معادلات منطقه و آینده انصارالله
خنجر یمنی بر گلوگاه اقتصادی تلآویو
حسین فاطمی، روزنامه نگار
دیپلماسی ایرانی: نزدیک به ۸ ماه از عملیات طوفانالاقصی و کشتار صهیونیستها در نوار غزه میگذرد و در این مدت بازیگران منطقهای و فرامنطقهای تحتتأثیر این جنگ قرار گرفتند. اگرچه بیشتر آنها با نگاهی میانجیگرایانه در صدد پایاندادن به جنگ بوده و هستند اما انصارالله یمن و ارتش این کشور با قرائتی متفاوت و متضاد، ذیل درگیری مستقیم با رژیمصهیونیستی به فکر پایاندادن به جنایت صهیونیستها است. همین نگاه انصارالله معادلاتی را در تنگه بابالمندب، خلیجعدن، دریایسرخ، دریایمدیترانه و حتی در کل منطقه خاورمیانه بهوجود آورده است که نشان میدهد این بازیگر (انصارالله) توان تعیینکنندگی پیدا کرده است. تحتالشعاع قرار گرفتن تجارت دریایی و تجارت خارجی رژیم صهیونیستی به دلیل نقشآفرینی انصارالله یمن حکایت از آن دارد که نمیتوان در این معادلات، نقش یمنیها را نادیده گرفت، کمااینکه خود مقامات امریکایی و محافل تحلیلی و رسانهایعربی و عبری هم بر این واقعیت اذعان دارند اما برای بیان دقیقتر و بیشتر این نقشآفرینی انصارالله و تأثیرات آن بر معادلات منطقه پس از عملیات طوفانالاقصی به گفتوگویی با صباح زنگنه نشستهایم تا ارزیابی این تحلیلگر ارشد مسائل خاورمیانه و جهانعرب را در این رابطه جویا شویم که در ادامه مشروح این گپ وگفت را از نظر میگذرانید.
پس از وقوع عملیات طوفانالاقصی و آغاز جنگ حماس و رژیم صهیونیستی یکی از مهمترین بازیگرانی که در عرصه میدانی توانسته است معادلات را به شکل جدی تحتالشعاع قرار دهد، انصارالله و ارتش یمن است که از دو بعد میتوان به آن ورود کرد. نخست حوزه میدانی، نظامی و دفاعی که به شکل مستقیم حملاتی را به اراضی اشغالی انجام دادهاند و دوم تأثیر جدی بر معادلات تنگه بابالمندب، دریایسرخ، خلیج عدن و دریای مدیترانه است که باعثشده اکنون وضعیت تجارت دریایی رژیمصهیونیستی به یک نقطه بحرانی و انسداد برسد. از هر دو بعد برنامه انصارالله یمن را در این مدت چگونه ارزیابی میکنید؟
این سؤال شما از آن جهت اهمیت مضاعف دارد که انصارالله یمن و ارتش این کشور در طول ۸ سال گذشته با شدیدترین و بیسابقهترین جنگ خود مواجه بود که از یکطرف با مجموعهای از کشورهای عربی به سرکردگی عربستانسعودی در جنگ بود و از طرف دیگر با نیروهای علی عبداللهصالح و عبد ربهمنصور هادی این درگیریها را داشتند. لذا اصلاً این تصور وجود نداشت که انصارالله یمن بعد از ۸ سال جنگ و در پی آن، آتشبسی که با عربستان داشت ظرفیت و پتانسیل درگیری با ابرقدرتی مانند امریکا و پس از آن رژیم صهیونیستی، انگلستان و مجموعهای از کشورهای غربی را داشته باشد. اما وقتی انصارالله یمن وارد معادلات شد و هم از نظر نظامی و هم از نظر سیاسی توانست به یک نقطه تعیینکننده و بازدارنده برسد، بخوبی نشان میدهد انصارالله یمن در هر برههای ظرفیت و پتانسیل تأثیرگذاری خود را دارد و این نکته فارغ و جدای از آن چیزی است که شما به آن اشاره کردید. یعنی من تا به اکنون ورودی به حوزه نظامی یا تأثیرگذاری بر معادلات تنگه بابالمندب و فشار بر تجارت دریایی رژیم صهیونیستی نکردهام. فقط خواستم این را بگویم وقتی انصارالله یمن بعد از ۸ سال جنگ هنوز قدرت تأثیر دارد، نشان میدهد بازیگری است که باید آن را جدی گرفت و اینگونه قدرت خود را به صهیونیست ها تحمیل کرده است.
