کند. مغز استخوان این استراتژی این بود که تضعیف اقتصادی ایران، مقدمه ضعف کلی و همه جانبه آن خواهد بود. بحران مشروعیت، بحران مقبولیت، فقدان پاسخگویی، فقدان توزیع عادلانه ثروت و قدرت، فروپاشی فرهنگی و شکاف نسلی و در نتیجه سست شدن عناصر قدرت در ایران و فروپاشی تمدنی و فرهنگی از درون، آن چیزی است که اسرائیل از تحریم های ایران انتظار داشت.
وانگهی، نقطه عطف دیگر، ظهور القاعده در افغانستان، سپس طالبان و داعش بود. ستیز این سه مولود، با شیعه و سنی به فروپاشی ارتش های مدعی اسرائیل در جهان عرب منجر شد. در حالی که اسرائیل به دشمنی آنها سزاوارتر بود آنها حتی یک گلوله به سمت اسرائیل شلیک نکردند. یک تحلیلگر استراتژیک باید و حق دارد در نقطه مناسبی از رخدادها بطور فنی تعجب کند. براستی اتاق فکر داعش کجاست بجز در درون موساد. ارتش عراق در حمله 2003 ایالات متحده کاملاً فروپاشید و سپس در محیط آشوب ایجاد شده، داعش خلق شد و موجب تخریب گسترده عراق و فروپاشی نسبی ارتش سوریه شد. بدین ترتیب بعد از مصر، دو ارتش مدعی دیگر از جهان عرب از برابر اسرائیل حذف شدند.
اکنون، اسرائیل گویا از شوک اکتبر 2023 خارج شده و استراتژی تهاجمی خود را بازیافته است. اکنون اسرائیل در حال گسستن زنجیره پروکسی های ایران از دور گردن خود است. در اینکه اسرائیل موفقیت های بزرگی کسب کرده شکی نیست اما اینها همه موفقیت های تاکتیکی هستند بدون اینکه موقعیت استراتژیک اسرائیل را از تزلزل بنیادین خارج کند. اسرائیل ضربه شکننده بر حماس وارد کرد و بیمه و بازدارندگی حزب الله در برابر حمله به تاسیسات هسته ای ایران را به بازدارندگی در برابر حملات اسرائیل برای بقاء خود فروکاهیده است. اما حزبالله هر گاه موجودیت خود را در خطر بداند، احتمالاً بدون توجه به منافع ایران، به شیوههایی که اسرائیل قبلاً ندیده است، حمله خواهد کرد. لذا اسرائیل به زایل کردن نهایی حزب الله در مرزهای شمالی خود فکر نمی کند بلکه صرفا هدف آن کاهش قابل توجه قابلیت های عملیاتی این گروه است از طریق نابودی سطوح فرماندهی و هدف قرار دادن سیلوهای موشکی آن.
اما نقطه عطف ساری و جاری، این است که اسرائیل همه دردسرهای امنیتی خود را از چشم ایران می بیند. و اکنون که از اجماع داخلی و بین المللی به نفع خود اطمینان دارد مایل است از این اجماع که یک موقعیت تاریخی (historical momentum) برای اسرائیل محسوب می شود فرصت ساخته و دندان تیز ایران را کند سازد.
این یک اصل ریاضی است که با وجود خطر فزاینده، یک جنگ همه جانبه اجتناب ناپذیر نیست. اما تاریخ نشان داده سیاستمداران هیچگاه ظرائف معادلات نظریه بازی ها را حفظ نکردند و در غبار معمای امنیتی از کادر ریاضی خارج شده و جنگ گریز ناپذیر می شود. زیرا بدبینی نسبت به رقبا اساس رئال پالتیک در اندیشه قدرتهای متخاصم محسوب می شود.
خوانش استراتژیک از طرح اسرائیل برای رفع تهدیدات امنیتی خود، برای تصمیم گیرندگان در ایران الزامی است.
چرایی اصرار اسرائیل بر استمرار جنگ فعلی یک راز نیست بلکه نکات پیشفرض آن واضح هستند؛ هیج جامعه ای در حین جنگ رهبران خود را عوض نمی کند و این در مورد نتاهیاهو نیز صادق است او تا فراغت اسرائیل از جنگ، در قدرت خواهد ماند. وانگهی اسرائیل می داند با وجود ترامپ در رأس قدرت آمریکا، از حمایت بیشتری برخوردار است. پس خواهان طولانی شدن مناقشه تا اعلام نتیجه انتخابات آمریکا است.
اسرائیل خود را در نقطه خاصی از قدرت می بیند که نباید جز برای تضعیف چشمگیر قدرت نظامی و هسته ای ایران صرف شود. اسرائیل این موقعیت تاریخی را پر منفعت می داند. به این معنی که اکنون که نظریه بازیها پاسخ اسرائیل به حمله موشکی اخیر ایران را حکم می کند اسرائیل بر آن است تا از هدف قرار دادن مراکز نظامی شامل پایگاه های موشکی، مراکز فرماندهی و سیلوهای ذخیره موشک ایران آغاز کند تا هم پاسخ حمله ایران را داده باشد و هم توان ایران در واکنش محتمل آتی به حمله خود با مشارکت آمریکا با هدف تخریب قدرت اتمی ایران را کاهش دهد. به طور حتم تشدید زد و خوردها به سود رقابت انتخاباتی ترامپ خواهد بود که به طمع حمایت AIPAC بی پروا وعده حمایت تمام عیار نظامی از اسرائیل را می دهد. در صورت پاسخ متقابل ایران که آنهم بر اساس تئوری بازیها قابل تصور است و از سوی ایران بارها اعلام شده، اتحاد دفاع هوایی و لیزری خاورمیانه(MEAD) که برای ایجاد لایههای مضاعف پدافندی و کمک به اسرائیل در رهگیری موشکهای ایران در ژوئن 2022 از سوی بنیگانتس وزیر دفاع وقت اسرائیل به عنوان تسری پیمان صلح ابراهیم به موضوعات دفاعی و امنیتی اعلام شد و اسرائیل، اردن، عربستان، امارات و مصر تحت فرماندهی آمریکا در آن مشارکت دارند در کنار اسرائیل خواهد بود و راه اسرائیل برای تحقق آرزوی دیرینه خود یعنی دفع تهدید اتمی ایران و سایر سوداهای اعلامی، با حمله گسترده با مشارکت آمریکا و سایر متحدین هموار خواهد شد.
تحلیل استراتژیک یک چیز است و تمایل نویسنده یک چیز دیگر. جمله ای از آلوین تافلر مشهور است که می گوید «دانش قدرت است» (knowledge is power). نگارنده این قلم دو نقد بر سخن فوق دارد. اول اینکه اصالتاً این سخن، کلام فردوسی پاکزاد است آنگاه که گفت:«توانا بود هر که دانا بود»، و در اندیشه متفکران غربی نیز قبل از تافلر در اندیشه های فرانسیس بیکن قابل ردیابی است. دوم اینکه وقت آن رسیده که بگوییم بله دانش قدرت است اما درست تر این است که «قدرت قدرت است.»(power is power) و دانش صرفاً یک ابزار قدرت.
اگر یهودیان آن گونه که ورنر سومبارک هم پیاله کارل مارکس می گوید، مبتنی بر علم، عقل، دقت، و خرد اقتصادی، قدرت خود را در سطوح اقتصادی و سیاسی دنیا گسترده اند، پس ایرانیان که سالهاست زخم ناسور تحریم و تهدید خورده اند، اکنون حق دارند در این معادله کم کمینه (mini-minimum) «هسته ای» شوند.
نظر شما :