عادی سازی روابط امارات و اسرائیل و فعال کردن مکانیسم ماشه تکه ای از پازل فشار بر تهران
آمریکا حتی با تصویب تمدید تحریم های تسلیحاتی هم به دنبال فعال کردن مکانیسم ماشه است
دیپلماسی ایرانی – طی روزهای اخیر شاهد تاکید مقامات کاخ سفید بر فعال کردن مکانیسم ماشه هستیم؛ ادعایی که به باور بسیاری از کارشناسان، تحلیلگران و مقامات دیپلماتیک حتی مقامات و مسئولین کشورهای اروپایی به دور از واقعیت جاری در مناسبات حقوقی و دیپلماتیک است. اما در آن سو هستند کسانی که بر این باورند ایالات متحده آمریکا به واسطه قدرت سیاسی، اقتصادی و دیپلماتیک خود و همچنین سایه سنگین بر شورای امنیت می تواند به صورت یکجانبه ادعای فعال شدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمهای شورای امنیت علیه ایران را مطرح کند. وضعیتی که هم شورای امنیت و هم جامعه جهانی را در یک مسیر بسیار پیچیده قرار خواهد داد. دیپلماسی ایرانی بررسی این مسئله را در گفت و گویی با مهدی مطهرنیا، استاد دانشگاه، آیندهپژوه و کارشناس و تحلیلگر مسائل بینالملل پی گرفته است که در ادامه میخوانید:
مصاحبه را با این سوال آغاز می کنم که برخی از کارشناسان و تحلیلگران بر این باور هستند که ایالات متحده آمریکا تلاش های گسترده سیاسی و دیپلماتیکی برای تصویب قطعنامه تمدید تحریم های تسلیحاتی ایران را از حدود دو سال پیش در دستور کار قرارداد و مایک پمپئو، وزیر امور خارجه و برایان هوک، مسئول مستعفی امور ایران سفرهای متعددی را به کشورهای متعدد داشتند. اتفاقا اقدام آمریکایی ها در تعدیل متن قطعنامه موید این مسئله بود که واشنگتن از هر طریقی سعی داشت تمدید تحریم های تسلیحاتی در شورای امنیت تصویب شود. پیرو این واقعیت واشنگتن هفته گذشته قطعنامهای را ارائه داد که حاوی ۱۵ بند مقدماتی و ۳۵ بند عملیاتی در مجموع ۱۳ صفحه بود و گفته میشد که شامگاه دوشنبه هفته گذشته در دستور شورای امنیت سازمان ملل قرار خواهد گرفت، اما این اتفاق روی ندارد و یک روز بعد یعنی سه شنبه گذشته اعلام شد که کاخ سفید پیش نویس این قطعنامه را تغییر داده و متنی را ارائه داده است که تنها ۲ پارگراف مقدماتی و ۲ پارگراف عملیاتی دارد که آن هم تصویب نشد. در این راستا محمد جواد ظریف، وزیر امورخارجه شب گذشته در گفتوگوی تلویزیونی نیز بر این نکته تاکید داشت. اما در مقابل تعدادی از تحلیلگران نیز بر این باورند که اساساً ایالات متحده آمریکا با اشراف بر شکست احتمالی خود در شورای امنیت برای تصویب قطعنامه مدنظرش از ابتدا به دنبال توجیه و بهانهای به منظور فعال کردن مکانیسم ماشه برای بازگرداندن قطعنامه ها و تحریم های شورای امنیت علیه ایران بوده است و به همین سبب بوده که واشنگتن به همراه متن پیش نویس قطعنامه چهار پارگرافی میان اعضای شورای امنیت دست به توزیع سند شش صفحه ای زد؛ سندی که در آن استدلالهای دولت ترامپ در این باره که چرا فکر میکند میتواند از مفاد برجام برای بازگرداندن تحریمهای بینالمللی علیه ایران و فعال کردن مکانیسم ماشه استفاده کند، توضیح داده شده است. فارغ از اینکه ایالات متحده آمریکا با خروج از برجام توان و توجیه حقوقی و دیپلماتیک برای فعال کردن ساز و کار بازگشت قطعنامه های شورای امنیت را دارد یا خیر، ارزیابی شما از سیر تحولات و تلاشهای آمریکا برای تمدید تحریم های تسلیحاتی ایران چیست؟ آیا ایالات متحده از ابتدا به دنبال فعال کردن مکانیسم ماشه بوده یا اکنون شکستش در شورای امنیت راهی به جز توسل به فعال شدن این مکانیسم پیش روی کاخ سفید و شخص دونالد ترامپ نگذاشته است؟
