روسیه و چین هدف نهایی هستند
داعش و نقشه تسلط بر آسیای میانه
دیپلماسی ایرانی: به وحشت انداختن مردم از حضور و استقرار گروهک های تروریستی خارجی مثل داعش شاخه خراسان، چیزی تازه ای نیست که تبلیغات به نفع آن صورت می گیرد. افغانستان کشوری که حداقل چهار دهه است درگیر این چنین نیرنگ بازی ها است، وحشتی از احتمال براه اندازی چنین شوبده بازی ها ندارد.
همه چیز بعداز سقوط ناگهانی سقوط جمهوریت و دسیسه سردسته های جمهوری سه نفره، نابود شده است. ترسی برای از دست دادن چیزی یا جای وجود ندارد. می گویند: "آن که ندارد چیزی، نهراس از از دست دادن آن". اما نگرانی معقول در این خصوص، این بار این است که این برنامه ی بزرگ نمایی شده ای استقرار و بزرگ سازی پروژه داعش، می تواند در درازای زمان هم برای افغانستان و هم برای همسایه هایش چالش بیافریند. ترتیبات به حدی جدی است که حتی برای سالیان دراز، نمی توان به ریشه کن کردن داعش فکر کرد.
طالبان عقبه این جبهه از تروریست های خون آشام را چنان پر کرده اند تا اطیمنان حاصل شود که این بار این پروژه در افغانستان، ناکام نمی ماند. اخیرا سر و صدای های زیادی از حضور گروه تندور و تروریستی داعش در برخی از ولایات افغانستان به گوش می رسد.
تغییر جغرافیای قبلی (ننگرهار) و انتقال داعشیان به شمال افغانستان، تجمع سایر نیروهای تروریست هم پیمان طالبان زیر چتر داعش و آمادگی ها برای تمویل این پروژه برای مدت مدیدی، نشان از وخامت اوضاع دارد. اما متعاقب این نگرانی ها، سئوال های پیدا می شوند که آیا واقعا داعش در افغانستان است؟ و آیا این پروژۀ از بیرون تمویل شده نسخه موفق در افغانستان خواهد بود؟ نقش طالبان در تمویل و تقویت داعش چگونه است و چطور می توان داعشی را با حضور طالبان، پذیرفت؟
در پاسخ این طور باید اذعان کرد که درست است که این پروژه در عراق و سوریه تا حدودی موفق بوده و دنیا فریب آن را خورد و چند سال پی هم، با آن شاخ به شاخ شد؛ ولی شرائط افغانستان با این کشورها متفاوت است. وجود منابع زیرزمینی و پردرآمد نفت در این دو کشور اوضاع را قسمی شکل داده بود که گروه های تروریستی مثل داعش بتوانند بدون نیاز به کمک های بیرون سازمانی کشورهای مشمول دراین پروژه، منابع سرشار درآمد مالی برای ادامه نبرد خود با دولت های این کشورها را داشته باشند. تازه طالبان با امکانات وسیع نظامی و در کنترل داشتن افغانستان، اجازه نمی دهند داعشی ظهور کند، الی اینکه، این بار با تغییر پرچم، تلاش صورت گیرد تا چشم های تیزبین به سوی افغانستان، فریب بخورند و تمرکز از موضوع اصلی منحرف شود. موضوع اصلی، جریانی است که تلاش می کند تا آسیای میانه را ببعلد و کار آن را یکسره کند.
داعش در افغانستان، یعنی داعش برای آسیای میانه، حتی کماکان ادعا می شود که اصلا داعش برای جغرافیای افغانستان نیست و هدف نهایی آن، تصرف آسیای میانه است. پس چگونه ممکن است تا بدون جغرافیا، بدون منابع تمویل و بدون عقبه حمایتی، داعش ظهور کند و طالبان را به چالش بکشد؟
من فکر می کنم که اصل قضیه طوری است که طالب به اشاره صاحبان اصلی خود، کار احیای دوباره، تمویل و زنده سازی داعش را در افغانستان، به عهده گرفته و کماکان بازی های پر از نیرنگ برای فریب دنیا به راه انداخته می شود تا تصور شود که طالب، در تضاد با داعش قرار دارد و تلاش می کند تا با داعش مقابله کند. طالب داعش را می سازد و هسته های انتحاری و حملات تروریستی ای که قرار است در ترکیب داعش گنجانده شود، از هسته های اصلی شبکه حقانی دست چین شده و در قالب داعش، به میدان فرستاده می شوند. اما دلایلی زیادی وجود دارد که داعش نمی تواند به واسطه طالب در درازمدت حمایت شود و دیر یا زود این برنامه خیالی با واقعیت های تلخی مواجه می شود. زیرا بستر لازم برای تداوم این سناریو با تحرکات کشورهای حوزه شانگهای، نمی تواند وجود داشته باشد تا داعش در لایه های آن، شکل بگیرد و قدرت نمایی کند. بلکه طالبی که تلاش کرده تا مدیریت داعش را به عهده بگیرد، خود با چالش های بزرگی مواجه است.
