اهمیت منطقه قره باغ
بحران قره باغ و آنچه از جغرافیا و نقشه باید آموخت
نویسنده: دکترسعیدرضا خلخالی، پژوهشگر مطالعات استراتژیک
دیپلماسی ایرانی:
تقدیم به استاد گرانقدر دکتر غلامحسین حیدری که به جای اندیشه ها، اندیشیدن را به من آموخت
تیم مارشال روزنامهنگار و نویسنده بریتانیایی که به خاطر تجزیه و تحلیل هایش در حوزه تحولات بین المللی و دیپلماسی مشهور است، مقدمه کتابی را که در سال 2016 و در اهمیت جایگاه جغرافیا نوشته چنین آغاز می کند؛ "موقعیت های جغرافیایی، رهبران را زندانی و انتخاب هایشان را محدود می کند تا جائیکه برای ابتکارعمل، کمتر از آنی که انتظارش را دارید جا باقی می ماند".
این جمله حکایت از آن دارد که در قرن بیست و یکم و علیرغم همه تغییرات در تکولوژی و امکان انتخاب در تصمیم گیری، آنچه پابرجا و ثابت است موقعیت جغرافیایی است.
جنگ، قدرت، سیاست و توسعه اجتماعی انسانها در گرو زمینی است که اکنون جای جایش در تسخیر انسان و دولت هاست. جغرافیا به وضوح بخش اصلی چرایی و چگونگی مسائل است و نشان می دهد که سرنوشت کشورها به جغرافیا و نقشه گره خورده است1. از این روست که باید دانست، چه قدرتی از نقشه جغرافیایی نشأت می گیرد و چه سیاستی را بر مبنای آن باید پایه گذاری کرد؟ چرا که جغرافیا همیشه درباره محدودیت های تصمیم گیری تاکید دارد.
همین محدودیت ها و مزیت های جغرافیایی است که مناطق جغرافیایی را کم اهمیت و با اهمیت جلوه می دهد چرا که، مناطق جغرافیایی دارای نقشه سیاسی متفاوت و بدون شک سرنوشت متفاوتی هستند. حال اگر با درک مناسب از موقعیت جغرافیایی به همراه سایرعوامل موجود درآن، در راستای اهداف ملی و بهره مندی در سیاست خارجی وارد بازی جهانی شویم آنگاه وارد عرصه ژئوپولیتیک شده ایم، علمی که هدفش تولید قدرت از موقعیت جغرافیایی است، اینجاست که جغرافیا و نقشه اهمیتی دو چندان پیدا می کند. زیرا نگاه به نقشه این امکان را به ما می دهد که تحولات بین المللی را عمیق تر مورد بررسی و واکاوی قرار دهیم و دریابیم که تاریخ، سرشارازسرنوشت افراد و سیاستمدارانی است که درگذر تاریخ، به جغرافیا و ژئوپولیتیک بی توجه بوده اند.
این یادداشت قصد دارد با نیم نگاهی به جغرافیا و نقشه قفقاز، آنچه درگذر زمان و بویژه درماه های گذشته دراین منطقه رقم خورده را مورد واکاوی قرار دهد.
قفقاز و اهمیت آن:
پیش از ورود به موضوع باید اشاره داشت که پدیده های ژئوپولیتیکی مانند سایر پدیده ها، پویا و زنده هستند و ابعاد و پیرامون مختلفی دارند بنابراین برای شناخت شان، پیرامون آنها نیز باید مورد بررسی قرار گیرد زیرا تأثیری که از پیرامون می گیرند و یا تأثیری که بر پیرامون می گذارند اهمیت بسزائی در تحلیل نهایی دارد. منطقه قفقاز نیز شامل همین قاعده می شود برای شناخت و تحلیل بحران موجود در آن، باید پیرامون آن را نیز مورد واکاوی قرار داد. این منطقه، پیوندی ناگسستنی با آسیای مرکزی دارد هرچند بنابه دلایلی که طرح خواهد شد منطقه قفقاز دارای اهمیت بیشتری است. البته یک منطقه لولایی در بین آسیای مرکزی و قفقاز قرار دارد و آن دریای خزر است. در بررسی تحولات آسیای مرکزی و قفقاز، نقش دریای خزر را نیز باید در نظر داشت چراکه خزر درحقیقت دریای تقابل و تعارض قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای است که به عنوان یک پدیده ژئوپولیتیکی حاصل سیاست های استعماری روسیه سابق و اتحاد جماهیرشوروی است و منطقه ای حائل بین سه ناحیه ی کاملا مجزا را پدید آورده است.
