از معنویت حنیف تا ظرفیت ظریف (بخش ۳۲)
جایگاه دین در تعاملات و همکاری ایران با اروپا
دیپلماسی ایرانی: دین به عنوان مجموعه ای از باورها و اعتقادات فطری و قلبی جامعه بشری از زمان خلقت نقش بی بدیلی در همزیستی و آرامش جوامع مختلف و تعاملات گوناگون نهادهای متنوع جهانی داشته و در مقاطع تاریخی در تعیین سرنوشت تمدن ها و کشورهای مختلف ایفای نقش کرده است و اصولا انبیاء الهی نیز در ابلاغ رسالت خود به ملل و اقوام مختلف از ابزار اعزام فرستاده و تعاملات انسانی بهره گیری کرده اند. ارتباط بین ارزش های دینی و منافع ملی در سیاست خارجی یکی از موضوعاتی است که کارشناسان روابط بین الملل درباره آن اختلاف نظر دارند. برخی معتقدند که سیاست خارجی همواره بر اساس منافع ملی بوده و تنها جامه مذهب به تن دارد، در حالی که برخی دیگر بر این عقیده اند که گسترش ارزش های دینی از ارکان سیاست خارجی بوده و اغلب از"منافع ملی" برای توجیه وعقلانی جلوه دادن این سیاست ها استفاده شده است. شاید صدور یک حکم کلی در این زمینه دشوار باشد و جواب آن نیز در دوره های مختلف متفاوت باشد. اما آنچه بسیاری از صاحبنظران در مورد آن توافق دارند این است که از یازده سپتامبر 2001 به بعد سیاست خارجی آمریکا نه فقط از منافع ملی بلکه از ارزش های مذهبی نیز فراتر رفته و جنبه ایدئولوژیک پیدا کرد. در حال حاضر یکی از نمادهای نقش دین در روابط و تعاملات بین المللی سفر بسیار مهم پاپ به عراق است که به شدت مورد توجه افکار بین المللی و پیروان اسلام و مسیحیت است.
انسان ها در تعامل خود با دیگران، دچار تنازع در منافع می شوند و برای پیشگیری از زیان های منازعه اصول و ملاک هایی لازم است تا منافع به حق و ناحق هریک از افراد و جوامع را مشخص کند و راه گشای زدودن خصومت ها باشد و هرمقدار ملاک ها عادلانه، معتدل و منطقی باشد، روابط بین دولت ها و ملت ها آسیب پذیری کمتری خواهد داشت. اگرچه اشتراکات زیادی بین سیاست خارجی، دیپلماسی، روابط بین الملل و حتّی روابط خارجی وجود دارد، ولی این موضوع از هم متمایز بوده و هرکدام ویژگی خاص خود را دارند. روابط بین الملل شامل روابط بین حکومت ها، گروه ها، سازمان ها و حتّی افراد کشورهای مختلف می شود. روابط بین الملل دربرگیرنده مجموعه باید و نبایدها و راهنمای تنظیم روابط با حکومت ها و سازمان هاست و برای سیاست خارجی جنبه ساختاری و زیربنایی دارد. اکنون که تحولات بین المللی در هزاره سوم به سمت و سویی سوق داده شده که جوامع انسانی بیش از هر زمان دیگر به اهمیّت تحقق صلح، عدالت و توسعه عمومی پی برده است، ضرورت توسل به ابزار ادیان توحیدی در حوزه های نظریه پردازی وسیاستگذاری درعرصه بین الملل به موازات گسترش چشمگیر و فراگیری ابعاد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و امنیّتی ادیان توحیدی بویژه اسلام ملموس تر است، خصوصاً که نگاه به موضوعات و عرصه