اما اگر بخواهیم روی مسائل نظامی تمرکز کنیم، آیا آنگونه که برخی میگویند باید ملاک را میزان موفقیت حملات انصارالله به سرزمینهای اشغالی بدانیم یا آنکه...
ببینید اینجا مسأله اصلاً میزان موفقیت و به هدفخوردن حملات نیست، همین که بعد از ۸ سال جنگ بیامان، انصارالله به شکل مستقیم سرزمینهای اشغالی را هدف حملات موشکی و پهپادی قرار میدهد حکایت از آن دارد که این گروه و ارتش یمن توان رویارویی در این سطح از درگیری مستقیم را دارند و اتفاقاً باید ملاک تحلیل و ملاک قضاوت انصارالله روی این باشد. هرچند که باید اذعان داشت فعلاً نمیتوان روی انصارالله یمن و ارتش این کشور به مثابه یک بازیگر تمامعیار دولتی حساب باز کرد اما قدرتتأثیر بر معادلات طی ۸ ماه گذشته آنقدر پررنگ بوده که همه اذعان دارند نمیتوان انصارالله را نادیده گرفت. از طرف دیگر نباید فراموش کنیم دشمنی که در برابر انصارالله قرار دارد طبق برخی برآوردها قویترین ارتش حالحاضر خاورمیانه و جزو ۵ ارتش یا چند ارتش برتر جهان است که اتفاقاً از حمایت امریکا و غربیها هم برخوردار است و در همین راستا هم میبینیم که امریکا و انگلستان به دفعات حملاتی را به یمن انجام دادهاند و همزمان به دفع حملات موشکی و پهپادی انصارالله علیه صهیونیستها کمک کردهاند اما کماکان معادلات با نگاه و تحلیل انصارالله یمن در تنگه بابالمندب، دریایسرخ و خلیجعدن جلو میرود.
پس به باور شما باید ملاک روی این نگاه باشد که انصارالله توانسته است با تحتالشعاع قرار دادن تحولات خلیج عدن، تنگه بابالمندب، دریای سرخ و دریای مدیترانه، روی تجارت خارجی رژیمصهیونیستی اثرگذار باشد؟
این را هم میتوان در نظر گرفت اما من میخواستم در پاسخ به سؤال قبلی شما این را هم اضافه کنم که اگر برخی ادعا میکنند حملات موشکی و پهپادی انصارالله یمن به رژیمصهیونیستی فاقد کارایی یا توان تخریب و اثرگذاری و موفقیت بوده است این را در نظر نمیگیرند که انصارالله بعد از ۸ سال جنگ بیامان و به فوریت برای دفاع از مردم فلسطین و آرمان فلسطین وارد عمل شد و در معادلهای قرار گرفت که طرف مقابل، سنگینترین تجهیزات و تسلیحات پیشرفته نظامی دنیا را دارد، ولی انصارالله باز هم حملات خود را دارد و این درست همان چیزی است که گفتم، یعنی انصارالله ظرفیت ورود به سطح جدیدی از درگیری مستقیم حتی با رژیم صهیونیستی، امریکا و انگلیس را در خود میبیند.ضمن اینکه خود ۸ سال جنگ با عربستان و ائتلاف منطقهای یک تجربه و ظرفیت گسترده نظامی و دفاعی را به انصارالله یمن داده و در کل شرایط به سمتی رفته که انصارالله یمن به شکل مستقیم و جدی و غیر قابل انکار اثرگذار است.
