تهران در آستانه روی کار آمدن دولت رئیسی به دنبال مرگ برجام است یا احیای آن؟
ایران در دوراهی بحران معیشتی و نگاه حیثیتی به توان هسته ای
دیپلماسی ایرانی – پس از گزارش سه شنبه هفته جاری آژانس بین المللی انرژی اتمی در خصوص آغاز تولید سوخت سیلیساید با اورانیوم غنی شده ۲۰ درصدی در یک فرآیند چند مرحله ای توسط ایران و واکنش تروئیکای اروپایی ذیل بیانیه همان روز (سه شنبه) شاهد واکنش تهران بودیم. از یک سو سعید خطیبزاده، سخنگوی وزارت امور خارجه در واکنش به بیانیه وزاری خارجه کشورهای انگلیس، فرانسه و آلمان در اظهار نگرانی نسبت به تصمیم ایران برای تولید سوخت سیلیساید با استفاده از اورانیوم با غنای ۲۰ درصد اظهار کرد که تصمیم جمهوری اسلامی ایران برای تولید این محصول صرفا برای اهداف صلح آمیز و به منظور استفاده در رآکتور تحقیقاتی تهران می باشد که ایران مطابق با رویه ها، این موضوع را به اطلاع آژانس بینالمللی انرژی اتمی رسانده است. لذا برخلاف ادعای کشورهای اروپایی تولید اورانیوم فلزی با غنای ۲۰ درصد دارای مصارف صلحآمیز، دارویی و بشردوستانه میباشد و استفاده از آن هیچ مغایرتی با تعهدات عدم اشاعهای و پادمانی ایران ندارد. در سوی دیگر کاظم غریب آبادی، سفیر و نماینده دائم جمهوری اسلامی ایران نزد سازمانهای بینالمللی در وین و همچنین آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز با ارائه توضیحاتی در هفت بند آغاز تولید اورانیوم فلزی ۲۰ درصدی را به هیچ وجه نقض برجام توسط ایران تلقی نمی کند. اما آیا به واقع ایران با این اقدام نقض برجام داشته است یا خیر؟ تهران با عدم تمدید توافق فنی اسفندماه سال گذشته سازمان انرژی اتمی با آژانس بین المللی انرژی اتمی و همچنین عدم پاسخگویی به سوالات آژانس در خصوص چهار مکان هسته ای در کنار آغاز تولید اورانیوم فلزی با غنای ۲۰ درصد به دنبال چیست؛ مرگ برچام و یا افزایش توان چانه زنی؟ این اقدامات در آستانه روی کار آمدن دولت رئیسی می تواند چنته دیپلماتیک او را پرتر کند و یا در حقیقت پالس های خروج ایران از توافق هسته ای در دولت سیدهم تلقی می شوند؟ دیپلماسی ایرانی در گفت وگویی با یوسف مولایی، حقوقدان، استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل بین الملل پاسخ این سوالات را جویا شده است که در ادامه می خوایند:
سهشنبه هفته جاری بود که آژانس بین المللی انرژی اتمی طی گزارشی خبر از آغاز تولید سوخت سیلیساید با اورانیوم غنی شده ۲۰ درصدی در یک فرآیند چند مرحله ای توسط ایران داد. تروئیکای اروپایی حاضر در توافق هسته ای در بیانیه ای این اقدام را نقض فاحش برجام تلقی کردند و چنین عنوان داشتند که ایران دلیل نیاز غیرنظامی معتبری برای تولید و استفاده از اورانیوم فلزی (که گامی کلیدی در جهت توسعه سلاح هستهای است) ندارد. در ادامه بیانیه سه کشور اروپایی آمده است: این گام ایران در نقض بیشتر تعهداتش آن هم در زمانی که تاریخ معینی برای تداوم مذاکرات وین جهت بازگشت به برجام تعیین نشده، بیش از پیش نگرانکننده است. این اقدام در شرایطی رخ داده که ایران با خروج از توافقهای نظارتی و توقف