نقش روسیه در خاورمیانه و شمال آفریقا (بخش دهم)
مولفه های تعیین کننده سیاست خارجی جدید روسیه در مِنا
نویسنده این مطلب: میرا میلوسویچ
دیپلماسی ایرانی: این سوال که آیا روسیه برای منطقه منا (خاورمیانه و شمال آفریقا) به طور کل و به طور خاص برای خاورمیانه یک استراتژی داشته، به ویژه پس از تاثیرات بهار عربی بر سیاست خارجی روسیه در سال 2011 و پس از میانجیگری موفقیت آمیز آن در توافق بین غرب و سوریه درباره تخریب ذخایر سلاح های شیمیایی (سپتامبر 2013) و مداخله نظامی در این کشور (از سپتامبر 2015)، مطرح شد. در رابطه با این سوال، در تجزیه و تحلیل فعالیت روسیه در خاورمیانه سه سبک فکری وجود دارد: اول، اینکه روسیه برای خاورمیانه استراتژی داشته که تا حد زیادی موفقیت بوده است؛ دوم، اینکه روسیه برای منطقه استراتژی داشته، اما شرایط لزوما مطابق انتظارات آن پیش نرفته است؛ و سوم، اینکه روسیه برای خاورمیانه استراتژی نداشته است.
مولفه هایی که به دیدگاه خارجی روسیه در دهه 2010 شکل دادند
چشم انداز خارجی روسیه در دهه 2010 تحت تاثیر سه عامل در حال تغییر در بستر ژئوپلیتیک بین المللی و منطقه ای شکل گرفت: بحران مالی جهانی؛ روابط جدید بین روسیه و ایالات متحده (که نشان دهنده ناامیدی کرملین از عدم موفقیت در ادغام در نهادهای بین المللی تحت کنترل کاخ سفید بود)؛ و بهار عربی (که در 2010 در تونس آغاز شد و بعدتر به سقوط دیکتاتوری ها در مصر و لیبی انجامید). ترس فزاینده مسکو از آشفتگی سیاسی در منطقه مِنا در ارتباط با اسلام افراطی و خشونت های تروریستی از جمله در داخل روسیه به دلیل تنش های داخلی و درگیری ها در قفقاز شمالی را نیز می توان به این سه عامل افزود.
اقتصاد روسیه در سال 2008 تحت تاثیر بحران مالی جهانی قرار گرفت. این بحران به دوره رشد بی سابقه 9 ساله خاتمه داد. بهبود اقتصادی و مداخله نظامی در گرجستان در سال 2008 لحظات اساسی برای روسیه و سیاست خارجی آن بود. هر دو اتفاق ظرفیت و محدودیت روسیه برای اقدام مستقل در صحنه جهانی را نشان دادند. پس از سال ها تلاش روسیه برای به رسمیت شناختن به عنوان یک قدرت بزرگ، جهان دیگر نمی توانست منافع آن را نادیده بگیرد. بحران اقتصادی جهانی ماهیت ضعیف بهبود روسیه و ضعف پایگاه قدرت آن را آشکار کرد. روسیه که به شدت به انرژی از جمله صادرات آن وابسته است، در روند بحران به شدت آسیب دید و تولید ناخالص داخلی آن در سال 2009 حدود 9 درصد کاهش یافت. از این رو، می توان سیاست خارجی فعالانه تر را راهی برای منحرف کردن توجه از اثرات بحران اقتصادی در داخل دانست.
در مورد رابطه جدید بین روسیه و ایالات متحده، تعامل مسکو با سایر مناطق جهان از جمله کشورهای شوروی سابق منوط به وضعیت روابط آن با غرب و به ویژه ایالات متحده بوده است. با این حال، حتی در دوران نزدیکی روسیه و ایالات متحده پس از 11 سپتامبر و «تنظیم مجدد» روابط در سال 2008، نشانه ها حاکی از آن بود که دوران احساس خوب نمی تواند این واقعیت را که چشم انداز پوتین به سیاست خارجی گسترشی است، پوشش دهد. این مساله در منطقه مِنا تمایل کرملین به تاثیرگذاری بر رفتار ایالات متحده و اتحادیه اروپا از طریق مداخله نظامی و نشان دادن بی اثر بودن تحریم های اقتصادی اعمال شده توسط غرب پس از الحاق کریمه در سال 2014 بود.
