نقش نخبگان در گذار از اعتراضات خشونتآمیز به مطالبهجویی مدنی
واقعیت های امروز ایران را دریابیم
نویسنده: بهاءالدین بازرگانی گیلانی، مترجم و پژوهشگر
دیپلماسی ایرانی: شکی نیست که حاکمیت باید در این شرایط حساس داخلی و تحولات دستکاری شده منطقه ای به بررسی عمیق سیاست های تاکنونیاش بنشیند. سیاست باید انفعال، غرور و خودمحوری را در برخورد با اتفاقات داخلی و منطقه ای کنار بگذارد و با نگاه به مصالح ملی و حداکثری دیدن مخاطرات و دیگرگونه دانستن ائتلاف غربی و منطقه ای علیه کشور، سیاست های فعال، مبتکرانه و درونزا را با اجماع سطح ملی به مرحله اجرا بگذارد. شرایط خطیر امروز جامعه اقتضای آن را دارد که ارکان فعال و تأثیرگذار جامعه به ویژه اقشار نخبگانی و روشنفکری، مجامع فکری، فرهنگی، هنری، دینی، علمی همینطور شبکه های اجتماعی و جراید نیز به نقش و تعهدات تاریخی خود نگاه دیگرگونه داشته باشند. نقش آوانگارد این قشر و نگاه جهانشمول آنها بیش از همه دیگران، ظرفیت های جمعی را از خود متاثر و راهبری می کند. اقشار نخبگانی و روشنفکری ما در چهار دهه گذشته متاسفانه کارنامه چندان درخشانی از این بابت ندارد. اگر نقش اصلی سیاست و حاکمیت و عوامل موثر بیرونی را به بحث علی حدهای واگذار کنیم، باید بگوئیم که رویکرد تاریخی اقشار پیشرو و ممتازه جوامع ما تا حد زیادی تک ساحتیاندیش، دروننگر و کمتر "گلوبالی" است. نگاه کلیشهای، سلبی، اعتراضی، و امتناع، وجه بارز و تاریخی این جامعه است. فرهنگ سازش، وساطت، انعطاف و فاصله گیری از جزمیت های جناحی و ایدئولوژیکی که امروزه وجه غالب عرصه های طلایه داری سیاسی و اجتماعی در جوامع پیشرو است، در جوامع ما – سوای موانع تاریخی خودکامگی عرصه حاکمیتی – ذاتا کمتر وجود داشته و یا قادر به شکل گیری و عرض اندام نبودهاست.
نگاهی فقط به تحولات و رخدادهای سیاسی چهار دهه انقلابی بیندازیم. جامعه مورد اشاره به ویژه جناح تندروی آن از همان آغاز، در لاک تاریخی سلبیاش، امتناع فوق العاده ای نسبت به پدیده نوظهور انقلاب اسلامی از خود نشان داد و تا حدی بدون درک و تحلیل جامعه شناختی و تاریخی این پدیده، به رادیکالی شدن جناح حاکمیتی مدد رساند و آن را تحریک کرد. جناح روشنفکری و نخبگانی عمدتا چپ و چپ زده اوایل انقلاب با اندیشه انقلابیگری و بی اعتنا به تجارب تاریخی، فضای به زعم خود ضد امپریالیستی را به گونه ای رهبری و تشجیع کرد که حاکمیت انقلابی و جبهه پشتیبان مردمیِ آن خواه ناخواه از آن تاثیر پذیرفت. تسخیر سفارت آمریکا در تهران تا حد معناداری متاثر از این فضا بود. در جریان قدرت گرفتن اصلاح طلبان در نیمه دهه هفتاد، فضای باز سیاسی نسبتا گسترده ای در کشور حاکم شد. جراید و جریانهای نخبگانی و روشنفکری، به فعالیت شتابان حداکثری روی نهادند و با شتاب و شناخت ناقص ظرفیت جامعه و بی اعتنا به اندیشه های مشوش و هراس زده طرف مقابل، بی محابا به طرح فوری یک دنیا مطالبات انباشت شده پرداخت، به نبش قبر رخدادهای سیاسی دوران معاصر و تقریبا کلیه رجال و ارباب سیاست و دیانت روی نهاد و انواع عالیجنابان سرخ و سیاه و خاکستری را رنگ آمیزی کرد. حاصل آن به قدرت رسیدن مجدد تندروها و انسداد سیاسی و اجتماعی بود.