های بین الملل و چگونگی تعامل با خارجیان در جای جای قرآن قابل توجه است. به تعبیری روابط بین الملل به معنای تعاملات، مبادلات، ارتباطات و کنش و واکنش بین جوامع مجزای انسانی سابقه ای به قدمت زندگی اجتماعی بشر دارد و در شکل نوین آن از قراردادهای و ظهور دولت سرزمینی و یا ملی از 1648 در اروپا آغاز شد. این دوره تا ابتدای قرن بیستم در مقارنه با فروپاشی امپراطوری عثمانی ادامه یافت و دوره دوم به عنوان گذار به دیپلماتی کلاسیک تا 1989 یعنی فروپاشی شوروی سابق و پایان جنگ سرد ادامه و از آن زمان با توجه به انفجار اطلاعات عصر ارتباطات و فرایند جهانی شدن مرحله سوم روابط بین الملل شروع شد. در این مقطع بسیار حساس پایبندی به صلح و امنیت لازمه حیات انسانی است که در غیر این صورت زندگی انسان بر کره زمین به سرعت به نابودی کشانده می شود. در ضمن باید از سیاست گذاران انتظار داشته باشیم که بین المللی گرای واقعی باشند و در خدمت گذاری به خیر بشر تنها به منافع محدود ملی و بخشی اکتفا نکنند در شرایط دشوار کنونی و شیوع ویروس مهلک کووید 19، نظام اجتماعی بشری برای استمرار توسعه، نیازمند همکاری، تعاون و وفاق و همدلی است و هر چه پیوند اعضای جامعه انسانی در عرصه ملی، منطقه ای و بین المللی صمیمی تر و خیرخواهانه تر باشد حرکت به سوی تعالی انسانی آسان تر خواهد بود چرا که انسان یک موجود اجتماعی و علاقه مند فعالیت های مشارکتی است؛ شکی نیست که دین مبین اسلام به عنوان آخرین دین توحید الهی از ظرفیت ها و توانمندی های لازم برای تدوین مقررات، کنوانسیون ها و دستورات تأمین کننده حیات دنیوی و اخروی تمامی انبیاء بشر در پهنای گیتی برخوردار است.
در مورد رابطه دین و تئوریهای روابط بینالملل با اشاره به سه جریان اصلی در نظریهپردازی روابط بینالملل به ظرفیتهای هر یک از این سه جریان در تحلیل ورود مقوله دین به عرصه روابط بینالملل پرداخته اند؛ که جریان واقعگرایی جایگاه چندانی برای موضوعات فرامادی و معنوی مانند دین قائل نیست و اساساً این موضوعات را در حیطه واحدهای ملی میبیند. دین از این منظر میتواند مسیر و چگونگی دستیابی به منافع را تعریف کند اما عملاً در این اصل که کشورها به دنبال منافع خود هستند تغییری ایجاد نمیکند. رویکرد لیبرالی با توجه به نگاه محوری به انسان در حوزه مسئله ارزشها و اخلاق می توان گفت با نگاه دینی به مسئله سیاست در برخی موارد همسوییهایی دارد. در نهایت نظریههای انتقادی و سازهانگارانه با توجه به اهمیتی که به نقش ایدهها در شکلدهی به منافع قائل هستند به نظر میرسد که به لحاظ معرفت شناختی از ظرفیت بیشتری برای تحلیل جایگاه دین در روابط بینالملل معاصر برخوردار باشند اما مشکل اساسی که این نظریهها دارند این است که این نظریهها برای هیچ موضوعی ارزش پایدار و دائمی قائل نیستند و معتقدند که هویت و منافع به طور دائمی در حال تغییر و ساخته شدن هستند.