اجرای پروتکل الحاقی به طرز چشمگیری دسترسیهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی را کاهش داده است. اما در مقابل تهران در سایه واکنش وزارت امور خارجه و نیز مواضع کاظم غریب آبادی، سفیر و نماینده دائم جمهوری اسلامی ایران نزد سازمانهای بینالمللی در وین و همچنین آژانس بینالمللی انرژی اتمی چنین برداشتی ندارد. حال از نگاه شما تولید تولید اورانیوم فلزی با غنا یا خلوص ۲۰ درصد نقض فاحش مفاد برجام است و یا ایران با استناد به مواد ۲۶ و ۳۶ توافق هستهای در راستای گام های کاهش تعهدات برجامی و نیز مصوبه مجلس موسوم به اقدام راهبردی برای لغو تحریم ها می تواند توجیهی حقوقی برای این مهم پیدا کند؟ آیا آغاز تولید این محصول (اورانیوم فلزی با غنای ۲۰ درصد) هیچ مغایرتی با تعهدات عدم اشاعهای و پادمانی ایران ندارد؟
در پاسخ به سوال شما من به گفته های خود در مصاحبه های قبلی با دیپلماسی ایرنی رجوع می کنم. چنانی که بارها عنوان داشتم چالش کنونی ایران با اعضای ۱+۴، ایالات متحده آمریکا، شورای حکام، آژانس بین المللی انرژی اتمی، شورای امنیت و ... پیرامون برجام و پرونده فعالیتهای هستهای تلفیقی از مسائل حقوقی، سیاسی، امنیتی و دیپلماتیک است. بنابراین نمی توان نگاه صرف حقوقی به مسئله داشت. اینجا مسائل سیاسی هم دخیل است. چون پرونده ایران بیش از آن که حقوقی باشد اکنون سیاسی و تا حدی امنیتی است. اما در یک نگاه کلی و با توجه به مواضع اروپایی ها در بیانیه سه شنبه خود و نکاتی که برلین، پاریس و لندن پیرامون آغاز تولید اورانیوم فلزی با غنای ۲۰ درصد مطرح کردند میتوان عنوان کرد که ایران در حال نقض تعهدات برجامی است، خصوصا که در واکنش دستگاه سیاست خارجی و همچنین توضیحات آقای غریب آبادی اشارهای به این مهم نشده است. یعنی تهران دلایلی غیر از استناد به مفاد برجام برای آغاز تولید اورانیوم فلزی ۲۰ درصدی را بیان کرد. این نشان می دهد که ایران نمیتواند با استناد به مفاد ۳۶ و ۲۶ برجام این اقدام را در دستور کار قرار دهد. هر چند که در واکنش های تهران عنوان شده است که ذیل برجام قرار بوده است که اعضا نسبت به تهیه و عرضه اورانیوم فلزی به ایران اقدامات عملی انجام دهند که این مهم روی نداده است و همچنین در شش دور نشست وین هیچ کدام از طرفین تضمینی قطعی برای تهیه و عرضه اورانیوم فلزی به ایران نداده است، لذا تهران یک طرفه آغاز تولید اورانیوم فلزی را در دستور کار قرار داده است، اما با این نکات نمیتوان یک توجیه حقوقی برای تولید اورانیوم فلزی پیدا کرد. ضمن اینکه به اعتقاد من آغاز تولید اورانیوم فلزی ۲۰ درصدی با روح برجام در تضاد کامل است. البته مدت هاست که دیگر نگاه حقوقی در مذاکرات برجامی مطرح نیست، بلکه مسئله کاملا سیاسی است. اینجا نگاه سیاسی که می گوید آغاز تولید این محصول (اورانیوم فلزی با غنای ۲۰ درصد) هیچ مغایرتی با تعهدات عدم اشاعهای و پادمانی ایران دارد یا خیر؟ نگاه سیاسی ایران آن را مغایر نمی داند در صورتی که اروپایی ها به دلیل نگاه سیاسی خود دقیقا عکس آن فکر میکنند؟ خوانش حقوقی هم امری نسبی و در سایه نگاه سیاسی قرار دارد.
