تنها کشور صلاحیتدار برای حفظ ثبات منطقه
غرب و امریکا به جای عربستان و امارات مجبور به همپیمانی با ایران هستند
دیپلماسی ایرانی: ایران هزاران سال است برای غرب، معضل بزرگی بوده است؛ کشوری با ژئوپلیتیک قوی و هویتی کهن که باعث شده از زمان جنگهای امپراطوریهای ایران باستان با یونان و روم، تا مناقشه معاصر ایران و آمریکا، همواره برای تمدن غرب مشکلساز بوده باشد.
«کاپلان»، اندیشمند روابط بینالملل در آمریکا، فلات ایران را منشأ قدرت ذاتی ایران میداند؛ به تعبیر وی در جنوب غرب آسیا، تنها کشوری که به مفهوم واقعی «کشور» وجود دارد، ایران است و کشورهای دیگر همگی پس از جنگهای جهانی بوجود آمدهاند. بدین روی کاپلان، آمریکا را برای داشتن یک آینده استراتژیک موفق آمیز در این منطقه، به برقراری رابطهای استراتژیک با ایران و نه عربستان سعودی و امارات متحده و ... رهنمود میسازد.
در عین حال اما، در آمریکا همه با کاپلان هم نظر نیستند. لابیهای صهیونیستی و سعودی به علاوه تندروها در آمریکا، منتظرند تا بالاخره یکی از هداف مد نظرشان رخ دهد؛ با حملهای نظامی تاسیسات هستهای ایران نابود شود، یا جمهوری اسلامی از برنامه هستهای خود در کنار برنامه هستهای، پهپادی و نفوذ منطقهایاش به طور کامل عقب بنشیند، یا در راه حلی نهایی، فروپاشی بزرگ در ایران بالاخره اتفاق بیوفتد. اما اینک که مذاکرات وین با وجود در جریان بودن، درصدی هم امکان به بن بست رسیدن دارد و آمریکا به دنبال راهی جایگزین در صورت عدم حصول نتیجه دیپلماتیک است، کدام یک از این اهداف امکان پیاده شدن دارند؟
۱. حمله نظامی: باید اذعان داشت مداخلات نظامی در این زمانه، بسیار پیچیدهتر از گذشته شده است. تجربیات آمریکا از ویتنام تا عراق و افغانستان در مسأله مداخله نظامی، مجموعهای از تبعات اقتصادی، اجتماعی و موج مخالفت گسترده افکار عمومی را در داخل این کشور دربرداشته است. در مقابل به جز رونق کارخانجات اسلحهسازی، هیچ یک از منافع استراتژیک آمریکا نیز در این راستا تامین نشدهاند. دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ به عنوان کسی که مثل تئوری بازی «دوئل رانندهها»، فرمان خودرو را به علامت بی محابا بودن، از جا کنده و از پنجره بیرون انداخته است، محتملترین دوره برای استفاده از گزینه نظامی علیه کشورهای ناهمسو به حساب میآمد. اما ایران در این دوره پهپاد عظیم آمریکا را سرنگون کرد، برای اولین بار در جهان به یک پایگاه آمریکایی موشک شلیک کرد، امنیت انتقال انرژی در خلیج فارس و آرامکو عربستان (توسط حوثیها صورت گرفت ولی از چشم ایران دیده شد) را به عنوان خط قرمز کلاسیک آمریکا در منطقه نقض کرد، با این حال ترامپ که شیشه الکل را هم بعد از فرمان، از پنجره خودرو بیرون میانداخت، در نهایت از حمله نظامی به ایران اجتناب کرد. این در حالی بود که جنگ طلب بزرگی مثل جان بولتون که به گفته خودش به هر دری زد تا با ایران جنگ در بگیرد، در کنار ترامپ حضور داشت، ولی رئیس جمهوری آمریکا متقاعد به جنگ نشد. در حال حاضر بایدن به طریقه اولی، شرایط مساعد را برای جنگ با ایران ندارد. از نظر فنی آمریکا مدعی است که بمبهای GBU-57A/B قادر هستند تا تاسیسات هستهای ایران را در هر عمق و حفاظی از بین ببرند (صحت این ادعا به طور کامل مشخص نیست). با این وجود اما آمریکا از تبعات این جنگ بیمناک است؛ حمله تلافیجویانه ایران به ناوگان دریایی آمریکا در منطقه، جنگ نیابتی هم پیمانان ایران با متحدان آمریکا و پاسخ ایران در خلیج فارس که گران شدن نفت و به تبع نارضایتی عمومی در آمریکا را در پی خواهد داشت، به احتمال زیاد بازدارندگی کافی را برای عقلانی اندیشیدن بایدن درباره جنگ فراهم میآورد. به اینها باید تلفات احتمالی نظامیان آمریکایی را هم افزود که همواره کابوس احزاب سیاسی برای پیروزی در صندوق های رای آتی بوده است.