واقعیت آن است که هرچه از تنش ایالات متحده آمریکا با جمهوری اسلامی ایران می گذرد ما شاهد پیچیده تر شدن و بغرنج تر شدن سناریوها برای افزایش فشار هستیم. در این راستا من معتقدم که برخلاف گفته ها و باور محمدجواد ظریف، ایالات متحده آمریکا با اشراف بر شکست احتمالی در شورای امنیت به منظور تصویب قطعنامه از ابتدا به دنبال برگزیدن مسیری بوده است که بتواند در نهایت به فعال کردن مکانیسم ماشه دست پیدا کند. در این راستا من معتقدم آنچه در شورای امنیت روی داد بخشی از یک پروژه کلان ایالات متحده آمریکا نسبت به تمدید تحریم های تسلیحاتی ایران و حتی کلان تر از آن بوده است که قطعاً عدم تصویب قطعنامه مد نظر واشنگتن، نه آغاز آن بوده و نه پایانی بر آن خواهد بود. به عبارت دقیقتر ما باید رویکرد ایالات متحده آمریکا نسبت به جمهوری اسلامی ایران را یک رویکرد کاملاً نسبی، سیستماتیک و در عین حال آینده محور تلقی کنیم. یعنی واشنگتن همواره برای تهران نقشه های متعددی را آماده کرده که با شکست دیگری به فکر فعال کردن نقشه های جایگزین است. بر خلاف ایران که تمام فعالیتهای دیپلماتیک خود را در یک مسیر خلاصه میکند و با شکست در آن مسیر به بنبست سیاسی میرسد و تازه به فکر چاره می افتد. پیرو این نکته معتقدم که عدم تصویب قطعنامه ایالات متحده آمریکا در شورای امنیت برای تمدید تحریم های تسلیحاتی یک امری نسبی است و نمیتوان آن را شکست مطلق آمریکاییها تلقی کرد. البته این نکته را هم باید گفت که حتی با تصویب قطعنامه مدنظر آمریکا در شورای امنیت این پروژه به صورت کامل به نتیجه نمیرسید مگر آنکه تمدید تحریم های تسلیحاتی در نهایت به فعال شدن مکانیسم ماشه منجر شود. یعنی حتی اگر شاهد تمدید تحریم های تسلیحاتی به وسیله رای مثبت شورای امنیت میبودیم نیز واشنگتن به دنبال بهانهای دیگری برای فعال کردن مکانیسم ماشه می بود.
اما جناب مطهرنیا به باور بسیاری از مخاطبان نکته ای که در خصوص تحلیل های شما در خصوص سیر تحولات، اقدامات و تصمیمات آمریکایی ها وجود دارد این است که شما ایالات متحده را فراتر آن چیزی که وجود دارد تحلیل میکنید. در این رابطه به باور برخی شما آمریکا را کشوری می دانید که در نهایت هوشمندی سیاسی دچار هیچگونه شکست و یا سوء محاسبه نمی شود. آیا ایالات متحده آمریکا در قبال ایران به خصوص پیرامون تمدید تحریم های تسلیحاتی و رای شورای امنیت دچار سوء محاسبه نشد؟ آیا تاکید ایالات متحده آمریکا برای فعال کردن مکانیسم ماشه طی روزهای آتی که بارها از طرف کارشناسان، تحلیلگران و حتی مقامات سیاسی و دیپلماتیک کشورهای اروپایی، واشنگتن از حق قانونی برای فعال کردن آن محروم است، نمی تواند دال بر این واقعیت باشد که ایالات متحده به واسطه سوء مدیریت در مسیر قرار گرفته است که چیزی جز شکست پی درپی سیاسی و دیپلماتیک برایش به ارمغان نخواهد داشت؟