اینکه برخی درصدد ایجاد شبهه ناامنسازی تجارت دریایی توسط انصارالله هستند را چگونه میبینید؟
ادعای ناامنسازی تجارت دریایی توسط انصارالله صرفاً تلاشی برای توجیه عدم توان در راستای کنترل انصارالله است. ببینید درباره آنچه گفتید اکنون انصارالله یمن با این توان نظامی برابر رژیمصهیونیستی، امریکا و انگلیس به قدری دارای قدرت تأثیرگذاری بوده که توانسته است به هدف غایی خود دست پیدا کند. یعنی معادلات تنگه بابالمندب، خلیج عدن و دریای سرخ را به شکلی تحتتأثیر قرار دهد که تجارت دریایی و خارجی رژیمصهیونیستی به طور کامل یا به شکل بسیار پررنگی قطع شود تا جایی که اکنون برخی اخبار و گزارشها حکایت از آن دارند که تعدادی از حامیان رژیمصهیونیستی به دنبال تعریف مسیر دیگری برای تجارت خارجی رژیمصهیونیستی هستند.
وقتی انصارالله یمن به شکل مستقیم وارد عمل میشود و تنها کشتیهای مربوط به رژیمصهیونیستی را توقیف میکند یا حاضر به درگیری مستقیم با ناوهای امریکایی و انگلیسی است، بهترین دلیل بر این خواهد بود که انصارالله یمن به نقطه تعیینکننده و بازدارنده رسیده تا جایی که توانسته است به هدف غایی خود دست یافته و تجارت خارجی رژیم صهیونیستی را به نقطه بنبست برساند. طبیعتاً در چنین شرایطی مخالفان صرفاً برخی کلیدواژهها مانند ناامنسازی تجارت دریایی و نظایر آن را مطرح کرده و پیرو آن برخی کشتیها و شرکتهای تجاری هم مسیر دیگری را برای انتقال کالا و مبادلات خود انتخاب میکنند تا به این ادعا دامن بزنند، اما واقعیت این است که انصارالله یمن به شکل دقیق، هدفمند و کاملاً انتخاب شده و به نوعی مهندسی شده رفتار میکند و در قبال تجارت دریایی دیگر کشورها دست به اقدامی نمیزند و اتفاقاً از آن استقبال میکند چراکه میتواند به بهبود وضعیت منطقه کمک کند، اما به شکل مستقیم با کشتیهای تجاری مربوط به رژیمصهیونیستی و همچنین ناوهای جنگی امریکایی، انگلیسی و دیگر کشورها که به فکر حمایت از صهیونیستها باشند وارد تقابل خواهد شد.