ایران در سالهای اخیر به خصوص از سه سال گذشته بواسطه تحریمهای شدید امریکا، خسارات اقتصادی هنگفتی را حتی بیشتر از یک جنگ متحمل شده؛ بنابراین ترس از عواقب جنگ برای ایران در وضعیت کنونی به مراتب کمتر از آمریکاست. در پلان بی، آمریکا ممکن است به جنگ نیابتی با ایران روی آورد؛ رژیم صهیونسیتی پیش از این به تاسیسات هستهای عراق و سوریه حمله هوایی کرده بود و الآن هم با در اختیار داشتن نیروی هوایی مجهزتر از آن زمان، توان لازم را برای یک عملیات نظامی علیه ایران دارد. آیا آمریکا با نشان دادن چراغ سبز به اسرائیل برای حمله به ایران، این پروژه صعب را کلید خواهد زد؟
وضعیت برای اسرائیل هم در صورت بروز برخورد نظامی با ایران، پیچیدگیهای خاص خودش را دارد. توان جنگ نیابتی ایران در کنار مرزهای اسرائیل از طریق سوریه و لبنان، خط مقدم جبهه را تا همسایگی شهرهای اسرائیل کشانده است. اسرائیل همچنین، بواسطه مساحت ناچیزش، فاقد عمق استراتژیک است. در جنگ اخیر با غزه آسیب پذیری اسرائیل و گنبد آهنین را عیان کرد. حمله اسرائیل به ایران، با پاسخ سختی مواجه خواهد شد، به نحوی که به تعبیر رهبر انقلاب نشان دهد «دوران بزن در رو تمام شده است».
عواقب بمباران ایران چیزی نیست که به راحتی آنچه در سریال اسرائیلی « تهران» نشان داده میشود، ساده باشد (در سریال هم البته حمله هوایی اسرائیل به تاسیسات هوایی ایران ناکام میماند)! در ثانی به فرض اینکه اسرائیل بتواند به چند مرکز نظامی در ایران حمله کند، ایران پاسخ خواهد داد، بعد از آن اسرائیل هم باید پاسخ متقابل بدهد و به همین منوال، جنگ تمام عیاری شکل میگیرد. ادامه جنگ و فرسایشی شدن آن عواقب فاجعه آمیزی برای اسرائیل در پی خواهد داشت. پس شاید در فکر اسرائیل باشد که شروع جنگ را برعهده بگیرد و در ادامه، آمریکا و شاید اروپا را علیه ایران با خود همراه کند؛ مسالهای که برای غرب بسیار هزینهزا و بیفایده خواهد بود. در واقع آمریکا و اسرائیل هرکدام درصددند که جنگ با ایران را به گردن دیگری بیاندازند.
اسرائیل اخیرا سیاست «مرگ با هزاران زخم» را برای ایران در پیش گرفته است؛ سیاستی که با ضربه زدن دائمی از طریق خرابکاری، ترور، حمایت از اغتشاش در داخل و تحریک همسایگان علیه ایران صورت میپذیرد و تلویحا به این حقیقت اعتراف میکند که راه مقابله با ایران نه جنگ که خصومت دائمی اما تدریجی است. در جدیدترین اظهار نظر از سوی مقامات امنیتی اسرائیل، حمله نظامی به تاسیسات هستهای ایران فعلا عملی نیست، اذعانی که برداشت واقعگرایانه آنها از شرایط موجود منطقه را دلالت میکند.
پس جنگ به نظر منتفی است از نظر تحلیل علم روابط بینالملل منتفی است، هر چند در نظام بینالملل همیشه امکان غافلگیری هست.
