ناکامی های واشنگتن در خاورمیانه

چرا امریکا شکست خورد؟

۰۹ مهر ۱۴۰۰ | ۱۴:۰۰ کد : ۲۰۰۶۴۴۲ خاورمیانه انتخاب سردبیر
سید حامد حسینی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می نویسد: بن رودز، مشاور امنیت ملی باراک اوباما در امور خارجه یک بار اظهار داشت لیبی، عراق، افغانستان و سومالی بدون دخالت آمریکا وضعیت بهتری داشتند. با این حال، دائمی‌ترین سوالی که در اتاق‌های فکر مطرح می‌شود حول محور دینامیک‌های منجر به شکست مداخلات نظامی آمریکا در منطقه می‌چرخد.
چرا امریکا شکست خورد؟

نویسنده: سید حامد حسینی، دانشجوی دکتری روابط بین‌الملل

دیپلماسی ایرانی: این امر بدیهی است که شکست مداخلات عمدتا نظامی ایالات متحده در خاورمیانه در زمره مفروضات تحلیلی نیست که مستلزم اثبات و مثال باشد. این واقعیتی است که غالب اندیشکده ها و محافل سیاسی واشنگتن نیز آن را پذیرفته‌اند. به عنوان مثال می‌توان به بن رودز، مشاور امنیت ملی باراک اوباما در امور خارجه، اشاره کرد که اظهار داشت لیبی، عراق، افغانستان و سومالی بدون دخالت آمریکا وضعیت بهتری داشتند. با این حال، دائمی‌ترین سوالی که در اتاق‌های فکر مطرح می‌شود حول محور دینامیک‌های منجر به شکست مداخلات نظامی آمریکا در منطقه می‌چرخد. این موارد را می‌توان به شرح زیر بیان کرد:

1- عدم درک دقیق فرهنگ مسلط و تفاوت بین جوامع خاورمیانه و غرب:

برخی نخبگان آمریکایی معتقد بودند که اتخاذ راهبردهایی مانند هرج و مرج خلاقانه به عنوان پایه و اساس بازسازی ملت بر اساس اصول و ارزش‌های غربی می‌تواند در خاورمیانه موفق باشد. با این حال، تمام این تجربیات مربوطه، محکوم به شکست کامل بودند و برخی حتی عکس آن را نشان دادند و در جهت مخالف به پیش رفتند و کشورهای منطقه را به باتلاقی از هرج و مرج، خشونت، آشوب و تکه تکه شدن در خطوط فرقه‌ای و قومی کشاندند. این امر بیشتر منجر به فروپاشی کامل مفهوم دولت و بازگشت مجدد به کانون‌ها و وفاداری‌هایی از جنس فرقه‌گرایی و جدایی‌طلبی شد که عمدتا منسوخ شده بودند.

از این رو، بحث در مورد چشم‌اندازهای رویای آمریکایی برای ایجاد دموکراسی و اقتصاد بازار آزاد بدون در نظر گرفتن تأثیر محیط، سنت‌ها و فرهنگ غالب در دولت‌های منطقه و همچنین مطالعه تأثیر همه این موارد بر چشم‌اندازهای ارائه شده توسط سیاست‌گذاران آمریکایی با واقعیت‌های موجود دارای اصطکاک است. به عنوان مثال، انتظار می‌رفت که لیبی به سرعت به یک کشور نفت‌خیز وفادار به غرب تبدیل شود و به بازاری که برای شرکت‌های تسلیحاتی غربی آماده است تبدیل شود. اما در عوض، کل واقعیت‌های میدانی به یک باتلاق امنیتی تبدیل شد و این کشور به پایگاهی جدید برای سازمان‌های تروریستی و عرصه ترانزیت تسلیحات برای تروریست‌ها در منطقه ساحل تبدیل شد.

