عمر بن عبدالعزیز، نوری در سیاهی شب
امیدی در سیاه ترین روزگار اهل تشیع
نویسندگان:
امیر باقرزاده، کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه یزد
الهه علیزاده، کارشناسی علوم سیاسی دانشگاه تبریز
دیپلماسی ایرانی: پس از پیروزی های پیامبر اکرم (ص) در گسترش اسلام و تشکیل دولت نبوی، احساس شکست خاندان های بزرگ قریش به ویژه بنی امیه را فرا گرفت. این احساس شکست برآیند از دست دادن جایگاه و قدرتی بود که بنی امیه تا پیش از ظهور اسلام در اختیار داشتند. از این روی امویان، رحلت پیامبر اکرم (ص) را مغتنم شمردند، درصدد بهبود جایگاه خود برآمدند. در این میان تغییر مسیر تاریخ زمینه ساز دست یابی مجدد آنها به قدرت شد.
پس از رحلت پیامبر امویان و بیشتر طوایف قریش به دشمنی با بنی هاشم برخاسته بودند. این دشمنی برای امویان فرصتی ایجاد کرد تا جایگاه سابق خود را به دست آورند و در رقابت با بنی هاشم پیشی بگیرند.
با انتقال خلافت به معاویه در سال 40 هجری مسیر جدیدی در تحولات جهان اسلام شکل گرفت. در ادامه باید به این موضوع مهم اشاره کرد که امویان در حالی موفق به تشکیل خلافت موروثی شده بودند، که تنها سی سال از رحلت پیامبر اکرم می گذشت. موضوع جالب توجه این است که در اوایل حکومت امویان بسیاری از صحابه پیامبر تا آن زمان در قید حیات بودند و مخالفت های بزرگان قریش و امویان را با پیامبر و اسلام به خاطر داشتند. امویان نه در جنگ های سرنوشت ساز حضور داشتند و نه از فضائل صحابه ای چون امام علی (ع) بهره ای داشتند، از سوی دیگر نیز بر خلاف علویان فاقد خویشاوندی نزدیک با پیامبر بودند. تأخیر در اسلام آوردن و نبودن در شورای شش نفره نیز باعث شد امویان با بحران مشروعیت دینی مو اجه شوند. تمامی این مسائل به علاوه ی دشمنی امویان با اهل بیت پیامبر اکرم (ص) و کشته شدن ائمه شیعه همچون امام حسن مجتبی (ع)، امام حسین (ع) و امام سجاد (ع) به دست خلفای اموی باعث شد تا اهل تشیع در این دوران، سیاه ترین و سخت ترین روز های خود را از بدو تاریخ اسلام تجربه کنند. این دوران سیاه و سخت همراه با خفقان تا زمان سلیمان بن عبدالملک خلیفه اموی ادامه داشت.
اما درست در زمانی که همه فکر می کردند این روزها پایانی نخواهد داشت، عمر بن عبدالعزیز همچون نوری در سیاهی شب بر مسند قدرت تکیه زد. عمر فرزند عبدالعزیز بن مروان بن حکم، والی مصر و مادرش ام عاصم، دختر عاصم بن عمر بن خطاب بود او در سال ۶۲ هجری در شهر دابق یا حلوان متولد شد. عمر در روزگار ولید بن عبدالملک به فرمانداری مدینه و در زمان سلیمان بن عبدالملک نیز حکم مشاور او را داشت. با درگذشت سلیمان بن عبدالملک در سال ۹۹ هجری عمر طی وصیت نامه ی سلیمان بن عبدالملک به عنوان جانشینی وی و خلیفه مسلمین منصوب شد.
هر چند که دوره حکومت عمر بن عبدالعزیز بیش از دو سال نبوده است و عمر در سال 101 هجری در سن 39 سالگی در دمشق فوت کرد؛ اما در همین دوره کوتاه اقدامات بسیار شایسته و نیکویی توسط این خلیفه اموی صورت گرفت. عملکرد عمر بن عبدالعزیز را می توان، بعد از به خلافت رسیدن وی در ابعاد مختلفی مورد بررسی قرارداد.