در اینجا بحث انرژی مطرح است چرا که دریای خزر بعد از منطقه خلیج فارس و سیبری، سومین منبع انرژی جهان است که براساس اعلام سازمان انرژی جهانی، مجموع ذخایر تایید شده نفتخام و گاز طبیعی دریای خزر بالغ بر ۱۰۰ میلیارد بشکه نفت و ۱۲ تریلیون متر مکعب گاز تخمین زده شده، ارقامی که به وضوح نشان میدهد دریای خزرعلاوه بر موقعیت ژئوپولیتیک، به لحاظ ذخایر نفت و گاز از اهمیت زیادی برای کشورهای حاشیه دریای خزر و سایر قدرتها برخوردار است 2.
قفقاز و نقشه آن:
وقتی به نقشه طبیعی اروپا نگاه کنیم متوجه می شویم که این قاره دارای یک ضعف بزرگ ژئواستراتژیک است. اروپا از شمال فرانسه تا کوه های اورال، دشتی پهن است که هیچ مانع طبیعی در آن قرار ندارد و همین موضوع دفاعی نامطمئن به اروپا داده است. این موضوع زمانی اهمیت بیشتری به خود می گیرد که اروپا در همسایگی یک قدرت جهانی به نام روسیه قرار دارد که علیرغم اینکه از سرزمین پهناوری برخوردار است اما میل به باز شدن در گستره جغرافیایی آن هم به سمت غرب خود یعنی اروپا را دارد چرا که از نگاه روس ها دشت پهناور اروپا، محلی است که روسیه همیشه از آن نقطه مورد تهاجم واقع شده است. حمله فرانسه دوران ناپلئون و آلمانها در دوران هیتلر مبین این موضوع است. نقشه زیر مناطق سبز رنگی که از فرانسه شروع و به کوه های اورال در روسیه منتهی می شود، دشت باز اروپا را نشان می دهد.
(نقشه طبیعی اروپا ودشت بدون مانع طبیعی که از فرانسه تا دل روسیه گسترده است)
پیوستگی جغرافیایی اروپا توسط این دشت به قفقاز و همسایگی قفقاز با روسیه و آسیای مرکزی که چسبیدگی جغرافیایی با چین دارد خود گواهی است براهمیت قفقاز به ویژه آنکه قفقاز پل ارتباطی آسیای مرکزی به اروپا نیز می باشد. نقشه جغرافیای طبیعی قفقاز نیز نشان می دهد؛ از دریای خزر تا دریای سیاه یک منطقه و گذرگاه استراتژیک مابین کوههای قفقاز شمالی و جنوبی قرار دارد که مسیری آسان از آسیای مرکزی به اروپا فراهم می کند. اگر به این ملاحظات، نقشه خطوط گذر لوله های انرژی را هم اضافه کنیم متوجه خواهیم شد که قفقاز و سرنوشت سیاسی آن با جغرافیا و نقشه پیوند محکمی دارد، به ویژه آنکه بیش از یک قرن است که نظریات ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک حول محور هارتلند طرح می شود. قفقاز هارتلند را به اروپا متصل می کند. بنابراین نقشه قفقاز نشان از اهمیت این منطقه دارد. در نقشه زیر دشت سبز مابین کوه های قفقاز شمالی و جنوبی به عنوان مسیر گذرگاهی قابل ملاحظه است.