تجربه ثابت کرده که در عقبه شکل گیری هر جریان تندرو زیر نام اسلام که هیچ اثری از اصول اسلامی که "احترام به حقوق بشر" اساس تمام کارها را در آن می تشکیل می دهد در آنها دیده نمی شود، دست های پنهان بیرونی برای رسیدن به مقاصد خاص خودشان بوده است.
پروژه "طالبانیسم" که در ابتدا فکر می شد یک جریان پاک طلبه های مدارس دینی برای تامین امنیت در افغانستان باشد در آخر امر پروژه خطرناک استراتیژیکی غرب برای مهار گروه های مجاهدین برآمد و توانست من حیث یک نیروی جاده صاف کن استراتژیک گروه های مجاهدین را که تازه از نبرد با نیروهای شوروی سابق و دولت وقت افغانستان فارغ شده بودند و قدرت را در کابل به دست گرفته بودند عمل کند، زیرا مجاهدین دیگر برای غرب سود یا نفع نداشتند در عوض برای مقاصد بلند مدت غرب و هم پیماناش مثل ایجاد دولت که بتواند منافع کمپنی های نفتی را تامین کند، یک مانع حساب می شدند. در آن زمان گروه های مجاهدین در درگیری های ذات البینی با هم مصروف بودند. با استفاده از این تاکتیک با شدت گرفتن ناآرامی ها در سوریه و خروج نیروهای امریکایی از خاک عراق، امریکا نیاز داشت تا یک بهانه ظاهرا موجه را برای حضور دوباره در این کشور جست وجو کند. یعنی از ابتدا کشورهای متذکره زیر نقشه غرب بخصوص امریکا بوده است تا برای کسب منافع دراز مدت سرمایه گذاری صورت گیرد. به همین منوال، قرار بود تا افغانستان هم که در شعله آتش جنگ با تروریسم و افراط گرایی می سوزد، میدان گرمی شود برای نبرد با داعش و دیگر گروه های تروریستی تا امریکا بتواند آن را مبنای اجندای سیاست های هژمونی خود قرار دهد و زمینه جنگ درازمدت دیگر را فراهم کند. جالب این است، حال که امریکا در افغانستان حضور ندارد، چه علاقه ای برای پیشبرد این پروژه وجود دارد تا روی دست گرفته و اجرایی شود؟ در ضمن، سوالی پیش می آید که امریکا چرا می خواهد افغانستان غرق در بحران و بی ثباتی باشد؟
در مجموع تجارب تاریخی نشان می دهند که امریکا، به دلایل ذیل، می خواهد این برنامه ها در اکثر کشورهای دنیا، عملی شود که می توان آنها را از قرار ذیل برشمرد:
اول- اهداف اقتصادی امریکا برای استفاده از منابع زیر زمینی این کشورها: امریکا برای تامین نفت، اورانیوم و دیگر منابع کمیاب طبیعی که منبع اول مورد نیاز این کشور را تامین می کنند ضرورت دارد با این کشورها زیر نام مبارزه با تروریسم وارد معامله شود و در آن حضور پیدا کند. این حضور هر چند ظاهرا پرهزینه است ولی مفاد بر خاسته از آن می تواند حداقل برای چند سال محدود نیازهای اولیه امریکا را از نگاه سوخت، رفوع کند.