بگذارید از نکته آخر شما شروع کنیم. اکنون برخی بر این باور هستند که به دلیل اقدام دونالد ترامپ در خروج از برجام، ایالات متحده آمریکا دیگر از حق قانونی برای فعال کردن مکانیسم ماشه برخوردار نیست. حال باید این نکته را مطرح کرد که آیا جامعه جهانی و شورای امنیت با مشروعیت و توجیه حقوقی و دیپلماتیک قدرت سیاسی دارد یا خیر؟! در نظام بین الملل همه چیز بر اساس قدرت و مفهوم قدرت مشروعیت پیدا می کند. بنابراین پیرو همین واقعیت کماکان ایالات متحده آمریکا ابر قدرت جهان به شمار می رود. اگرچه برخی بر این باورند که چین در یک رویارویی همه جانبه توانسته جایگاه آمریکا را بگیرد، اما واقعیت آن است که کماکان ایالات متحده آمریکا قدرت شماره یک جهان است و می تواند بسیاری از شرکتهای چینی را در بازارهای جهانی محدود کند. بنابراین چه ما خوشمان بیاید و چه نیاید، چه آن را بپذیریم و چه نپذیریم ایالات متحده آمریکا مهمترین مهره و ابزار تاثیرگذار بر مناسبات جهانی است و بدون در نظر گرفتن منافع این کشور نمی توان شرایط را برای بهبود برخی مسائل در داخل فراهم کرد. در این راستا ما شاهد بودیم که برجام با محوریت جمهوری اسلامی ایران و 1+5 به نتیجه رسید و تمام کشورهای حاضر در سازمان ملل نیز متعهد به اجرای مفاد آن شدند، اما زمانی که تنها کشور ایالات متحده آمریکا از آن خارج شد، اکنون هیچ کشور دیگری نمی تواند برجام را به حالت عادی بازگرداند. این نشان میدهد که قدرت آمریکا بی بدیل است. البته تمام این نکات من دال بر تایید رفتارهای ظالمانه و سیاستهای ناعادلانه ایالات متحده آمریکا و دونالد ترامپ نیست، بلکه من تنها به تشریح واقعیت ها و اقتضائات حقیقی کنونی در فضای بین الملل می پردازم. این یک نگاه تقلیل گرایانه به واقعیتهای حال حاضر در مناسبات بین المللی جهانی با محوریت تحرکات، سیاستها و فشارهای ایالات متحده آمریکا است. لذا نمیتوان به واسطه توجیهات حقوقی و قانونی عنوان کرد که آمریکا موفق به فعال کردن مکانیسم ماشه نخواهد شد. در همین راستا و بعد از ۱۱ سپتامبر ایالات متحده آمریکا با عبور از تمام قراردادهای بین المللی توانست شورای امنیت سازمان ملل را دور بزند و مخالفت بسیاری از کشورها جهان را در حمله به افغانستان و عراق نادیده بگیرد. همین تجربیات بارها در سالهای اخیر تکرار شده است. لذا آنچه درباره واقعیت تحولات، اقدامات و تصمیمات آمریکا در تحلیل ها مطرح می شود باید مطابق بر واقعیت ها باشد و نمی توان یک نگاه تقطیعی و کاملاً یک بعدی را به این تحولات داشت. همانگونه که گفتم تحولات و اقدامات آمریکا یک چارچوب نسبی، سیستماتیک و آینده محور دارد و باید در یک نگاه کلان به این مسائل نگریست. نکتهای که در تحلیل این روزها بسیاری از کارشناسان مغفول مانده است تحولات مربوط به برقراری روابط دیپلماتیک میان امارات متحده آمریکا با اسرائیل بازمیگردد؛ تلاش هایی که قطعا به عنوان تکه ای از پازل آمریکا برای افزایش فشار به ایران، آن هم به موازات پیگیری تصویب قطعنامه شورای امنیت و همچنین فعال کردن مکانیسم ماشه در حال انجام است. چون این عادی سازی روابط تلاشهایی برای محاصره امنیتی ایران در خاورمیانه است. در این راستا اخباری در خصوص احتمال عادیسازی روابط بحرین و عمان با اسرائیل نیز طی روزهای آتی مطرح شده است. اینجاست که باید شرایط را در یک نگاه کلانتری مورد ارزیابی قرار داد و مجدد تاکید می کنم که نباید ساده انگارانه و سطحی به سیاستهای ایالات متحده آمریکا نگریست. تحلیل های ایدئولوژیک و تک بعدی، نه تنها برداشت درستی از واقعیت ها را به مخاطبان ارائه نمیکند، بلکه میتواند مسیری برای تصمیم گیری های غلط مسئولین را نیز ایجاد کند.