۲. فروپاشی داخلی: تا الآن که اتفاق نیفتاده است! مردم ایران تحت فشار شدید اقتصادی ناشی از تحریمها قرار دارند، مسائل زیست محیطی، ضعف جامعه مدنی در تجمیع خواستهای مردم در کنار عملیات روانی سنگین علیه افکار عمومی ایران، کشور را گرفتار نارضایتی عمومی کرده است. جرقههایی مثل آب و بنزین و دیگر مسائل معیشتی، ناآرامیهایی را رقم زده که پیش از وسعت عمومی یافتن خاموش شدهاند. به نظر میرسد مردم ایران در عین نارضایتی، از راهکارهای هیجانی با عاقبتی مبهم اجتناب میکنند، امری که بواسطه تجربیات طولانی و آزمون و خطاهای بسیار پدید آمده و دستاورد ملی بزرگی محسوب میشود. با این وجود حاکمیت به این نقاط آسیب پذیر آگاه است و میکوشد مذاکرات را به نتیجه برساند. هر چند تاکنون هیچ تغییر رژیمی در دنیا با تحریم صورت نگرفته است، اما حاکمیت میداند که نارضایی اقتصادی ریسک بالایی را متوجه ثبات داخلی و وحدت ملی خواهد کرد. انتظار چهل ساله غرب برای یک فروپاشی داخلی در ایران که به تبع موجب تجزیه کشور در خلاء قدرت پدید آمده شود، ناکام مانده است؛ امیدواریم این ناکامی همچنان مستدام بماند.
۳. تغییر سیاست خارجی ایران: اگر خواست غرب از تغییر سیاست خارجی ایران به معنای دست کشیدن از برنامه موشکی، پهپادی و نفوذ منطقهای خود باشد، نتیجهای حاصل نخواهد شد. این سه، ابزار بازدارندگی ایران در منطقهای هستند که در سالهای اخیر به انبار اسلحه بدل شده است و مصالحه درباره آنها به معنای بی دفاع گذاشتن کشور در برابر تهدیدات خارجی خواهد بود. قرارداد خرید تسلیحاتی اخیر امارات از فرانسه، نمونهای کوچک از تلاش مستمر کشورهای همسایه ایران برای مسلح شدن هر چه بیشتر علیه ایران است. هراس آمریکا از بسط نفوذ منطقهای ایران ریشه در همان نزاعهای تاریخی غرب و شرق دارد؛ هنری کیسینجر تا به حال در دو مقاله جداگانه، با اشاره به این مطلب هشدار داده است که ایران در صورت به حال خود واگذار شدن، به دنبال احیای امپراطوری ایران باستان خواهد بود. در هالیوود هم فیلمهایی مثل «سیصد» و «جاودانهها» افکار عمومی جهان را برای چنین تهدید موهومی آماده میکنند. برای کشوری که دو قرن است به هیچ کشور دیگری لشگر کشی نکرده است، این حجم از تبلیغات ایران هراسانه نمیتواند معقول باشد. با این وجود غرب میکوشد با این استدلالات، ایران را متقاعد به کاهش نفوذ منطقهای و توان دفاعی خود کند. هیچ حاکمیتی که بر سر کار باشد، اعم از جمهوری اسلامی، جمهوری لیبرال یا سکولار، تن به چنین معاملهای با امنیت ملی خود نخواهد داد.
مسائل دیگری مثل حقوق بشر و حقوق اقلیتها و ... اولویتهای بعدی برای اعمال به فشار به ایران هستند که در درجه ثانویه اهمیت قرار دارند. جمهوری اسلامی ایران آمادگی تعامل بیشتر با غرب را به عنوان نوعی تغییر در سیاست خارجی دارد، به شرطی که به تحمیل خواستهای اجحاف آمیز منجر نشود و منافع متقابل را در نظر بگیرد. اگر غرب هم انتظارات خود را در این راستا تغییر دهد، حصول توافق امکانپذیر خواهد بود.
در مجموع این که، غرب باید به عنوان راه حلی نهایی در مواجهه با ایران، توهمات ایران هراسانه را کنار بگذارد و قدرت منطقهای کشور را به رسمیت بشناسد. به جای نقشه کشیدن برای فروپاشی داخلی در ایران، تجزیه کشور و ایجاد یک دولت ناکام مثل لیبی و افغانستان و غیره، به ایران به عنوان یک شریک استراتژیک بنگرد که به جای تحمیل انزوا و بحران به آن، منافع مشترکی را شناسایی کند و همکاری را در دستور کار قرار دهد.
خروج آمریکا از افغانستان نشان داد نزول جایگاه استراتژیک غرب آسیا و تغییر تمرکز به سمت چین، برای آمریکا رسماً کلید خورده است. در خلاء قدرت ناگزیر آینده در منطقه، ایران به تعبیر «کاپلان» تنها کشور صلاحیت دار برای حفظ ثبات خواهد بود.
نظر شما :