2- هزینه‌های پایین ایالات متحده برای بازسازی:

مداخلات نظامی ایالات متحده که شعار بازسازی ملت و تحکیم دموکراسی را مطرح کرد، تنها هزینه کمی را صرف دستیابی به اهداف اصلی توسعه و ملت‌سازی کرد. به عنوان مثال، از هزینه‌های نظامی ایالات متحده در افغانستان، که حدود یک تریلیون دلار برآورد شده، تنها 130 میلیارد دلار برای دستیابی به این هدف اختصاص داده شده، در حالی که اکثر بودجه برای نیروهای آمریکایی در این کشور هزینه شده است. علاوه بر این، ایالات متحده تنها 10 میلیارد دلار برای مبارزه با قاچاق مواد مخدر هزینه کرده است. تجزیه سریع نیروهای امنیتی افغانستان و تصرف ناگهانی طالبان نشان‌دهنده نقص اساسی در تلاش‌های ایالات متحده و ائتلاف در ایجاد ارتش ملی برای ملتی است که ظاهراً وجود ندارد. این امر نیز به طور مستقیم موجب می‌شود که متحدین منطقه‌ای ایالات متحده نیز نگران و مراقب ثبات و اعتبار رژیم‌های سیاسی خود باشند.

3- فقدان چشم‌انداز استراتژیک بلندمدت: 

در ابتدای هر پروسه مداخله گرایانه، روسای جمهوری و فرماندهان ارشد ایالات متحده در مورد تلاش برای بازسازی دولت‌ها و برقراری مجدد دموکراسی، فرهنگ حقوق بشر و ارزش‌های غربی در دولت‌های منطقه صحبت کردند. وقتی رئیس جمهور جو بایدن در مورد خروج آمریکا از افغانستان صحبت کرد، به طور صریح اظهار کرد که: ما برای ساخت ملت به افغانستان نرفتیم، بلکه برای مبارزه با تروریسم رفتیم. نتیجه این دست اظهارات است که این سردرگمی استراتژیک به منافع و اعتبار ایالات متحده آسیب رسانده و به ایجاد دولت‌ها و مناطق شکننده و ضعیف کمک کرده است. این امر تروریسم را در جایی گسترش داد که سازمان‌های تروریستی به صورت موزاییکی روییدند و در مناطق وسیع‌تری از منطقه گسترش یافته‌اند و به جای ایجاد یک خلأ امنیتی تنها در یک دولت- یعنی افغانستان در سال 2001- این خلأ در امتداد عراق، سوریه، یمن و لیبی گسترش یافته است. به بیان دیگر ایالات متحده نمی‌داند که چگونه سیستم‌ها را به موقع خاتمه دهد. شاید اگر ایالات متحده 10 سال پیش و پس از حذف بن لادن افغانستان را ترک کرده بود، اکنون کل داستان متفاوت به نظر می‌رسید.

4- اشتباهات در مدیریت خیزش‌های عربی سال 2011:

ایالات متحده چشم‌اندازی را اتخاذ کرده بود که تکیه بر گروه‌هایی که به عنوان الگویی برای اسلام‌گرایی میانه‌رو در نظر گرفته می‌شوند جایگزین رژیم‌های موجود می‌کند. نتیجه این شد که این گروه‌ها به دلیل عدم تجربه در سیاست و مدیریت دولتی و همچنین اختلافات عمیق داخلی، در عرصه حکمرانی تمام‌عیار شکست خوردند. وضعیت جدید فرصتی را برای بازیگران زیرسیستم منطقه‌ای ایجاد کرد تا در امور داخلی همسایگان خود دخالت کنند و شرایط را در یمن و سوریه و لیبی به سمت بحران‌های امنیتی سوق دهند. در مجموع، این اشتباهات می‌توانست یک فاجعه بزرگ‌تر منطقه‌ای را ایجاد کند اگر که خود جوامع منطقه با مجموعه‌ای از اقدامات آگاهانه از چنگ گروه‌های رادیکال رها نشده بودند.

5- سیاست‌های اشتباه واشنگتن برای هماهنگی و ترکیب با برخی سازمان‌های افراطی:

بدین معنا که واشنگتن در تعیین این سازمان‌ها به عنوان نهادهای تروریستی تردید دارد. دلیل آن اعتقاد به این است که باید اهداف و منافع استراتژیک را با حفظ یک سری از روابط پنهان و کوتاه‌مدت با رهبران این سازمان‌ها حفظ کند. این سیاست مداوم در میان‌مدت ضررهای زیادی به مداخله آمریکا در سوریه، عراق و دیگر کشورها وارد کرده است. بار دیگر مشخص شد که نمی‌توان در محیط خاورمیانه‌ای که ما در آن زندگی می‌کنیم، دولت‌ها را بنا به تصویر خود ایجاد کرد، و اینکه چگونه در نتیجه همین تصورات آن‌ها به سرعت متلاشی می‌شوند. طنز تلخ ماجرا اینجاست که دولت افغانستان و نیروهای امنیتی افغان که ایالات متحده 20 سال و حدود 2 تریلیون دلار برای آن‌ها سرمایه‌گذاری کرده است، به یک باره منحل شدند.