پیش از آغاز تولید سوخت سیلیساید با اورانیوم غنی شده ۲۰ درصدی، دو اقدام دیگر ایران یعنی عدم تمدید توافق فنی اسفندماه سال گذشته سازمان انرژی اتمی با آژانس بین المللی انرژی اتمی و همچنین عدم پاسخگویی تهران به سوالات آژانس در خصوص چهار مکان هسته ای هم وضعیت را به مراتب پیچیده تر و بغرنج تر کرده بود. اما با توجه به نکته مهم شما که اکنون برجام و پرونده فعالیتهای هستهای تلفیقی از مسائل حقوقی، سیاسی، دیپلماتیک و به خصوص امنیتی است به نظر می رسد که در سایه تروریسم هستهای اسرائیل و خرابکاری های تل آویو طی یک سال گذشته در اماکن هستهای ایران که مورد آخر آن در کرج روی داد دیگر تهران بنایی برای همکاری با آژانس مانند گذشته در سطحی گسترده، شفاف و دواطلبانه را ندارد. حال باید پرسید که ایران می تواند با نیم نگاهی به مسائل امنیتی عدم همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی را توجیه کند و پرونده فعالیتهای هستهای را بدون پاسخگویی به مجامع و نهادهای مربوطه از آژانس انرژی اتمی تا شورای حکام و شورای امنیت و در سایه ابهام پیش ببرد؟
همانگونه که در پاسخ به سوال قبلی شما اشاره کردم و این پرسش هم موید آن است باید پذیرفت که پرونده فعالیت هستهای ایران و برجام ترکیبی از ابعاد مختلف سیاسی، امنیتی، حقوقی و دیپلماتیک است. لذا ایران برای عدم تمدید توافق با آژانس بینالمللی انرژی اتمی می تواند یک نگاه کاملاً حاکمیتی و سیاسی داشته باشد و بر اساس این نگاه حاکمیتی هم یک توجیه حقوقی پیدا کند. یعنی باید دید که ایران در نهایت به دنبال چیست؟ اگر به دنبال حل مسئله است و خواهان به سرانجام رسیدن نشست وین و احیای برجام است در نهایت می تواند برای اقدامات خود توجیه حقوقی پیدا کند. اینکه ایران توافق خود با آژانس را تمدید نکند و یا پاسخی به سوالات آژانس در خصوص برخی از مکان های هسته ای نمی دهد در مسیر نهایی ایران برای احیای برجام قابل حل است به شرط آن که اراده سیاسی و حاکمیتی جمهوری اسلامی به دنبال حل و فصل مسئله باشد. چون حقیقت آن است که قالب حقوقی در مناسبات بین الملل و به خصوص پرونده ای مانند پرونده فعالیتهای هستهای ایران و برجام یک بُعد ثانوی و جنبی است، اصل اراده سیاسی و دیپلماتیک است. اگر این اراده برای احیای برجام وجود داشته باشد تمام این چالش ها قابل حل و فصل است و تهران می تواند برای تمام اقدامات خود قالب حقوقی پیدا کند. پس باید پذیرفت که یک قالب حقوقی و توجیه حقوقی مانعی برای فعالیتهای هستهای ایران نیست، مسئله تعیین کننده نگاه غایی و اراده سیاسی ایران است.
نکته مغفول مانده در سوال پیشین ناظر به بعد امنیتی مسئله است. آیا خرابکاری های اخیر و چالشهای امنیتی فعالیت هسته ای می تواند توجیهی برای ابهام آفرینی فعالیت های هسته ای ایران و عدم همکاری با آژانس به تهران بدهد؟