اگر به باور شما ایالات متحده آمریکا با تلاش برای عادی سازی روابط میان امارات متحده عربی و اسرائیل به دنبال محاصره امنیتی ایران است و این تلاش ها در عین حال تکه ای از پازل راهبرد واشنگتن در قبال ایران است، اما در آن سو قطعاً تحولات به سمتی پیش خواهد رفت که ما شاهد یک ناامنی معنادار در همسایگی ایران خواهیم بود که دامن خود کشورهای منطقه و تل آویو را هم خواهد گرفت؟
در ابتدا لازم می دانم که یک نکته بسیار مهم را که سال ها پیش مطرح کرده ام و در مصاحبه با دیپلماسی ایرانی نیز بر آن تأکید داشتهام را مجدداً مورد بازخوانی قرار دهم تا به برخی حقایق روشن شود. من بر این باورم که دیگر اسرائیل برای ایالات متحده آمریکا شکل حیاتی ندارد. از سال 2003 به بعد در ادبیات امنیتی ایالات متحده آمریکا این مسئله کلید خورده است. البته نه به این معنا که دیگر اسرائیل برای واشنگتن اهمیت راهبردی نداشته باشد؛ بلکه تاکید من این است که آمریکایی ها به تقلیل نقش تل آویو روی آورده اند. ببینید واشنگتن شرکای خود را در سه سطح تعریف می کند، سطح "حیاتی"، "کلیدی" و "مهم". پس با این دید کاخ سفید در قرن بیستم تل آویو را شریک حیاتی خود می دانست، ولی در آستانه قرن 21 و سال های بعد از آن با تغییر و تحولات شدید منطقه خاورمیانه که ناشی از حضور مستقیم خود واشنگتن بود، اسرائیل به جایگاه شریک کلیدی تنزل یافت؛ شریک کلیدی که اگر مسئله خود را با اعراب حل نکند، به صورت یک پروسه فرسایشی تبدیل می شود که تنها اتلاف وقت، انرژی و سرمایه آمریکا در روابط بین الملل را در پی دارد و این برای واشنگتن و به خصوص شخص دونالد ترامپ قابل قبول نیست. پس بهترین فرصت برای واشنگتن به منظور رهایی از این اتلاف سرمایه سیاسی و دیپلماتیک در این مقوله خود ترامپ و معامله قرن است تا چاره ای برای حل مناقشه دیرینه اعراب و اسرائیل در طول مدت زمامداری خود بیابد. در این صورت اگر عادی سازی روابط برخی از کشورهای عربی منطقه از امارات تا عمان و بحرین در کنار ترکیه، مصر و اردن و نیز تلاش برای عملیاتی شدن معامله قرن تحقق یابد این عامل سکون انرژی آمریکا در خاورمیانه به شتاب دهنده سرعت انتقال قدرت ایالات متحده از هارتلند نو یعنی خاورمیانه به هارتلند علیا یعنی آسیای جنوب شرقی بدل می شود.