6- اعتماد متحدین به واشنگتن در حال کاهش است:

بدون تردید، ایالات متحده از شکاف بین شعارها و اقدامات خود رنج می‌برد که باعث کاهش اعتماد متقابل متحدان آمریکا در خاورمیانه شده است. این نه تنها به این معنا نیست که واشنگتن از بازیگران متحد خود در سال 2011 حمایت نکرده است، بلکه عدم انجام تعهدات مکرر مانند مقابله با فعالیت‌های تهدیدکننده امنیت و ثبات منطقه در مسیر منافع متحدان خود کوتاهی کرده است. این وضعیت نه تنها با عملیات نظامی، بلکه با حمایت از توانایی‌های دفاعی متحدان برای مقابله با چنین تهدیدهایی و همچنین ایجاد بازدارندگی و توازن قوا برای مقابله با خطرات موجود همراه است.

در نهایت و در یک ارزیابی عمیق، این عوامل ریشه در شکست خودآگاهی ایالات متحده حول ادعاها و زمینه‌های برتری جویانه خود دارد، که تا حدی معتقد است می‌تواند حتی بدون مشورت یا هماهنگی با متحدان سنتی خود، ارزش‌ها و اصول خود را به جوامعی که آمادگی پذیرش این ارزش‌ها و اجرای آن‌ها را ندارند، انتقال دهد. علاوه بر این، سردرگمی در سیاست خارجی آمریکا در مورد خاورمیانه در سال‌های اخیر منجر به عدم حمایت رسمی کشورهای منطقه از سیاست‌های واشنگتن نیز شده است.

بر این اساس، هنگامی که دونالد ترامپ، رئیس جمهوری سابق آمریکا تصمیم روسای جمهور سابق برای اعزام نیرو به خاورمیانه را بزرگ‌ترین اشتباه در تاریخ ایالات متحده توصیف کرد، اعتماد به توانایی ایالات متحده برای حفظ موقعیت و نفوذ خود در این منطقه بلافاصله کاهش یافت. دلیل این امر این است که واشنگتن گاهی اوقات طبق ملاحظات و محاسبات اقتصادی خود عمل می‌کند، در حالی که از هر گونه ملاحظات استراتژیک چشم‌پوشی می‌کند و نسبت به این معنا که حضور نیروهای آمریکایی در خاورمیانه نماد رهبری آن در جهان است غافل می‌شود و همین امر موجبات نگرانی بازیگران همسو با واشنگتن را نیز فراهم می‌آورد. 

به همین دلیل است که صحبت درباره خروج از منطقه پیامدهای زیادی برای رهبری جهانی ایالات متحده دارد و به همین دلیل به سقوط شدید قیمت نفت یا کاهش قدرت خرید کشورهای منطقه که بزرگ‌ترین خریداران تسلیحات آمریکایی هستند محدود نمی‌شود. در واقع مشارکت به شکل معناداری تنها محدود به سطح تجارت و تسلیحات نیست، بلکه حتی در سطوح و لایه‌های بیشتر نیز گسترش می‌یابد و شامل منافع استراتژیک و امنیتی متقابل می‌شود. ناکامی معنادار ایالات متحده در طی دو دهه دخالت در افغانستان مستلزم ارزیابی مجدد و هوشیارانه محدودیت‌های قدرت و توان نیروهای نظامی است. در عین حال، این سوال دوباره در میان متحدان ایالات متحده در منطقه مطرح می‌شود که آیا در صورت تهدید وجودی علیه خود، می‌توانند بر روی حمایت واشنگتن حساب ویژه باز کنند یا که خیر!؟

کلید واژه ها: ایالات متحده امریکا خاورمیانه شکست امریکا در افغانستان شکست امریکا در خاورمیانه جو بایدن دونالد ترامپ باراک اوباما خروج نیروهای آمریکایی از سوریه احتمال خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان خروج نیروهای آمریکایی از منطقه خروج نیروهای امریکایی از عراق


( ۸ )

نظر شما :