در ادامه به بررسی وضعیت کنونی پیروان ادیان بویژه اروپا می پردازیم. بر اساس برآورد اداره آمار آمریکا در دسامبر 2018 جمعیت کره زمین بیش از 7/7 میلیارد و نفر برآورد شد. طبق این آمار، مسیحیان 32٪ جمعیت دنیا را تشکیل میدهند، که به گروههای: کاتولیک رومی، پروتستان، ارتدکس و انگلیکان تقسیم میشود. مسلمانان 23٪، هندوئیست 11٪، بودیست 6٪، سیک ها، یهودی ها ، بهایی (جمع هر سه کمتر از 1درصد) و ادیان دیگر 11٪ را تشکیل میدهند. همچنین 16٪ جمعیت جهان بیدین برآورد میشود. نتیجه یک تحقیق تازه در آمریکا نشان میدهد که طی چهار دهه پیشِ رو، اسلام پرشتابترین رشد را خواهد داشت. بر اساس این پژوهش مرکز آمریکایی «پیو» در سال ۲۰۵۰ شمار مسلمانان جهان از 6/1 میلیارد کنونی به 7/2 میلیارد نفر خواهد رسیده و به آمار مسیحیان نزدیک خواهد شد و انتظار میرود که در سال ۲۰۵۰ جمعیت جهان به ۹ میلیارد نفر بالغ شود و یک سوم آن را مسلمانان تشکیل دهند. شمار مسیحیان نیز از 7/2 میلیارد تن کنونی به 9/2 میلیارد نفر افزایش خواهد یافت و به رقم ۳۱ درصد جمعیت کره زمین خواهد رسید. موضوع مهم این که در سال ۲۰۵۰ اروپا به عنوان تنها نقطهای که آمار ساکنان آنان رو به کاهش دارد و شاهد ریزش شمار مسیحیان از ۵۵۳ میلیون به ۴۵۴ میلیون خواهد بود و انتظار میرود که شمار پیروان آیین یهودیت هم از 14 میلیون نفر در سال ۲۰۱۰ به ۱۶ میلیون نفر در سال ۲۰۵۰ افزایش یابد.
در مورد نحوه تعامل سیاست و دین در اروپا دیدگاه های متفاوتی وجود دارد ولی دیدگاه غالب در کشورهای اروپای غربی بر این است که دین باید از سیاست جدا باشد. به عنوان مثال در سوئد ۸۰٪ و در بلژیک ۷۲٪ معتقد به جدایی دین از سیاست هستند. با این حال، اقلیتهای قابل توجهی در چندین کشور؛ ۳۸٪ در بریتانیا و ۴۵٪ در سوئیس، معتقدند سیاستهای دولتی باید از ارزشها و باورهای مذهبی حمایت کند. به عنوان نمونه ۷۱٪ افراد در آلمان و ۶۴٪ در فرانسه خود را مسیحی میدانند؛ با اینکه تعداد زیادی در این منطقه خود را مسیحی میدانند اما به طور مرتب به کلیسا نمیروند. در تمام کشورهای اروپای غربی به جز ایتالیا، تعداد مسیحیانی که تنها چند بار در سال به کلیسا میروند در مقایسه با مسیحیانی که هر هفته یا هر ماه به کلیسا میروند بسیار بیشتر است. اما در بخش شرقی قاره سبز وضعیت تا حدودی متفاوت بوده و جریان غالب با گرایش ها و اعتقادات ارتدکسی است و در کشورهایی چون رومانی، یونان، صربستان، ملداوی، اکراین، روسیه و روسیه سفید اکثریت بالای 90 درصدی با کلیسای ارتدکس است که همواره جایگاه بالایی در افکار عمومی دارند؛ البته نباید فراموش کرد که که آلبانی با 70 درصد مسلمان، بوسنی، موجودیت کوزوو (بیش از 90درصد مسلمان) و مقدونیه با جمعیت قابل توجه مسلمان در منطقه بالکان حضور دارند.
با ارائه تصویر کلی از جایگاه ادیان در روابط خارجی و وضعیت پیروان ادیان توحیدی در اروپا ، انشااله در بخش بعدی تلاش خواهد شد تا به مکانیسم های موثر برای بهره گیری از این ظرفیت ظریف بسیار مهم در همکاری با قاره سبز بپردازیم.
نظر شما :