واقعیت آن است که ایران اکنون در یک وضعیت بسیار خاص و پیچیده قرار دارد. به خصوص چالش ها و مشکلات اقتصادی و معیشتی شرایط بحرانی را برای کشور رقم زده است. لذا به نظر می رسد که اولویت مسئولین حل و فصل این بحران است. اینجاست که نشست وین و احیای برجام می تواند گام مهمی در لغو بخشی از تحریم ها و تعدیل سیاست فشار حداکثری و بهتبعش بهبود وضعیت معیشتی ایفا کند. اما در مقابل آن باید گفت که نگاه حاکمیتی در ایران به فعالیتهای هستهای و توان اتمی دیگر یک نگاه حیثیتی شده است. به هر حال جمهوری اسلامی برای رسیدن به این نقطه هزینه های بسیار زیادی از هزینههای سیاسی و دیپلماتیک گرفته تا هزینه های انسانی، مالی، امنیتی و ... پرداخت کرده است. بنابراین ایران اکنون در یک دوراهی بحران معیشتی و نگاه حیثیتی به توان هسته ای قرار دارد و نمی تواند یک توازن مناسب بین این دو مسئله پیدا کند. چون جمهوری اسلامی نه می تواند چالش ها و معضلات اقتصادی و معیشیت را در جامعه نادیده بگیرد و نه می تواند نگاه حیثیتی خود به توان هستهای را کنار بگذارد. ضمن اینکه چالشهای امنیتی طی یکی دو سال اخیر در اماکن هستهای ایران هم گره هایی را در نهادهای نظامی و امنیتی ایران ایجاد کرده است، خصوصا که به نظر میرسد این اتفاقات و خرابکاری ها فقط مختص به ایران است. این مسئله نشان میدهد، هم ایران از نظر امنیتی آسیب پذیر است و هم اینکه تلاش های برون مرزی با محوریت اسرائیل و دیگر کشورها در جریان است و شاید در ادامه هم این تلاش ها تداوم و حتی تشدید پیدا کند. با همه این تفاسیر در نهایت اگر ایران بخواهد این مسائل امنیتی را به عدم پاسخگویی و همکاری لازم با آژانس بینالمللی انرژی اتمی گره بزند و بخواهد با عینک امنیتی مسائل را پیش ببرد به ضرر اوست، چرا که در ادامه این نگاه چالشها و تبعات گسترده ای را از آژانس تا شورای حکام و شورای امنیت برای ما ایجاد خواهد کرد. اینکه احتمالاً بازرسان، خود آژانس، اعضای شورای حکام و دیگر کشورها اسناد گزارشات و داده های خود در رابطه با پرونده فعالیت های هسته ای ایران را در اختیار سرویس های جاسوسی و امنیتی اسرائیلی و آمریکایی قرار می دهند و آنها بر اساس این گزارشات دست به تروریسم هستهای علیه ایران می زنند و با این نگاه باید همکاری با آژانس را محدود کرد، کاملاً غلط است. ما باید حفره ها و خلاء های امنیتی را پر کنیم؛ اینکه همکاری با آژانس را با توجیه امنیتی کم رنگ کنیم، پاک کردن صوت مسئله در داخل است. چون واقعا عدم همکاری با آژانس به دلیل نگاه امنیتی نادیده گرفتن واقعیت است. ما باید بازبینی اساسی و جدی در حوزه امنیتی با هدف پر کردن خلاء ها و حفره های امنیتی داشته باشیم تا شاهد تکرار خرابکاری ها و تروریسم هستهای اسرائیل در اماکن هستهای خود نباشیم، نه اینکه بخواهیم با ابهام آفرینی در پرونده فعالیتهای هستهای و عدم پاسخگویی و همکاری با آژانس، تضمین امنیتی برای اقدامات تروریستی اسرائیل و دیگر کشورها داشته باشیم. این مسئله گویای آن است که ایران توان پاسخگویی به اقدامات خرابکارانه و امنیتی اسرائیل و یا هر کشور دیگری را ندارد. ضمن اینکه این تضمین ها نوعی اقرار به ناتوانی امنیتی و وجود حفره های امنیتی در داخل است و در حقیقت با این نگاه، خلاء های امنیتی به قوت خود باقی خواهد ماند و احتمالاً در آینده با شدت بیشتری ضربات امنیتی سختتری را به کشور تحمیل خواهند کرد. لذا تا دیر نشده باید این بازبینی امنیتی شکل گیرد. اصل مشکل در داخل است پس راه حل هم باید در داخل باشد. عدم همکاری با آژانس به دلیل نگاه امنیتی فرافکنی، فرار رو به جلو و نادیده گرفتن واقعیات داخلی است.
