تلاشی برای تطهیر پیشینه و فراموشی اشغال سفارت آمریکا
آقای خوئینی ها یکی از عوامل اصلی بحران کنونی خود شما هستید!
نویسنده: اسلام ذوالقدرپور، دانشجوی دوره دکتری سیاستگذاری عمومی
دیپلماسی ایرانی: حق انتقاد و اظهارنظر که یکی از مؤلفههای اصلی حکمرانی مطلوب قلمداد میشود، همواره مورد تأکید و استفاده شهروندان قرار میگیرد و در بسیاری جوامع نیز دارای پیامدهای ناخوشایندی برای منتقدین است. انتقاد در جوامع مختلف دارای ابعاد گوناگونی است که چند بُعد آن یعنی انتقاد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی از اهمیت و تأثیر بیشتری برخوردارند.
در بسیاری مواقع، یک انتقاد یا اظهارنظر انتقادی دارای همه ابعاد و جلوههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ... است که خود بیان کننده پیامهای بیشتری در مورد شرایط جامعه بوده و شاخصی برای تحلیل آن جامعه است. برخی اظهارنظرهای انتقادی نیز بیشتر بر وضعیت اقتصادی و اجتماعی جامعه اصرار کرده و به صراحت حوزه سیاسی را مورد نقد و اعتراض قرار نمیدهند، در حالی که اصل انتقادات بر شرایط سیاسی جامعه و حکمران استوار است. منتقدان اجتماعی و اقتصادی در تحلیل اقتصادی و اجتماعی جامعه در نهایت بیشتر مشکلات را متوجه رهبر یا ارشدترین مسئول کشور میکنند.
چنین فرآیندی در انتقاد اجتماعی، اقتصادی و در نهایت نتیجهگیری سیاسی را میتوان فرآیندی کمخطر برای منتقدین سیاسی محسوب کرد تا از پیامدهای احتمالی انتقادات خود از حاکمیت، در امان بوده است و ضمن استفاده از انتقادات اجتماعی و اقتصادی برای پوشش امنیتزا برای انتقادات و اعتراضات سیاسی، تأثیرگذاری بیشتری بر جامعه و بلکه حاکمیت داشته باشند.
در ایران نیز فرآیند مورد توجه منتقدین سیاسی، انتقاد و اعتراض نسبت به حاکمیت و حکمرانی، بیشتر از مسیر انتقادهای اجتماعی و اقتصادی پیگیری میشود. در این فرآیند، منتقدین و معترضین به جای انتقاد تند از حاکمیت و نظام جمهوری اسلامی، مشکلات و بحرانهای اقتصادی و اجتماعی را مطرح کرده و حاکمیت را به پاسخگویی به این پرسشها و انتقادات دعوت میکنند.
نامه اخیر آیتالله سید محمد موسوی خوئینیها به حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب را میتوان در همین چارچوب انتقادات ظاهراً اجتماعی و اقتصادی دانست که در اصل به دنبال بیان اعتراضات سیاسی نسبت به حکمرانی و حاکمیت در ایران بودهاند. به نظر میآید انتقادات جناب آقای موسوی خوئینی ها در این نامه خود که بعد از سالها و بلکه دو دهه از کمای مطلق خارج شدهاند، ابزاری است تا تقصیرات خود در بروز و ظهور مشکلات و بحرانهای امروز ایران را سرپوش بگذارد و پنهان کند.
برخی ابعاد نامه انتقادی آقای موسوی خوئینیها را میتوان چنین مورد بررسی قرار داد:
یکم- افراطیگری ریشه مشکلات امروزی ایران: تندروی و اقدامات فراقانونی ابتدای انقلاب 1357 که تا میانه دهه 1360 نیز ادامه داشت را میتوان ازجمله بارزترین مؤلفههای شکلگیری و ظهور مشکلات و بحرانهای طولانیمدت و عمیق اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران قلمداد کرد که اکنون نیز با عمق بیشتر در حال تهدید اصل بقای کشور و شهروندانش است.
این تندرویها که بیشتر از سوی جناح چپ، سران و سیاستگذاران این جناح در ایران پیگیری و هدایت میشد، ایجاد گسست عمیق اجتماعی و سیاسی در کشور را سبب شد و بسیاری از ظرفیتها، امکانات و سرمایههای مادی و معنوی ایران را نابود کرد و کشور را در مسیری اشتباه گرفتار ساخت.
