نقش روسیه در خاورمیانه و شمال آفریقا (بخش چهاردهم)
پکن، مسکو و تهران می دانند کجا رقابت کنند کجا همکاری
نویسنده این مطلب: میرا میلوسویچ
دیپلماسی ایرانی: این سوال که آیا روسیه برای منطقه منا (خاورمیانه و شمال آفریقا) به طور کل و به طور خاص برای خاورمیانه یک استراتژی داشته، به ویژه پس از تاثیرات بهار عربی بر سیاست خارجی روسیه در سال 2011 و پس از میانجیگری موفقیت آمیز آن در توافق بین غرب و سوریه درباره تخریب ذخایر سلاح های شیمیایی (سپتامبر 2013) و مداخله نظامی در این کشور (از سپتامبر 2015)، مطرح شد. در رابطه با این سوال، در تجزیه و تحلیل فعالیت روسیه در خاورمیانه سه سبک فکری وجود دارد: اول، اینکه روسیه برای خاورمیانه استراتژی داشته که تا حد زیادی موفقیت بوده است؛ دوم، اینکه روسیه برای منطقه استراتژی داشته، اما شرایط لزوما مطابق انتظارات آن پیش نرفته است؛ و سوم، اینکه روسیه برای خاورمیانه استراتژی نداشته است.
موانع همکاری روسیه و ایران
روابط مسکو با تهران از دیرباز بسته به شرایط روابط روسیه و ایالات متحده، پیچیده و اغلب ابزاری بوده است. در لحظات تنش بین ایالات متحده و روسیه، مسکو عمدتا ایجاد روابط نزدیک تر با تهران را به عنوان راهی برای فشار بر واشنگتن، و همانطور که در برنامه جامع اقدام مشترک (برجام)آشکار شد، راهی برای تقویت روابط خود با اتحادیه اروپا یافته است.
همکاری بین روسیه و ایران در منطقه مِنا دو مانع اصلی دارد که می تواند منجر به درگیری آشکار برای نفوذ شود. اول، مسکو از سیاست منطقه ای ایران، چه در سوریه و چه در خلیج فارس یا یمن، حمایت نمی کند. با این حال، مشارکت با ایران این امکان را برای روسیه فراهم می آورد تا از یک مزیت استراتژیک در درگیری های منطقه بهرمند شود: توانایی جنگ از طریق نیروهای نیابتی و استفاده از موشک های بالستیک برای شکل دادن به ژئوپلیتیک منطقه ایران را به همراهی مناسب در گروه روسیه تبدیل می کنند. دوم، بزرگ ترین مشکل در روابط روسیه و ایران این است که منافع دو جانبه آنها معمولا با منافع سایر متحدان و شرکای روسیه در منطقه، به ویژه اسرائیل و کشورهای دارای اکثریت سنی مانند مصر، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و ترکیه همخوانی ندارد. از نظر روسیه، حفظ نوعی توازن در همکاری با ایران و با کشورهای سنی یکی از اصلی ترین چالش ها و شرط اعمال نفوذ در منطقه مِنا است.
موانع همکاری روسیه و چین
از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، مسکو و پکن شکل روابط خود را از دشمنان جنگ سرد به تلاش برای ایجاد یک همکاری استراتژیک پایدار و بیشتر یک ازدواج مبتنی بر منافع دوجانبه تغییر داده اند. منطقه مِنا و به ویژه خاورمیانه از اوایل دهه 1990 در نتیجه ترکیب تقاضای روزافزون چین برای انرژی و افزایش سهام اقتصادی آن در منطقه با منافع پایدار ژئواستراتژیک، به طور فزاینده برای پکن اهمیت بیشتری یافته است. سنگ بنای دیپلماسی چین همواره یک استراتژی مبتنی بر ژئوپولتیک و اقتصاد بوده است. معرفی کمربند اقتصادی جاده زمینی و دریایی ابریشم در سال 2013 توسط رئیس جمهوری شی جینپینگ، مبتنی بر همین توسعه استراتیی ژئو-اقتصادی بود. رئیس جمهوری شی در ژوئن 2014 در ششمین نشست همکاری چین و کشورهای عربی، بر اهمیت الگوی 3+2+1 همکاری بین چین و 22 کشور عربی تاکید و تبدیل همکاری در زمینه انرژی به محور اصلی همکاری ها را پیشنهاد کرد. با توجه به اینکه چین و کشورهای منطقه مِنا در زمینه های انرژی، تجدیدپذیرها، زیرساخت ها، تجارت و فناوری، منافع مکمل دارند، احتمالا همکاری ها میان آنها در سال های آتی تعمیق خواهد شد. و این روابط فزاینده می تواند نقشی تعیین کننده در تلاش های کشورهای عربی برای ایجاد تحول و تنوع اقتصادی داشته باشد.