بهار عربی هم پایان قطعی فصل میراث دوران اتحاد جماهیر شوروی در عدم حضور روسیه در منطقه مِنا و آغاز مرحله جدیدی از حضور روسیه در منطقه قلمداد می شود. کرملین ابتدا بهار عربی را نتیجه مداخله برنامه ریزی شده غرب برای کاهش تسلط روسیه در منطقه تعبیر کرد؛ اما در اوایل سال 2013 درک روسیه از وقایع منطقه مِنا به عنوان چالش هماهنگ شده توسط کشورهای غربی به «تمایل اعراب برای بازگشت به ریشه های تمدنشان» تغییر کرد و به تصمیم روسیه برای مشارکت فعالانه تر در منطقه مِنا تحت تاثیر چهار پیامد اصلی بهار عربی منجر شد.
اول، تاثیر منفی بهار عربی بر روابط اقتصادی و سیاسی روسیه با کشورهای منطقه مِنا بود. رئیس جمهوری ولادیمیر پوتین در سخنرانی در 27 فوریه 2012 گفت: «در کشورهایی که بهار عربی در آنها در حال وقوع است، شرکت های روسی جایگاهی که چندین دهه برای خود در بازارهای محلی به دست آورده بودند را از دست داده اند.» روسیه در لیبی ضرر اقتصادی قابل توجهی متحمل شد. شرکت صادرات اسلحه «روسوبورون» خسارات مالی خود در لیبی پس از سقوط قذافی را حداقل 4 میلیارد دلار برآورد کرده است. شرکت خطوط ریلی «آر.زد.دی» هم حدود 2.2 میلیارد دلار در لیبی ضرر کرد؛ البته سود بالقوه از دست رفته آن خیلی بیشتر از این رقم است. فرصت های اقتصادی در بخش انرژی هم از دست رفت. روسیه در سال 2008 بدهی 4.5 میلیارد دلاری لیبی به اتحاد جماهیر شوروی را در ازای مشارکت شرکت های روسی در پروژه های مشترک جدید در این کشور بخشید. سقوط قذافی روابط سیاسی روسیه با لیبی و نفوذ بالقوه آن در منطقه را زیر سوال برد.
دوم، عزم کرملین برای جلوگیری از تحقق سیاست آمریکایی و اروپایی در منطقه بود. روسیه باور داشت مداخلات نظامی مکرر از طریق «جنگ جهانی علیه تروریسم»، تغییر رژیم در عراق و لیبی و به اصطلاح «ارتقاء دموکراسی» منطقه را بی ثبات می کند. از دیدگاه روسیه، این اقدامات بسیار مخرب و بی ثبات کننده بودند.
سوم، حوادث بهار عربی جبهه های جدیدی را در درگیری های فرقه ای بین سلطنت های سنی خلیج فارس و جمهوری اسلامی شیعه ایران به ویژه در سوریه و یمن گشود. کل منطقه درگیر یک روند عمیق تحول شد و بازیگران منطقه ای به ویژه ایران، قطر، ترکیه، امارات متحده عربی و عربستان سعودی نتوانستند یک ساختار امنیتی برای پیشبرد منافع متقابل مذهبی بین شیعه و سنی ایجاد کنند. در این میان، روسیه بی ثباتی موجود را فرصتی برای ظاهر شدن به عنوان واسطه بین کشورها و گروه های مختلف و تثبیت موقعیت خود به عنوان یک قدرت بزرگ دید.
چهارم، کرملین پس از بهار عربی نگرانی زیادی درباره افراطی شدن احتمالی جمعیت مسلمان خود و خشونت های تروریستی داشت. جمعیت فعلی مسلمانان روسیه حدود 15 میلیون نفر (حدود 10درصد جمعیت) تخمین زده می شود. کرملین همواره تاکید داشت اسلام سنتی بخشی جدایی ناپذیر از زندگی معنوی روسیه است، اما جنگ داخلی در قفقاز شمالی شرایط را تغییر می دهد.
خاورمیانه اکنون گستره استراتژیک پیرامون روسیه است. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی گروهی از کشورهای اسلامی در قفقاز شمالی و آسیای میانه ظاهر شدند و فاصله ژئوپلیتیک روسیه و خاورمیانه یک باره کاهش یافت. از این رو، ناآرامی ها در منطقه مِنا یک چالش سیاسی و امنیتی برای روسیه است. از دیدگاه روسیه، تغییرات در منطقه مِنا می تواند به بی ثباتی و خشونت تروریستی در روسیه منجر شود. احتمال نفوذ تروریست های داعش به آسیای میانه یا روسیه و حتی گسترش ایدئولوژی جهادگرایی افراطی سنی در جوامع مسلمان روسیه یک تهدید واقعی است. (این مطلب ادامه دارد.)
منبع: موسسه اروپا برای مدیترانه / تحریریه دیپلماسی ایرانی 34
نظر شما :