بخش عمدهای از این تندرویها از سوی طیف مورد حمایت آقای موسوی خوئینی ها و بلکه با هدایت افراطی شخص ایشان صورت گرفته است. برخی از جلوههای افراطیگری آقای موسوی خوئینیها و نیروهایشان که تحت نام انقلابیگری در دهه اول انقلاب رخ داده است را میتوان به اختصار چنین برشمرد:
- حمله، اشغال و تصرف کنسولگریهای عراق در خرمشهر (13 آبان 1358) و کرمانشاه (16آبان 1358)
- استعفای دولت موقت بازرگان 15 آبان 1358 با اعتراض و حملات شدید حوزه علمیه قم، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و گروههای اسلامی دیگر به خاطر مذاکره مهندس بازرگان با مقامهای دولت آمریکا (زبیگنیف برژینسکی)
- اولین مرحله قطع خرید نفت ایران از سوی دولت کارتر در 22 آبان 1358 و آغاز تحریم نفت ایران
- افراطیگری و درخواست تظاهرات جدید از عربستان به شرط عدم خونریزی سال 1363 و ...
دوم- اشغال سفارت آمریکا و آغاز بحران بیپایان: یکی از اصلیترین پیش زمینههای بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و ... ایران طی 4 دهه اخیر را میتوان اشغال سفارت ایالات متحده آمریکا در 13 آبان 1358 توسط دانشجویان پیرو خط امام به رهبری و مدیریت آقای سید محمد موسوی خوئینیها دانست که همچنان به عنوان یک نقطه تاریک و بحرانزا در سیاست خارجی ایران و روابط بینالمللی ایران، اثرگذار است.
اشغال سفارت آمریکا را میتوان رازآلودترین و خسارتبارترین رویداد سیاسی و اجتماعی 40 سال گذشته ایران دانست که خود عامل وقوع و ظهور بسیاری بحرانها و فجایع 4 دهه اخیر بوده است. اشغال سفارت آمریکا برخلاف آنچه اشغال لانه جاسوسی نامیده میشود، در واقع قدم نهادن در بازی خطرناک و از پیش باختهای بود که سبب ظهور مشکلات بزرگی مانند: جنگ ایران و عراق، تحریمهای اقتصادی علیه ایران، انزوای سیاسی ایران و .... بوده است که هنوز هم روند باختهای این اقدام ناشیانه ادامه دارد و تکرار میشود.
سوم- تلاش برای تطهیر: نامه آقای موسوی خوئینیها را میتوان یک سیاست شکست خورده برای تطهیر و بیگناهنمایی ایشان قلمداد کرد. در حالی که آقای موسوی خوئینیها که اکنون در آستانه 80 سالگی هستند، سعی میکنند با نگارش چنین نامهای و بدون اعتراف به نقش خویش در بروز و ظهور وضعیت کنونی ایران، از خود یک چهره منتقد و دلسوز نمایش دهند، بسیاری از شهروندان ایرانی همچنان از ریشههای اصلی ظهور وضعیت کنونی و نقش تندرویهای اول انقلاب 1357 سخن میگویند.
آقای موسوی خوئینیها در نامه خود و بهخصوص این جمله: (اما اگر مبنای تصمیمات این چند دهه دانستههایی از مبادی غیرمتعارف است که تنها در اختیار خواصی از بندگان خدای متعال است که بنده و امثال بنده هیچ حظّی از آن نداریم)، سعی دارند نقش خویش در تمام رویدادها، تصمیمات و سیاستهای نظام جمهوری اسلامی در چند دهه (40 سال) اخیر را انکار کرده و تصمیمات و سیاستهای جمهوری اسلامی را به دیگرانی غیر از خود و همفکرانش نسبت دهد!
نباید فراموش کرد که آقای موسوی خوئینیها علیرغم آنکه چندان در محافل خبری و رسانهای حضور ندارد، اما یکی از مؤسسین جامعه روحانیت تهران، دبیرکل مجمع روحانیون مبارز، دادستان اسبق کل کشور، عضو اسبق مجمع تشخیص مصلحت نظام، عضو اسبق شورای بازنگری قانون اساسی و دهها مقام مهم دیگر در نظام جمهوری اسلامی بوده و طی سه دهه اخیر نیز به عنوان پدرخوانده جریان اصلاحات و رهبر در سایه اصلاح طلبان مطرح بوده است، او نمیتواند خویش را از جریان رویدادها و سیاستهای نظام جمهوری اسلامی خارج بداند، نقش و جایگاه خود در چهار دهه اخیر و بهخصوص بحرانهای اثرگذاری مانند اشغال سفارت آمریکا را انکار کند.
*
یکی از جلوههای پرستیزگرایی سیاستمداران ایرانی این است که زمانی که در رأس یا در جریان قدرت نیستند، تلاش میکنند پیشینه خویش را از بسیاری رویددادها، مشکلات و بحرانهای اصلی کشور پاک و تطهیر کنند که آیتالله سید محمد موسوی خوئینیها نیز ازجمله همین سیاستمداران ظاهراً زیرکی است که تلاش نافرجامی برای تطهیر خود از گناهان و اشتباهات راهبردی خود در 4 دهه اخیر دارد.