به نظر می رسد که اقدام ایران برای آغاز تولید اورانیوم فلزی با غنای ۲۰ درصد درست بعد از جلسه شورای امنیت و درخواست اعضای این شورا برای بازگشت تهران به تعهدات برجامی نوعی لجاجت سیاسی و دیپلماتیک ایران، نه تنها در برابر آژانس، بلکه در برابر شورای امنیت سازمان ملل هم قلمداد می شود. حال به باور شما تبعات این لجاجت برای ایران چه خواهد بود؟
در این خصوص باید که توان سیاسی، اقتصادی، امنیتی و دیپلماتیک کشور چقدر است؟ در سوال قبلی که حفره های و خلاءهای امنیتی کاملا روشن شد. مضافا عنوان کردم که ایران اکنون در شرایط مناسب اقتصادی قرار ندارد. شما به اعتراضات اخیر در خصوص قطعی آب و برق، اعتصابات کارگری و ... نگاه کنید، همه اینها نشان میدهد که کشور در یک وضعیت بحرانی اقتصادی قرار دارد. مضافا نگرانیها در مورد تبعات موج پنجم ویروس کرونا را هم مطرح است. پس توان اقتصادی هم به شدت تحلیل رفته است. ضمن اینکه توان سیاسی و دیپلماتیک ایران هم به مرحله ای نرسیده است که بتواند تقابلی با آژانس، شورای حکام و شورای امنیت داشته باشد. به ویژه در سایه کاهش مشارکت مردمی در انتخابات. پس قطعا این تقابل و لجاجت هزینههای بسیاری به کشور تحمیل خواهد کرد. مصداق آن پذیرش پروتکل الحاقی بود. اگرچه پذیرش این پروتکل کاملاً داوطلبانه است و ایران هم برای شفافیت بیشتر و همکاری گسترده تر با آژانس مفاد این پروتکل را به صورت داوطلبانه پذیرفت، اما به نوعی این همکاری داوطلبانه ایران، اجباری به شمار میرود. چون اگرچه ذیل مصوبه مجلس، ایران اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی را متوقف کرد، اما بعد از آن توافقی سه ماه با آژانس در قبال نظارت ها داشت و یک ماه هم تمدید شد. حتی اکنون هم که خبری از تمدید مجدد این توافق وجود ندارد، اخبار رسمی در خصوص نابود کردن تصاویر مربوط به اماکن هستهای توسط سازمان انرژی اتمی و شورای عالی امنیت ملی ایران، ذیل همان نظارت پروتکل الحاقی وجود ندارد. این خود نشان میدهد که ایران هم به تبعات گسترده عدم اجرای نظارت های حوزه پروتکل الحاقی واقف است. بنابراین اساساً لجاجت ایران با هر توجیه و بهانه ای فقط به بحرانی تر شدن کشور منجر می شود. چون توان سیاسی، اقتصادی، امنیتی و دیپلماتیک کشور اجازه این لجاجت را نمی دهد. ضمن این که به هر حال شورای امنیت سازمان ملل مهمترین نهاد سیاسی است که تحت اراده ۵ قدرت جهانی قرار دارد. تقابل ایران با شورای امنیت سبب خواهد شد که اعضای آن که در عین حال اعضای برجام تلقی میشوند از اهرم سیاسی و امنیتی این شورا برای فشار به ایران نهایت استفاده را ببرند. خصوصا که تصمیم گیری نهایی در خصوص پرونده فعالیت های هستهای و همچنین سرنوشت برجام در شورای امنیت رقم می خورد. یعنی شورای امنیت سازمان ملل بالادست ترین نهاد سیاسی و امنیتی در قبال توافق هستهای و پرونده فعالیت های اتمی ایران است. از این رو لازم و ضروری است که ایران به نوعی در راستای نگاه شورای امنیت اقدامات مدیریت شده تری را در دستور کار قرار دهد تا حساسیت اعضای این شورا را به همراه نداشته باشد. چون در صورت صدور قطعنامه توسط این شورا و یا ارجاع ایران به فصل ۷ منشور ایران وارد یک وضعیت پیچیده و بغرنج خواهد شد که ذیل همان توان کم رنگ سیاسی، اقتصادی، امنیتی و دیپلماتیک امکان وقوع هر سناریویی در داخل وجود دارد.