از طرف دیگر قطعا آمریکا باید از مهمترین مانع خود برای گذر از خاورمیانه به آسیای جنوب شرقی یعنی ایران نیز عبور کند. در این راستا قطعاً یک سناریوی بسیار کلان از سوی واشنگتن در خصوص تهران پی گرفته خواهد شد. در این راستا ایالات متحده آمریکا به موازات حضورش در خاورمیانه سه گام اساسی را در منطقه طی سال های اخیر برداشته است. نخست، مدیریت ناامنی در خاورمیانه، به عبارت دیگر کاخ سفید ناامنی را به خاورمیانه تزریق کرد تا بتواند در چارچوب این تزریق از طریق القاعده در دوران بوش دوم و داعش در دوران اوباما و ترامپ، حضور خود را در منطقه برای افکار عمومی آمریکا و نیز منتقدان توجیه پذیر کند. بعد از آن واشنگتن به توازن ضعف روی آورد تا بتواند در میان ایران و عربستان به عنوان دو پایتخت اصلی جهان اسلام به جای توازن قدرت از طریق توازن ضعف، هژمونی خود را در منطقه شکل دهد. در گام نهایی واشنگتن مدیریت ناامنی نسبی را به متحدین خود درمنطقه خاورمیانه واگذار کند تا مدیریت امنیت منطقه را با ایجاد فضای مثبت در جهت ورود نیروهای رقیب ایالات متحده آمریکا و حتی متحد او در سطح بین المللی در منطقه خاورمیانه به وجود آورد. در مدیریت امنیت نسبی واشنگتن رهبری این استراتژی را برعهده دارد، اما در دوران ترامپ هزینه های مدیریت و اجرای آن را به دیگر کشورهای جهان و حتی رقبای خود سپرده و در عین حالی که هزینه های مدیرت را به دیگران واگذار کرده، اجرای آن را به کشورهای همسو با خود در خاورمیانه سپرده است. در اینجاست که آلمان، انگلیس، چین و روسیه نقش دارند و تلاشی که آمریکا برای مدیریت ناامنی، سپس توازن ضعف و در گام نهایی مدیریت امنیت نسبی می کند، متوجه می شویم که آمریکا با کشاندن قدرت های منطقه ای در این منازعه و نیز قدرت های فرامنطقه ای در جغرافیای بحران خاورمیانه به خصوص سوریه، زمینه هایی را ایجاد می کند که این کشورها درگیری های خود را در این منطقه داشته باشند و در عین رقابت های شدید با یکدیگر، هزینه های حضور واشنگتن در منطقه را پرداخت کنند تا در نهایت آمریکا بتواند اقتصاد خود را از بحران سال 2008 میلادی که تا کنون به آن گرفتار است کاملا خارج کند تا به پوست اندازی در اقتصاد دست یابد. فلذا آمریکا برای گذار از این وضعیت و ایجاد فضای مناسب برای خود تلاش کرده این سه گام را به بهترین شکل در خاورمیانه بردارد.
به وضعیت حقوقی و دیپلماتیک ایالات متحده در قبال مکانیسم ماشه نگاهی داشته باشیم. در این راستا به باور برخی از کارشناسان امکان دارد ایالات متحده آمریکا به واسطه قدرت سیاسی و نظامی خود به صورت یک جانبه ادعای فعال شدن مکانیسم ماشه و بازگشت قطعنامه ها و تحریمهای شورای امنیت را مطرح کند و ذیل آن با کشورهای خاطی برخورد کند. آیا در این شرایط ایالات متحده آمریکا به صورت یک جانبه توان فعال کردن مکانیسم ماشین و بازگشت قطعنامهها علیه ایران و تقابل با شورای امنیت و نگاه مخالف جامعه جهانی را خواهد داشت؟
آنچه در صحنه عمل می توانیم شاهد آن باشیم به رویارویی و تقابل کشورهای جهان با ایالات متحده آمریکا باز می گردد. پیرو این واقعیت اساساً ایالات متحده آمریکا بارها و به کرات ثابت کرده است که توان تقابل با جامعه جهانی را داشته و خواهد داشت. مصداق بارز آن به مسئله برجام باز می گردد. چون آن چیزی که به مذاکرات ایران و 1+5 مشروعیت بخشید پیش مذاکرات ایران و ایالات متحده آمریکا در دوران محمود احمدی نژاد و چراغ سبز واشنگتن برای پیگیری آن در سطحی کلانتر بود. کما این که در ادامه با خروج ترامپ از برجام نیز به وضوح شاهد آن بودیم که توافق هستهای از حیز انتفاع خارج شد. به گونه ای که نه تنها چین و روسیه بلکه سه کشور اروپایی نیز نتوانستند کوچکترین اقدامی برای احیای برجام در حوزه اقتصادی و تجاری داشته باشند. اینجاست که امکان دارد ایالات متحده آمریکا در سایه تاثیرگذاری خود بر مناسبات جهانی شرایط به گونه ای تحلیل، تبیین و عملیاتی کند که اعضای شورای امنیت و سازمان ملل در یک رویارویی و تقابل چارهای جز همراهی با آمریکا نداشته باشند.
نظر شما :