پیرو آنچه گفتید، در حال حاضر دو نگاه و تحلیل دیگر پیرامون ورود انصارالله به معادلات منطقه پس از عملیات طوفانالاقصی وجود دارد؛ نخست نگاه انسانی و دوم نگاه ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک است. در بحث نخست، انصارالله یمن و ارتش این کشور اولین و تنها کشوری بودند که به شکل مستقیم و رسمی و بنا بر قرائتهای انساندوستانه و برای دفاع از مردم فلسطین حملات مستقیمی را به سرزمینهای اشغالی انجام دادند. هرچند که موضوع حمایت از گروههای مقاومت فلسطینی و زنده نگه داشتن آرمان فلسطین هم مطرح است، اما برخی معتقدند ورود انصارالله به معادلات منطقه پس از عملیات طوفانالاقصی با یک قرائت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک قابلیت بحث و تحلیل دارد. شما قائل به کدامیک از این دو نگاه هستید؟
این دو نگاه لزوماً در تضاد با همدیگر نیستند که مجبور باشیم یکی را انتخاب کنیم. اتفاقاً هر دو نگاه مکمل هم و در طول همدیگر هستند. بنابراین میتوان، هم از نگاه انساندوستانه و هم از منظر ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک موضوع را بررسی کرد. اگر بخواهیم به شکل عمیقتر بررسی کنیم، به نظر میرسد خود قرائت انسانی و ورود انصارالله به دلیل حمایت از مردم مظلوم فلسطین در غزه و توقف کشتار صهیونیستها یک ظرفیت ژئوپلیتیک را برای انصارالله ایجاد کرده و در ادامه تأثیر خود بر معادلات ژئواستراتژیک منطقه هم گذاشته است. البته نباید نادیده بگیریم که انگیزه اصلی انصارالله یمن در ورود به معادلات پس از عملیات طوفانالاقصی همان نگاه انسانی است و برای جلوگیری از کشتار بیشتر مردم مظلوم غزه دست به درگیری مستقیم با رژیمصهیونیستی زدهاند، اما طبیعتاً این درگیری، ولو با انگیزه انسانی، آثار ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیک خود را دارد. لذا انصارالله یمن تا زمان برقراری آتشبس در نوار غزه و توقف کامل کشتار و جنایت رژیمصهیونیستی کماکان به این روند تأثیرگذاری بر معادلات منطقه ادامه خواهد داد که طبیعتاً نقش ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی یمنیها را هم ارتقا خواهد داد. وقتی انصارالله یمن وارد جنگ مستقیم با رژیمصهیونیستی، امریکا و انگلیس شده طبیعتاً معادلات جدیدی را شکل داده است که این معادلات، هم تبعات سیاسی و دیپلماتیک دارد و هم تبعات امنیتی و ژئوپلیتیک.
حضرتعالی اقدام برخی کشورها مانند فرانسه و دانمارک در خارج کردن ناوهای جنگی خود از منطقه برای خودداری از درگیری با انصارالله را چگونه تحلیل میکنید؟ آیا واقعاً انصارالله دست برتر را دارد؟
طبیعتاً. مسأله هم فقط امروز نیست. اگر به تاریخ نگاه کنید هر زمان که کشورهای اروپایی و غربی وارد جنگ با یمنیها شدهاند خود را در یک درگیری فرسایشی دیدهاند. زمانی انگلیسیها این سیاست را انتخاب کردند و با یک شکست مفتضحانه از آن خارج شدند. کمااینکه ترکهای عثمانی هم با یک شکست مفتضحانه مجبور به ترک این منطقه شدند. مصریها هم همین سیاست را در پیش گرفتند و با یک شکست از آن خارج شدند. عربستان سعودی هم در چندین مقطع مانند دهه ۳۰ میلادی قرن گذشته و همچنین طی یک دهه اخیر دو جنگ را به یمنیها تحمیل کردند و دست آخر خود سعودیها مجبور به پایان دادن به جنگ شدند. شما دیدید عربستان سعودی در ۸ سال جنگ خود با یمنیها، ضمن استفاده از تمام تجهیزات و تسلیحات پیشرفته اروپایی و امریکایی و به خدمت گرفتن مزدوران منطقهای و آفریقایی، نتوانست به اهداف خود دست پیدا کند و نهایتاً مجبور به مذاکره با یمنیها شد. طبیعتاً غربیها با اشراف به چنین تاریخی میدانند که اصلاً نمیتوانند خود را دست برتر بدانند یا جنگی را آغاز کنند که در نهایت به شکست انصارالله منجر شود. چون همانطور که گفتم انصارالله بعد از ۸ سال جنگ بیامان کشتار و خسارتهای فراوان و وضعیت اقتصادی نابسامان، کماکان توان تأثیرگذاری را دارد و این چیزی نیست که غربیها و اروپاییها به دنبال آن باشند.