با توجه به پیچیدگی و گستردگی پرونده فعالیت هستهای ایران و برجام و فرسایشی شدن مذاکرات وین در آستانه دور هفتم و نیز گره خوردن برخی مسائل فرابرجامی مانند نفوذ منطقه ای و توان دفاعی قطعا سرنوشت نهایی برجام به دولت سیزدهم کشیده خواهد شد. حال به باور شما آیا تمام این اقدامات چند هفته اخیر ایران از عدم پاسخگویی به سوالات آژانس تا عدم تمدید توافق و همچنین آغاز تولید اورانیوم فلزی با خلوص ۲۰ درصد و غیره در حکم کوبیدن میخ بر تابوت برجام در آستانه روی کار آمدن دولت رئیسی است یا خیر. چرا که تا قبل از این اقدامات تحلیل این بود که برخی نهادها به دنبال آن هستند در سایه کارشکنی و مانع تراشی امتیاز احیای برجام و حصول توافق به دولت رئیسی برسد، اما با این اقدامات به نظر می رسد که مسئله فراتر از این است. به واقع تهران در آستانه روی کار آمدن دولت رئیسی به دنبال مرگ برجام است یا احیای آن؟
اولاً با توجه به ساختار سیاسی در جمهوری اسلامی ایران تصمیم گیری نهایی در قبال احیا و یا مرگ برجام در چارچوب اختیارات و حیطه کاری دولت ها چه دولت روحانی و چه دولت رئیسی قرار نیست. بنابراین دولت رئیسی هم در قبال نشست وین و برجام همان نگاهی را پیاده میکند که دولت حسن روحانی هم موظف به پیاده کردن آن بود. یعنی اگر تا زمان روی کار آمدن دولت رئیسی نشست وین و احیای برجام به نتیجه نهایی نرسد، دولت سیزدهم به صورت مستقل نمیتواند گامی در راستای احیا و یا مرگ برجام بردارد، بلکه باید ببیند نگاه حاکمیتی نسبت به این نشست و برجام چیست؟ ضمن این که در پاسخ به سوال قبلی اشاره داشتم که به واقع مشکلات اقتصادی و معیشتی و نیز توان کمرنگ سیاسی، دیپلماتیک و امنیتی ما در داخل و پیرامون کشور اجازه کوبیدن میخ بر تابوت برجام از سوی ایران را نمی دهد.
پس آیا در نگاهی کاملا عکس می توان گفت این اقدامات اخیر ایران به نوعی برای بالابردن توان چانه زنی دیپلماتیک دولت آتی رئیسی صورت گرفته است، آن چنانی که به گفته مجلس یازدهمی ها ذیل همان مصوبه اقدام راهبردی برای لغو تحریم ها خواهان پر کردن چنته ایران در مذاکرات بودند؟
من معتقدم حتی اگر ایران با این توجیه به دنبال عدم تمدید توافق با آژانس بینالمللی انرژی اتمی باشد و یا آغاز تولید اورانیوم فلزی را عملیاتی کند و یا از پاسخگویی به سوالات آژانس در قبال اماکن هستهای خودداری کند، نه تنها توان چانهزنی دیپلماتیک دولت رئیسی را بالا نخواهد رفت، بلکه تبعات سیاسی، دیپلماتیک و امنیتی آن می تواند وضعیت پیچیدهای را برای دولت آتی رقم بزند تا جایی که دولت سیزدهم با موضع ضعیفتری وارد گفت وگو ها شود. چون تولید اورانیوم فلزی ۲۰ درصد در کنار اقداماتی مانند عدم تمدید توافق با آژانس و ابهام آفرینی در فعالیت های هستهای با پاسخ ندادن به سوالات آژانس در برخی اماکن فقط حساسیت اعضای ۱+۴، آمریکا، آژانس، شورای حکام و در نهایت شورای امنیت را به دنبال دارد.
با این حال به نظر می رسد که اعضای ۱+۴، آمریکاییها و آژانس بینالمللی انرژی اتمی هم به نوعی واکنش قاطعی در برابر این اقداماتی انجام نداده اند، صرفا به دادن بیانیه و اظهار نگرانی بسنده شده است. یعنی این بازیگران هم منتظرند با روی کارآمدن دولت سید ابراهیم رئیسی توافق نهایی حاصل شود؟
اتفاقا اینجا شکنندگی وضعیت ایران در داخل است که تعیین می کند که واکنش های بیرونی نسبت به اقدامات ایران تا چه اندازه باشد. یعنی اعتراضات و اعتصابات اخیر در داخل کشور به خوبی گویای آن است که ایران نمی تواند به دنبال امتیازگیری آن چنانی باشد. پس اگر شاهد واکنش قاطع اروپایی ها و به خصوص آمریکا نیستیم به دلیل آن است که شرایط شکننده در ایران، کشور را به فروپاشی نرساند که احیای برجام متناسب با نگاه غربی ها رقم بخورد. لذا این مماشات تا جایی که ایران هم خواهان مذاکره، گفت وگو و احیای برجام باشد در دستور کار تروئیکای اروپایی و آمریکا هم خواهد بود.