دیگر اهداف چین در منطقه با اهداف روسیه هم پوشانی دارد: تبدیل شدن به قدرت برتر، گسترش نفوذ ژئواستراتژیک فراتر از همسایگی نزدیک، توسعه روابط با دیگر قدرت های بزرگ یا منطقه ای و اطمینان از آرامش در داخل کشور.
برای روابط بین روسیه و چین سه مانع اصلی وجود دارد.
اولین واگرایی مربوط به رابطه با ایالات متحده است. ایالات متحده محرک اصلی «استراتژی نوظهور» روسیه در منطقه مِنا قلمداد می شود. چین اگرچه به دنبال فرسایش تدریجی نظم بین المللی به رهبری ایالات متحده است، اما نمی خواهد یک قدرت تجدیدنظرطلب خصمانه به نظر آید و به همین دلیل، از اتحاد رسمی با چین حذر می کند.
به علاوه، اگرچه روسیه و چین در نیاز به مهار افراط گرایی منافع مشترکی دارند، اما رویکردهای آنها برای تامین ثبات در منطقه متفاوت است. با توجه به هرج و مرجی که از سال 2011 در خاورمیانه آغاز شده، هر دو کشور چین و روسیه از پتانسیل بی ثباتی سیاسی و اعتراضات مردمی در منطقه هراس دارند. هر دو به دنبال حفظ وضع موجود سیاسی در کشورهای خود هستند. هر دو کشور همچنان نگران انتقال افراط گرایی از افغانستان یا خاورمیانه به آسیای میانه، که هم مرز چین و روسیه است، هستند. با این حال، روسیه بیشتر بر قدرت سخت از جمله معاملات تسلیحاتی، مداخله نظامی و همکاری علیه تروریسم، متمرکز است و چین روی تلاش برای ثبات منطقه از طریق قدرت اقتصادی تمرکز دارد. تمایل فزاینده چین به نفوذ اقتصادی نیازمند ثبات در خاورمیانه است که این مساله در نتیجه رویکرد نظامی روسیه به چالش کشیده می شود.
با این وجود، روسیه برای اعمال نفوذ در منطقه یک «جعبه ابزار» محدود دارد. قدرت نظامی و دیپلماسی انرژی روسیه در نتیجه ضعف بزرگ اقتصادی و فقدان قدرت نرم جذاب، محدود می شود. در همین حال، چین طیف فزاینده ای از ابزارهای امنیتی، اقتصادی و دیپلماتیک بین المللی را در اختیار دارد. سرمایه گذاری های چین در منطقه مهم ترین سرمایه گذاری ها هستند و نشان می دهند که این کشور تمایل دارد با روایت «قدرت نرم»، نفوذ اقتصادی و استراتژیک خود را افزایش دهد که یعنی چین می تواند یک رهبر جایگزین برای هژمونی جهانی ایالات متحده یا قدرت سخت روسیه باشد.
روسیه، ایران و چین در منطقه مِنا می توانند تحت عنوان خصومت با ایالات متحده متحد شوند، اما در سایر موارد بیشتر رقیب هستند تا متحد. مساله تعیین کننده در روابط این سه کشور در منطقه مِنا، رقابت برای نفوذ بیشتر سیاسی و اقتصادی است. با توجه به همجواری جغرافیایی و جاه طلبی کرملین برای حفظ این فضای پس از اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک منطقه نفوذ انحصاری، جدا کردن رقابت بین آنها در منطقه مِنا و در آسیای مرکزی غیرممکن است. (این مطلب ادامه دارد.)
منبع: موسسه اروپا برای مدیترانه / تحریریه دیپلماسی ایرانی 34
نظر شما :