( نقشه طبیعی قفقاز و دالانی که در بین کوههای شمالی و جنوبی قفقاز قرار دارد)
قفقاز و روسیه:
"الکساندرسالژنیتسین" نویسنده شهیر روس، در ابتدای رمان معروف خود تحت عنوان "آگوست 1914" شعری در مورد کوه های قفقاز دارد و چنان به توصیف این منطقه می پردازد که گویی رویای روسی با منطقه ی قفقاز پیوندی ناگسستنی دارد. در اینجا بیش از50 گروه قومی تحت سه گروه عمده زبانی؛ ( ترک- آلتایی)، (هندو- اروپایی) و (ایبر – قفقازی) با هم پیوند خورده اند. گروه های قومی همچون؛ اوستی ها، آبخازی ها، داغستانی ها، چچنی ها، اینگوش ها، کرتولین ها، کاخائین ها، ارمنی ها و در نهایت آذری ها که روسها در طول تاریخ سعی داشته اند این اقوام مغرور را مقهور خود کنند3.
به همین دلیل این منطقه دارای ژئوپولیتیک لرزانی است وبه لحاظ ژئواستراتژیک، جزء مناطق حساس برای روسیه تعریف می شود. بی جهت نیست که دردوران تزارها و همینطور دوران اتحاد جماهیر شوروی، روسها نیازهای کشورهای اطرف خزر را با ملاحظات استراتژیکی خود تنظیم کرده بودند. به نحوی که ترکمنستان به نفت آذربایجان و آذربایجان به گاز ترکمنستان وابسته بود. این ملاحظات استراتژیکی در یک برنامه ریزی متمرکز و وابسته به مسکو طراحی شده بود تا هیچ کدام از این جمهوری ها نتوانند به طور مستقل و جداگانه به حیات اقتصادی و استراتژیک خود ادامه دهند.
پس از جنگ سرد نیز علیرغم عقب نشینی تاکتیکی روسیه از این مناطق، اما به لحاظ ژئواستراتژیک جزء مجموعه ی امنیتی روسیه تلقی می شوند. به همین جهت در نشستی که "کلینتون"، رئیس جمهوری وقت ایالات متحده با "یلتسین"، رئیس جمهوری وقت روسیه در سال 1997 با یکدیگر داشتند موافقت کردند که هر دو طرف منطقه ای حائل و به عنوان حیات خلوت برای خود داشته باشند و طرف مقابل در آن منطقه دخالتی نکند. بنابراین توافق، قفقاز، حیات خلوت روسیه و اروپای شرقی حیات خلوت غرب شد و مقرر شد که طرفین در حیات خلوت یکدیگر دخالت نکنند4.
این منطقه گذشته از اینکه به منزله ی یک منطقه حائل بین روسیه و غرب عمل می کند و از نظر امنیتی مورد توجه روسیه است، منافع اقتصادی درخور توجهی نیز برای روسیه و سایر بازیگران دارد. درهم تنیدگی اقتصاد روسیه با اقتصاد این کشورها در حدی است که هرگونه تهدیدی در این باره و به ضرر روسیه، واکنش این کشور را در پی دارد5.
قفقاز و ریشه های بنیادین بحران:
در حال حاضر این منطقه با دو پدیده اساسی روبه روست؛ یکی تغییر مرزهای خاورمیانه سنتی که علت اصلی آن، استقلال جمهوری های آسیای مرکزی و قفقاز است و محور این تحول نیز چیزی نیست جز انرژی، یعنی همان عامل ژئوپولیتیکی که صد سال است خاورمیانه حول محور آن حرکت می کند و نظام های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن کاملا متغیری است از انرژی. عامل دوم نیز، مسئله اسلام و اسلامگرایی در این منطقه است که ژئوپولیتیک این منطقه را تحت تأثیر اهداف ژئواستراتژیک روسیه و قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای قرار داده است.
امروزه استراتژی انرژی، ژئوپولیتیک آسیای مرکزی و قفقاز را با توجه به اهداف محلی، منطقه ای و جهانی اش به این سو و آن سو می کشد. در حقیقت تغییر مرزهای سنتی خاورمیانه و گسترش آن تا آسیای مرکزی و قفقاز این منطقه را با تقابل دو پدیده ژئواکونومیکی (نفت و گاز) و ژئواستراتژیکی (امنیت روسیه) روبه رو کرده است. به همین علت در سند 93 که نخستین سندی است که با هدف ایجاد یک پیوند ناگسستنی بین روسیه و جمهوری های به ظاهر مستقل پس از فروپاشی شوروی تدوین و منتشر شد، جمهوری های تازه استقلال یافته پذیرفتند که مسائل امنیتی خود را تحت نظارت روسیه دنبال کنند، بنابراین هر جمهوری که در این راستا دچار شک و تردید شد و در راستای اهدف این پیمان حرکت نکرد درگیر بحران شد.