دوم- منافع استراتژیکی امریکا در این کشورها: رقابت با قدرت های برتر اقتصادی آسیا بهخصوص چین در حال رشد و روسیه نیرومند از لحاظ نظامی و هم هند با پیشرفت سرسام آور اقتصادی می تواند موجب نگرانی جدی امریکا و منافع آن در جهان در آینده باشد. پیمان شانگهای به عنوان قوی ترین پیمان رقیب ناتو و امریکا آهسته آهسته به چالش عمده ای برای غرب تبدیل می شود. بنابراین برای مقابله و جلوگیری از نفوذ هر چه بیشتر این کشورها امریکا فقط به یک بهانه نیاز دارد آن هم "مبارزه با تروریسم در منطقه و سرکوب گروه های تروریستی" و این هم تاکتیکی است که تا حال در استراتژی های امریکا در نزد افکار جهانیان جا افتاده است.
سوم- به چالش کشیدن کشورهای عضو پیمان شانگهای در محور منطقه ای: این استراتژی که اکنون در سر خط دکترین امریکا قرار گرفته می تواند در آینده چالش زا باشد. خطر رو به رشد تروریسم و افراط گرایی در زیر زنخ چین، روسیه و هند به عنوان قدرت های نیرومند اقتصادی و نظامی که رقیب های اصلی امریکا در منطقه محسوب می شوند، تهدیدهای زیادی را متوجه این کشورها می کند. کشورهای آسیای میانه برای روسیه، ایالت عمدتا مسلمان نشین سنکیانگ چین و کشمیر تحت اداره هند و پاکستان محورهای اصلی این استراتژی غرب را می سازند. اگر کشورهای متذکره نتوانند جلوی گسترش این پدیده سرطانی را بگیرند این مشکل در آینده می تواند باعث دردسرهای بزرگ از رهگذر امنیتی برای قدرت های آسیایی متذکره شود.
چهارم- منافع کارخانه های اسلحه سازی امریکایی از این جنگ ها: اکثریت سردمداران و گانگرسمین های امریکایی مالکان کارخانه های بزرگ اسلحه و وسایط نظامی هستند. در صورت مشتعل شدن جنگ و شرائط بحران در کشورهای آسیایی، امریکا زیر نام "دموکراسی و حقوق بشر" وارد عمل شده از یک طرف میدان جنگ را برای منافع خود سوق و اداره می کند و از طرف دیگر بازار این کار خانه های اسلحه سازی گرم می شود؛ در نتیجه سود آن مستقیما به جیب سیاستمداران و تاجران اسلحه امریکایی می ریزد؛ بنابراین زمینه حضور و گسترش داعش در افغانستان ممکن است. افغانستان از دیرباز به پرورشگاه تروریسم بین المللی تبدیل شده و این فرصت را طالبان مساعد ساخته اند. از نظر گردانندگان پروژههای استخباراتی، هیچ منطقه آسیا مساعدتر از افغانستان برای بازسازی و پرورش داعش و تفکر تکفیری نیست. مسئله دیگری که افغانستان را به میدان رشد دوباره داعش مبدل می کند این است که این کشور مرز مشترک آن با کشورهای آسیای میانه و غرب چین است. اگر روسیه توانست رقیب سنتیاش، امریکا را در خاورمیانه به عقبنشینی مجبور کند، اکنون در آسیای میانه باید حساب پس بدهد. پس نتیجه می گیریم که انتقال جنگ جویان طالبان و ترتیب داعش زیر بیرق متفاوت از جنوب به شمال افغانستان برنامه بزرگی است که از سوی غربیها طراحی شده و هدف آن ناامن سازی حیاط خلوت روسیه و چین است.
اما اینکه چرا در این مقطع زمانی، طالب با تعویض چهره، به داعش مبدل می شود، دلیلی دارد. طالبان داعیه جهانی خلافت اسلامی را در سر نمی پرورانند، پس به درد برنامه آن سوی رود آمو نمی خورند. جایگزینی هم بهتر ازداعش که داعیه خلافت بر کل جغرافیای اسلامی را دارد سراغ نداریم، پس داعش باید به شمال و از آنجا به آسیای میانه منتقل شود تا مسکو و پکن تمکین کنند. در این صورت افغانستان به عنوان تونل اکمالاتی گروه های تندروی اسلامی آسیای میانه مطرح می شود و سال های متمادی بی ثباتی مزمن را تجربه خواهد کرد. داعش در افغانستان، یعنی داعش برای آسیای میانه.
نظر شما :