اگر بخواهیم از منظر حقوق بینالملل هم به موضوع نگاه کنیم اساساً ورود انصارالله به جنگ مستقیم با رژیم صهیونیستی چگونه قابل تحلیل و ارزیابی است؟
ببینید ما در حوزه حقوقی و حقوق بینالملل با دو تفسیر یا دو قرائت «موسع» و «مضیق» همراه هستیم و هر کدام از این دو نگاه، تابعی از قدرت است. یعنی تفسیر حقوقی بر اساس قدرت تأثیرگذاری آن بازیگر قابلیت عرضه دارد. از طرف دیگر وقتی یک بازیگر مهم مانند انصارالله یمن مانع از ورود مستقیم کشورهای فرامنطقهای مانند امریکاییها، فرانسویها، انگلیسیها و آلمانیها به منطقه شده که هدفشان ارسال تجهیزات و تسلیحات و کمکها و سوخت به ماشین جنگی و ماشین کشتار رژیم صهیونیستی است طبیعتاً میتواند باعث شود که انصارالله یمن از نظر حقوقی، درگیری خود را با رژیم صهیونیستی مشروع بداند.
چرا؟
چون هم ماشین کشتار و ماشین جنایت رژیم صهیونیستی و هم رفتار بازیگران فرامنطقهای در این منطقه سبب ناامنی شده است. ببینید ما با یک عبارتی در حقوق بینالملل مواجهیم به نام «حضور غیر زیانده» که این حق را به صاحبان سرزمینی مناطق میدهد در همه حوزههای سرزمینی، یعنی آبی، دریایی و خشکی مانع از فعالیت و تردد شوند. پس انصارالله بنا به همین اصل حقوقی توان منع تردد کشتیها و نفتکشهایی را که باعث ناامنی آنها شود، خواهد داشت و در این میان بنا به قدرت بازدارندگی و قدرت تعیینکنندگی انصارالله یمن است که این تفسیر حقوقی، حق مشروعی را به آنها میدهد که بنا به شرایط و با در نظر گرفتن اقتضائات منطقه و ظرف زمانی و مکانی، از یک سو حملات مستقیمی به رژیم صهیونیستی داشته باشد و از طرف دیگر اقدام به توقیف کشتیها یا نفتکشها یا درگیری با ناوهای جنگی اروپایی و امریکایی بکند.
وقتی جنایتهای بیامان و بیسابقه رژیم صهیونیستی تاکنون نزدیک به ۳۵ هزار شهید و ۱۰۰ هزار مجروح به دنبال داشته است و از طرف دیگر کمکهای بیدریغ و پی در پی امریکا، آلمان، فرانسه، انگلستان و دیگر کشورهای غربی برای تداوم و تشدید جنایتهای رژیم صهیونیستی، این میزان از ناامنی و ضرر و زیان را به منطقه تحمیل کرده است، آیا انصارالله نمیتواند از اصل حضور غیر زیانده استفاده کند و یک درگیری را در جهت پایان دادن به این جنایتها و کشتار انجام دهد؟! اصلاً چه ضرر و زیانی بالاتر از اینکه جنایتهای اسرائیل تاکنون نزدیک به ۳۵ هزار شهید و ۱۰۰ هزار مجروح داشته است؟! اتفاقاً از منظر حقوقی به جای اینکه انصارالله زیر سؤال باشد، باید امریکا، فرانسه، انگلستان و آلمان زیر سؤال بروند که با چه تفسیر حقوقی و بنا به کدام اصل حقوقی خود را محق و مجاز به ارسال تجهیزات و تسلیحات و ادوات و جنگافزارها به رژیم صهیونیستی برای این میزان کشتار مردم مظلوم در غزه میدانند؟! حقوق بینالملل موضوع یکجانبهای نیست که از آن برداشتهای متناقض بشود که کشوری مانند امریکا، آلمان، فرانسه، انگلستان و دیگر دول غربی خود را مجاز به حمایت از رژیم صهیونیستی در کشتار مردم بکند و از آن طرف انصارالله یمن هیچ حقی برای توقف و پایان دادن به این کشتار را نداشته باشد. طبیعتاً چنین نگاهی غیر قابل توجیه و غیر قابل دفاع است.