اما برای اروپایی ها و به خصوص آمریکا بهترین سناریو واکنش قاطع و فروپاشی در داخل است که ایران در ضعیف ترین موضع قرار گیرد که به تبعش بیشترین امتیازات را بدهد؟
اتفاقا نکته اینجاست که اگر ایران به این نقطه برسد نگاه انتحاری خواهد داشت. به خصوص که دولت رئیسی سعی در بازآفرینی توان داخلی دارد. لذا اروپاییها و آمریکا سعی میکنند با مدیریت این شرایط و با کمترین هزینه، برجام را احیا کنند تا مجدداً نظارت ها و محدودیت ها در قبال پرونده فعالیتهای هستهای ایران اعمال شود. فروپاشی و تغییر رفتار دو سناریوی متفاوت است. اگر چه فروپاشی داخلی سناریوی مطلوب غرب است، اما قطعاً هزینه های آن بسیار زیاد است، مگر زمانی که منافعی برای آنها در برجام وجود نداشته باشد، آن زمان امکان وقوع هر مسئله ای وجود دارد.
یعنی حتی امکان دارد که بعد از حصول توافق و احیای برجام اگر منافع مد نظر آمریکایی ها محقق نشود از آن خارج شوند، چنانی که خود دولت بایدن هم از دادن این تضمین برای عدم خروج مجدد ایالات متحده از برجام سرباز زده است؟ آیا به همین دلیل نیست که ایران خواهان دادن تضمین از سوی آمریکا برای عدم خروج مجدد از برجام است؟
بله. البته در حقوق بین الملل هیچ گونه تضمینی وجود ندارد. یعنی حتی اگر توافق الزامآوری در وین حاصل شود و حتی احیای برجام این بار با تایید کنگره آمریکا همراه باشد دولت بایدن و یا هر دولت دیگری در ایالات متحده میتواند از آن خارج شود، اینجا مسئله فقط هزینه خروج آمریکا از برجام مطرح است. البته این مسئله محدود به آمریکا نیست.
با این تفاسیر این گزاره هم عملاً زیر سوال میرود که اگر در دولت روحانی توافق حاصل شود، دولت رئیسی هم به آن پایبند است. یعنی به باور شما اگر برجام در دولت روحانی یا رئیسی احیا شود و در ادامه منافع مدنظر تهران محقق نگردد دولت جدید و یا دولت های آتی در ایران هم میتوانند از آن خارج شوند و تضمین قطعی هم برای ماندگاری تهران وجود ندارد، چنانی این تضمین قطعی از سوی واشنگتن برای تعهد به برجام هم وجود ندارد؟
بله، ولی اینجا مسئله تفاوت توان سیاسی، دیپلماتیک و اقتصادی ایران و آمریکاست. شما نمی توانید توان دو کشور را با هم مقایسه کنید. این قیاس یک قیاس مع الفارق است. برای مثال اگرچه دونالد ترامپ از برجام خارج شد، اما نهایتاً تبعات و هزینه خروج آن برای آمریکا در حد سیاسی بود. ولی داستان ایران فرق دارد. یعنی با خروج ایران از برجام شاهد واکنش اعضای ۱+۴، آمریکا، آژانس و شورای امنیت هستیم. آن زمان دیگر مسئله تداوم و تشدید تحریمها و سیاست فشار حداکثری نیست، بلکه یک اجماع جهانی علیه ایران شکل می گیرد که می تواند بحران اقتصادی ناشی از تحریم ها را وارد حوزه بحران امنیتی کند. لذا تضمین قطعی ایران متفاوت از تضمین آمریکا برای عدم خروج از برجام است. بنابراین توان خروج از برجام برای ایران، چه در دولت رئیسی و چه در هر دولت دیگری وجود ندارد. اینجا منطق قدرت تعیین کننده است.
نظر شما :