اشتباهات راهبردی بسیار زیانبار و حتی خونباری که تنها دو نمونه آن را میتوان در اشغال سفارت آمریکا به رهبری آقای خوئینیها و زمینهسازی اعتراضات و آشوبهای تیرماه 1378 با هدایت و سپس تعطیلی روزنامه سلام به مدیرمسئولی آقای خوئینیها، مشاهده کرد.
در واقع بخش بسیار مهمی از بیاعتمادی، بیاعتقادی، نارضایتی و ناخشنودی شهروندان از حکمرانی نظام جمهوری اسلامی را میتوان نتیجه مدیریت ایدئولوژیک و ناکارآمد آقای موسوی خوئینیها و دوستانش در اوایل انقلاب 1357 دانست که بدون درک واقعیات نظام بینالمللی، تعاملات جهانی و منطقهای، با اقدامات افراطی خود ایران را به پرتگاه بحرانهای متعدد و متوالی بردند که راه بازگشت نیز بسیار سختتر از راه پیش روی آن است!
**
آیا آقای موسوی خوئینیها از الگوی حکمرانی امام خمینی (ره) نیز چنین ایراداتی داشتند؟ چرا آقای موسوی خوئینی ها در نامه خود برای حل بخشی از مشکلات کنونی ایران، پیرامون ضرورت مذاکره و تعامل با آمریکا اشاره نکردهاند؟ گناه و نقش آقای موسوی خوئینی ها در پیدایش کینه توزی دیرینه آمریکا چیست؟ آیا دلیل اصلی کینه توزی آمریکا طی 40 سال اخیر، اشغال سفارت آمریکا با برنامهریزی و هدایت آقای موسوی خوئینیها نبوده است؟ آیا زمان یک معذرت خواهی و اعتراف به اشتباه در اقدامات افراطی و ازجمله اشغال سفارت آمریکا از سوی آقای موسوی خوئینیها و اطرافیانش نرسیده است؟
صدها پرسش و ابهام پیرامون نقش و تأثیر آقای موسوی خوئینیها در شکلگیری وضعیت بحرانی کنونی ایران وجود دارد که بسیاری از آنها به امری رازآلود و محرمانه مانند اشغال سفارت آمریکا تبدیل شدهاند.
در چنین شرایط بحران اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که ایران را در پرتگاه خطرناکی قرار داده است، آقای موسوی خوئینیها در نامه خود به مقام معظم رهبری به جای یک اعتراف در پذیرش خطاهای خود، همه مشکلات و نابسامانیهای کنونی را متوجه رهبری ایران کرده است. این نامه و مؤلفههای ذکر شده در آن را میتوان مصداق این توصیه فریدریش نیچه در کتاب "چنین گفت زرتشت" دانست: (پس به شما پادشاهان و کلیساهایی که بر اثر کهولت و قدمتِ فضیلتهایتان، بس ناتوان گشتهاید، نصیحت میکنم: بگذارید شما را سرنگون سازند تا باری دیگر از نو برخیزید و فضیلتهایتان را به چنگ آورید.)1
***
بر خلاف برخی کارشناسان که زمان انتشار نامه آقای موسوی خوئینیها را زمانی نامناسب میدانند، به صراحت میتوان گفت که این نامه در زمانی بسیار مناسب منتشر شده است و تمامی شهروندان باید از نویسنده محترم آن بخواهند تا ریشههای اصلی وضعیت بحرانی کنونی ایران و نقش و سهم آقای موسوی خوئینیها در این وضعیت را توضیح دهد. آقای موسوی خوئینیها با انتشار نامه اخیر به دنبال تطهیر خود از گناهان و اشتباهات خسارتباری است که ریشه اصلی شرایط بحرانی کنونی ایران هستند. گویا شرایط بحرانی اقتصادی و اجتماعی کنونی ایران و نارضایتی شدید شهروندان از این وضعیت، سبب طمع و چشمداشت ایشان به برخی جایگاههای خاص در حاکمیت نظام جمهوری اسلامی است تا با منحرف کردن افکار و اذهان شهروندان و تطهیر خویش در پوشش یک منتقد و معترض، به زمینهسازی برای ظهور خود به عنوان یک منجی بزرگ اقدام کند!
امیدواریم آقای موسوی خوئینیها همانگونه که به شرایط بحرانی کنونی ایران و برخی نابسامانیهای مدیریتی اشاره داشته است، در اقرارنامهای دیگر به صراحت از افراطیگری خود در پیداش بحرانهای بینظیر طی 40 سال اخیر نیز اعتراف کند، از شهروندان ایرانی طلب پوزش و مغفرت داشته باشد و خود را در معرض نقد و اعتراض شهروندان قرار دهد.
منابع:
1- نیچه، فریدریش ولیهلم. چنین گفت زرتشت. ترجمه مهرداد شاهین. تهران، نشر نگارستان کتاب. چاپ اول 1389. ص 318
نظر شما :