بحران اوستای جنوبی و آبخازیا در گرجستان به جهت خروج آن کشور از این پیمان و درخواست عضویت در ناتو بوده است. همچنین بحران قره باغ در سال 1994به جهت خروج آن کشور از این پروژه امنیتی و عدم رعایت قواعد بازی توسط دولت های منطقه به ویژه آذرباییجان و نگاه رئیس جمهوری وقت آن کشور یعنی، ایلچی بیگ به غرب بود. ضمن آنکه غرب نیز، علیرغم توافق با روسیه در سال 1997 سعی داشت تا از طریق پروژه حرکت ناتو به شرق خود را به حیات خلوت و در نهایت مرزهای روسیه نزدیک کند. این تحولات، نشان از عدم رعایت قواعد بازی توسط غرب داشت (همان). در جنگ اخیر نیز عدم رعایت ترتیبات امنیتی منطقه، نزدیکی بیش از حد ارمنستان به غرب و تمایل ناتو به عضویت ارمنستان در این سازمان علیرغم تلاش های چندساله باکو و تفلیس برای جلب حمایت غرب و ناتو 5 و در نهایت موضوع انرژی و خطوط لوله آن، جملگی بهانه ای شد که این مناقشه شکل بگیرد.
قفقاز و بازیگران:
اهمیت قفقاز برای قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای چنان است که همگی به دنبال نقش آفرینی و در نهایت کسب امتیاز در این منطقه می باشند. هر چند ترکیه، ایران، روسیه و در نهایت غرب به ویژه ایالات متحده از جمله بازیگران این منطقه قلمداد می شوند اما باید دانست که بازی اصلی در این منطقه، بین غرب از یک سو و روسیه از سوی دیگر می باشد. با نگاهی به نقشه ی قفقاز چند نکته حائز اهمیت است؛
1- قفقاز، خزر را از طریق آذربایجان و گرجستان به محدوده ی استراتژیکی اروپا پیوند داده است.
2- حوزه ژئوپولیتیکی آسیای مرکزی و قفقاز به خاورمیانه پیوند خورده است.
3- قفقاز حائل بین هارتلند، خاورمیانه و اروپاست.
4- قفقاز امکان تنوع در خطوط لوله ی انتقال انرژی را به بازیگران این عرصه می دهد.
5- قفقاز مسیر حمل و نقل کالا از اروپا به چین و بالعکس را فراهم کرده است.
در حقیقت قفقاز توانایی تهدید و زمینه تسلط بر این مناطق استراتژیک را افزایش داده است. قفقاز برای روسیه تهدید، برای امریکا و غرب (ترکیه نیز در این موضوع در جبهه ی غرب تعریف می شود) فرصت و برای ایران وضعیتی دووجهی از فرصت و تهدید دارد. بنابراین هر یک از بازیگران با توجه به اهداف خود به دنبال بهره مندی از بحران موجود در راستای تأمین منافع خود هستند4.
جمع بندی:
در یک نگاه کلان، نقشه به بازیگران و سیاستمداران توصیه می کند که چه نوع سیاستی را می بایست بر پایه جغرافیا و نقشه طرح ریزی کرد. هرچند تکنولوژی، پیشرفت چشمگیری داشته اما جغرافیا هنوز جایگاه خود را حفظ کرده است. با نگاهی به نقشه جغرافیای سیاسی جهان متوجه خواهیم شد که تمام قدرت ها با تکیه بر محور جغرافیا خواسته اند به قدرت برسند چرا که قدرت برگرفته از جغرافیا نسبت به سایر منابع قدرت پایدارتر است.