عمر بن عبدالعزیز دارای فضائل اخلاقی بسیاری از جمله با ایمان بودن، با تقوا بودن و مبارزه با ظالمین در راستای تحقق حقوق مسلمانان و مظلومین بوده است، که می توان تمام این فضائل را در تک تک روز های 2 سال خلافت وی مشاهده کرد. چنانکه برخی مورخان گزارش دادهاند او بعد از رسیدن به خلافت در وضع اقتصادی خود و تصرفات خانوادگیاش تغییراتی وارد کرد. زمانی که وارد دارالخلافه شد فرشها و اثاثیه و پردههای قصر را فروخت و پول آن را به صندوق بیت المال داد؛ او حق مردم و بیت المال را از عمو و عموزادههایش گرفت و به صاحبان اصلی آن برگرداند و آن اموال را مظالم نامید.
بلعمی در تاریخ طبری در مورد وی چنین میگوید: عمر به فکر عدل و داد که اندر خراسان و ماوراءالنهر بود و از حدود مشرق و از یمن و مصر و اندلس و حدود مغرب آمدند، به شکر از عدل که به زمین مغرب اندر بود.
از دیگر اقدامات عمر می توان به این موضوع اشاره کرد که وی در دستورالعملی برای کارگزاران خود می نویسد: بدانید که تا پیش از این سختیها و بلاهای فراوانی از حکام جور به مردم رسیده است؛ کارگزاران فاسد سنت های بدی را در میان مردم پایه گذاری کردهاند که به ندرت انگیزه حق و قصد مدارا و احسان به مردم را داشتند، بنابراین هر کسی از مردم که قصد حج دارد سریعا حقش را به او بدهید تا با آن آماده حج شود و مادامی که با من مشورت نکردهاید مبادرت به قطع و اعدام نکنید. عمر خودش نیز تمام روز را به رسیدگی به امور مسلمانان می پرداخت و آن را باب رحمت الهی می دانست. عمر خلیفهای واقعگرا بود که با طراحی اهدافی معقول و بر پایه تامین رفاه رعیت، سعی در آشتی دادن همه عناصر مختلف با دستگاه خلافت اموی را داشت.
اما همانطور که از نام این یادداشت پیداست عمر در سیاه ترین روزگار اهل تشیع برای آنها همانند نوری در سیاهی شب بود. شیعیان از دوره خلافت معاویه تا آستانه به خلافت رسیدن عمر بن عبدالعزیز دوره سختی را پشت سر گذاشتند. به هرحال بنی امیه حکومت را با جنگ و صلح از اهل بیت (ع) غصب کرده بودند و آنها را دشمن خود می دانستند.
در زمان معاویه برنامه ضد انسانی دامنهداری که نام آن را برنامه تهدید و گرسنگی میتوان گذاشت ضد عراقیان مورد اجرا قرار گرفت. معاویه مردم عراق را در معرض هرگونه فشار و تهدیدی قرار میداد و از طرف دیگر حقوق و مزایای آنها را قطع میکرد.
ابن ابی الحدید دانشمند مشهور اهل تسنن مینویسد: شیعیان در هر کجا که بودند به قتل میرسیدند، شدت فشار و تضییقات نسبت به شیعیان به حدی رسید که اتهام به دوستی با علی (ع) و آل علی (ع) از اتهام به کفر و بیدینی بدتر شمرده میشد. قابل ذکر است که در اجرای این نوع سیاستها وضع اهل کوفه از همه بدتر بود.
از دیگر اقدامات معاویه می توان به لعنت فرستادن به ائمه شیعه از جمله امام علی (ع)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) اشاره کرد و وی به حکامش دستور داده بود، امان از کسی که در فضائل ابوتراب و خاندان او حدیثی نقل می کند برداشه شود.
در زمان یزید نیز شیعیان در اختناق بیشتری به سر می بردند. در این زمان سخت گیری ها و فشار بر شیعیان آنچنان بود که به وقوع تلخ ترین و غمبار ترین اتفاق تاریخ اسلام یعنی شهادت امام حسین (ع) و یارانش در صحرای کربلا منجر شد.