اگرچه انصارالله یمن و عربستان سعودی نهایتاً به آتش بس و صلح رسیدهاند، اما اکنون دو طرف در دو سوی معادله قرار دارند. انصارالله به فکر حمایت جدی از مردم فلسطین و گروههای مقاومت فلسطینی است و آنگونه که اخبار و گزارشهای رسانهای حکایت دارد، عربستان چه به شکل رسمی و چه به شکل غیر رسمی حمایتهای خود را از رژیم صهیونیستی داشته و حتی موضوع عادیسازی روابط با اشغالگران را در سر دارد. حال اگر این معادلات پررنگتر شود امکان درگیری مجدد بین عربستان و یمن وجود دارد؟
در عالم سیاست و دیپلماسی، آنهم در خاورمیانه، هر موضوعی امکان وقوع دارد و شما نمیتوانید هیچ گزاره و احتمالی را رد کنید. بله به نظر میرسد اگر واقعاً عربستان سعودی در حمایت از رژیم صهیونیستی گامهای جدیتری بردارد این احتمال وجود خواهد داشت که باردیگر درگیریها آغاز شود. اما عربستان سعودی پس از ۸ سال جنگ با انصارالله یمن میداند که ورود به فاز درگیری جدید به چه معناست. یعنی ورود به یک جنگ فرسایشی دیگر و صرف هزینههای انسانی، لجستیکی، سیاسی، اقتصادی، تجاری و تحت شعاع قرار گرفتن پروژهها و برنامههای مد نظر سعودیها؛ به همین دلیل به نظر من محمد بن سلمان دیگر، نه توان و نه تمایلی برای درگیری و ورود به جنگ با هیچ بازیگری را داشته باشد. لذا ریاض حتی المقدور سعی خواهد کرد که فضا را کنترل کند تا به این نقطه نرسد. از طرف دیگر موضوع تنها انصارالله یمن نیست. بلکه اکنون جهان اسلام و جهان عرب یک نگاه تند ضد صهیونیستی دارند. به هر حال شهادت ۳۵ هزار فلسطینی و جراحت نزدیک به ۱۰۰ هزار نفر، موضوع کمی نیست که عربستانیها آن را نادیده بگیرند و بخواهند به فکر عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی باشند.
به هر حال این نگاه تند ضدصهیونیستی جهان اسلام و جهان عرب، محدودیتها و معذوریتهایی را برای عربستان در حوزه عادیسازی روابط با صهیونیستها خواهد داشت. به همین دلیل تاکنون همه چیز در حد سفرهای مقامات صهیونیستی و امریکایی بوده است، نه چیزی بیشتر از آن. یعنی کماکان عربستان نمیتواند در چنین برههای عادیسازی را در دستور کار داشته باشد. بله اکنون جو بایدن در آستانه انتخابات ریاست جمهوری امریکا قرار دارد و از طرف دیگر به دلیل حمایت بیدریغ از رژیم صهیونیستی با انتقادات گستردهای در میان جامعه، افکار عمومی و رسانهها قرار دارد. شما به وضعیت دانشگاههای امریکا نگاه کنید. طبیعتاً در چنین شرایطی بایدن به یک برگ برنده یعنی عادیسازی روابط عربستان و رژیم صهیونیستی بیش از هر زمان دیگری نیاز دارد تا از یک سو به این جنگ پایان بدهد و از طرف دیگر برگ برنده و یا برگ امتیازی برای خود در انتخابات داشته باشد. ولی بعید است به صرف نیاز جو بایدن برای عادیسازی روابط عربستان سعودی با رژیم صهیونیستی، ریاض در این شرایط تن به این سیاست بدهد. چون میداند آثار و تبعات عادیسازی روابط در بحبوحه جنایت و کشتار در غزه برای آنها چه خواهد بود.
نظر شما :