نقشه قفقاز نشان می دهد، این منطقه پل ارتباطی مناطق و کشورهایی همچون؛ هارتلند، آسیای مرکزی، روسیه، دریای خزر، خاورمیانه، و اروپاست. همین موقعیت کافی است تا قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای برای دستیابی و تسلط بر آن تلاش کنند، به ویژه که این منطقه دارای مزایای ژئواکونومیکی است که دسترسی بر آن برای هر یک از بازیگران، مزایای اقتصادی و استراتژیکی بالایی خواهد داشت. در شرایط کنونی، کشورهای منطقه قصد دارند زیرساخت های اقتصادی و استراتژیکی خود را که هنوز بخش مهمی از آن بر پایه دوران شوروری سابق است تغییر دهند. این موضوع نیازمند سرمایه گذاری های کلان است که این جمهوری ها فاقد منابع مالی و درآمد کافی هستند. همین تفکر استراتژیک یعنی تغییر رویکرد از شرق به غرب برای جذب سرمایه، تحمیلات ژئوپولیتیکی را در پی داشته است و این جمهوری ها دچار خلاء ژئوپولیتیکی شده اند که باعث شده تا رهبران این کشورها ناچار شوند به قدرت های منطقه ای و فرامنطقه ای متوسل شوند. نگاه روس ها چه در دوران استیلای تزارها، دوران شوروی و چه در حال حاضر به نقشه است، چرا که روسیه همیشه از شرق و غرب مورد تهاجم قرار گرفته، بنابراین چنین تمرکز و نگاهی به نقشه ناشی از تاریخ روسیه است. امنیت روسیه با حواشی نزدیک آن تأمین می شود. از این رو با رویکردی ژئواستراتژیک به قفقاز نگاه می کنند چراکه حساس ترین اعصاب ژئوپولیتیک روسیه،" قفقاز" است. همچنین روسیه خواهان عدم دسترسی ایالات متحده به اورآسیاست.
هر چند درگیری آذربایجان و ارمنستان تکیه بر مناقشات مرزی و قومیتی دارد که در طول تاریخ روی هم انباشته شده اما در این بین قدرت ها به دنبال منافع کلان خود هستند. ایالات متحده با همراهی اروپا و در قالب ناتو به دنبال گسترش ناتو به شرق است ضمن آنکه می خواهد مسیرهای متفاوت خطوط انتقال انرژی را به وجود آورد تا از موقعیت سنگری یک کشور جلوگیری کند. اروپا نیز از این رهاورد به دنبال ایجاد تنوع در مسیر انتقال انرژی است تا از سیطره انرژی روسیه و استفاده از این اهرم در جهت فشار به خود رهایی یابد. چراکه کنترل، نظارت بر تولید، توزیع و مصرف انرژی، برای همه حیاتی است و کنترل مسیر و قیمت در رأس آن قرار دارد.
ترکیه نیز برای گسترش ژئوپولیتیک اسلام، پان ترکیسم، پان آذریسم و ارتباط با بازار منطقه آسیای مرکزی و مرتبط کردن این منطقه با خاک خود و اروپا تلاش می کند. آذربایجان هم به دنبال باز شدن در گستره ژئوپولیتیکی منطقه است.
بنابراین چنین برداشت می شود؛ آنچه بیش از هر موضوعی در رابطه با این منطقه نمایان است، قدرتی است که نقشه و جغرافیا به این منطقه داده و جغرافیا به وضوح بخش اصلی چرایی و چگونگی مسائل این منطقه را رقم می زند و نشان می دهد که چگونه سرنوشت کشورها به نقشه و جغرافیا گره خورده است.
منابع و مأخذ؛
1- مارشال، تیم، جبرجغرافیا، ترجمه امیرحسین مهدی زاده، فرمهر امی دوست، انتشارات همان، 1398.
2- اصولی، علی، نفت و گاز دریای خزر و پتانسیلهای موجود برای ایران، پایگاه اطلاع رسانی شرکت ملی نفت، خبرگزاری نفت، ،1399.
3- کاپلان، رابرت دی، انتقام جغرافیا، ترجمه دکتر محمد حسن خضری، محبوبه نیک فرجام، نشر انتخاب، 1392.
4- عزتی، عزت الله، مسائل ژئوپولیتیک آسیای مرکزی و قفقاز، جزوه ی درسی، 1386.
5- میرفخرائی، سیدحسن، روسیه و ناتو، پژوهشکده مطالعات راهبردی، 1392 .
6- عزتی، عزت الله، ژئوپولیتیک در قرن بیست و یکم، انتشارات سمت، 1381.
7- سایر
نظر شما :