در یک حالت کلی می توان گفت روش خلفای بنی امیه در حکمرانی روش زورگویی و خفقان بود تا بر اساس آن اهل بیت و طرفداران آنان در انزوا قرار بگیرند.
در آستانه خلافت عمر بن عبدالعزیز، رهبر جریان شیعی اهل بیت (ع)، امام محمد باقر (ع) بود که سلیمان بن عبدالملک را خلیفه ای ظالم مثل حاکمان اموی پیش از خود می دانست.
اما بعد از سلیمان بن عبدالملک خلیفه اموی، عمر عبدالعزیز همانند دیگر اصلاحات خود شرایط را به نفع شیعیان تغییر داد. عمر در اولین اقدامات خود برای بهبود شرایط شیعیان به اقداماتی دست زد که جهان اسلام را در آن زمان به لرزه در آورد. اولین اقدام عمر در قبال شیعیان، منع لعن امام علی (ع) و آل علی بود. تا قبل از آن، حکام بنی امیه بر فراز منابر خود بر امام علی (ع) و آل علی سّب و لعن میکردند که عمر در زمان خلافت خود این عمل را ترک کرد و به زیردستان خود نیز دستور داد که آن را ممنوع کنند. وی این اقدام را به دو دلیل انجام داد، اول به دلیل محبتش به علی (ع) و دوم به دلیل اقدامات آن حضرت در صدر اسلام. عمر در دومین اقدام خود زمین های فدک را به خاندان اهل بیت بازگرداند. فدک قریهای در نزدیکی خیبر بود که بدون جنگ و خونریزی به مسلمانان تسلیم شد و طبق آیه ۶ و ۷ سوره حشر خالصه ی پیامبر محسوب میشد. پس از پیامبر، ابوبکر و عمر در آن تصرف کردند. اما بعدها عبدالعزیز این زمین ها را به عمر بخشید. عمر نیز تمامی قریش و بزرگان را جمع کرد و عنوان کرد که فدک از طریق ارث به من رسیده در حالی که ملک و مال من نیست. وی تمام اعیان و بزرگان را گواه گرفت و سپس آن را به اولاد پیامبر بازگرداند. فدک در دست اولاد پیامبر بود تا اینکه یزید بن عبدالملک به خلافت رسید و دوباره آن را بازپس گرفت.
در ادامه اصلاحات عمر برای بهبود شرایط زندگی شیعیان باید به این موضوع اشاره کرد که در زمان خلافت وی خمس بنی هاشم پرداخته شد، مستمری بنی عبدالمطلب بدون کم و کاستی پرداخته شد و پولهای قابل توجهی بین علویان تقسیم شد. این قبیل اصلاحات به نفع شیعیان بود، چرا که از سویی دست درازی خاندان اموی از بیت المال محدود میشد و از طرف دیگر سهم حداقلی و قانونی بنی هاشم را تضمین می کرد؛ به این ترتیب از فاصلههای طبقاتی ایجاد شده تا حدودی کاسته شد.
در پایان باید گفت که عمر بن عبدالعزیز در 2 سال زمان خلافت خود سعی کرد تا وضعی متعادل را در جامعه ایجاد کند و حکومت خویش را نه بر پایه فشار و استبداد، بلکه بر اساس عدالت و تعادل در بین تمام مسلمین قرار دهد. این عدالت و تعادل باعث شد تا تمام مسلمین علی الخصوص شیعیان زندگی نسبتا آرامی را در این دوره تجربه کنند به طوری که به نقل از فاطمه، دختر حسین بن علی (ع) که میفرماید: اگر عمر برای ما می ماند به هیچ کس نیازمند نمیشدیم؛ و همچنین امام باقر (ع) در مورد وی فرمودهاند: برای هر قومی نجات دهندهای است برای قوم بنی امیه نیز عمر بن عبدالعزیز؛ او روز قیامت تنها مانند یک امت مشهور خواهد شد.
نظر شما :