درحال حاضر جامعه ایرانی تحت فشار اقتصادی خوردکننده داخلی همینطور تهدیدات بی سابقه خارجی و همجواری روبه روست. (دلایل بیشمار این وضعیت و قصور و یکدندگی فوق العاده سیاست، دوباره مورد بحث ما دراینجا نیست). گستردگی فشار و تهدید که در بازه زمانی کوتاه پس از برجام سرریز کرده، سیاست را که انتظار این رخداد و معکوس شدن روند تحولات را نداشت تا حد زیادی در معرض فشار و اغتشاش قرار داد. بروز اغتشاشات اخیر در شهرهای مختلف ایران در چهاردهه اخیر بیسابقه و حاکی از انباشت مطالبات و فشارهای معیشتی بوده است. همزمان اغتشاشات منطقه ای و همجواری نیز ضد منویات حاکمیت بروز تقریبا ناگهانی و حتما طراحی و برنامه ریزی شده پیدا کرده و به تهدید امنیتی تبدیل شده است. در اینجا بار دیگر روی سخن اختصاصا با همان قشر ممتازه و خبرگانی جامعه است که تاثیرگذاری میدانی قابل توجهی دارند. در اغتشاشات اخیر جمعیتی نسبتا کم توانسته اند خشونت و خسارات بی سابقه ای تولید کنند و هم تلفات انسانی بیسابقه و تهدید کنندهای برجا گذارند. دوباره بسیاری از ارباب فکر و اصحاب راهبر جامعه، به خودمحوری سیاست و بی اعتنایی آن به مطالبات و زیر بار نرفتن هرگونه تظاهرات استناد کرده و لذا بروز چنین خشونت هایی را قهری و طبیعی دانسته اند. این در حالی است که ظرف چند ساله اخیر تجربیات حداقلی ولی امیدوارکننده ای در اعتراضات صنفی و سندیکایی و حرفه ای در کشور نسبتا بدون توسل به خشونت به دست آمده که مبشر نوع مدنیِ مطالبهجویی بوده و خود طلیعه اعتراضات کلاس مدرن را نوید داده است. اعتراضات کارگری کارخانجات تعطیل شده، کشت و صنعت ها، معوقه های مستمری بگیران، اعتراضات معلمان، مالباختگان بانکی، اعتراضات در عرصههای زیست محیطی، معیشتی، تقسیمات جغرافیایی، معضلات دینی، قومی و زبانی و امثالهم که هر یک در مذاکرات میان دولت و گروه های واسطهای صنفی به نوعی با آرامش نسبی و یا آسیب های حداقلی، حل و فصل و رفع و رجوع شده است. این نشان از بلوغ سیاسی نسبی طرفین ذینفع و نگاه نسبتا منعطف حاکمیت به عنصر اعتراض و مطالبات حقه داشته که می توانسته با مداخله تمام ارکان جامعه و اقشار تاثیرگذار فکری، به مطالبات سیستماتیک مدنی تبدیل و با اعمال فشار به حاکمیت، نهادینه و حتی قراردادی شود.
تردیدی نیست که تحریمهای چنددههای غرب علیه ایران چرخه تخریبیِ خودافزایی را به همراه آورده است. مدیریت های ضعیف ذیل این شرایط غیرمتعارف، تا اندازه های زیادی آسیبهای جمعی را تشدید کردهاست. فساد مدیریتی و اقتصادی در جامعه ای که بی سابقه ترین تحمیل های تحریمی را به خود دیده، تحت مکانیسم خاصی رشد کرده و توسعه سیستماتیک پیدا کرده است. تحریم های جدید که در سطح جهانی بیسابقه است، کشور را عملا در یک کپسول نفسگیر محبوس و راه های کنش طبیعی و کارآمد را تا حد زیادی از او سلب کرده است. مخاطرات امنیتی منطقهای و مداخلههای همجواری نیز آسیبهای سیاسی و اقتصادی به همراه آورده و انرژی زیادی را از حاکمیت هدر داده است. دراین شرایط چگونه می توان از دامنه آسیبها و ناهنجاریهای برآمده از چنین اوضاعی کاست؟ مبارزه بنیانی با فساد و قاچاق در جامعه ای که در سطح بین المللی عملا "سیاه" زندگی می کند، تا چه اندازه کارآمد است؟ تردیدی نیست که ناکارآمدی، بی عدالتی، رانت، ثروت اندوزی و عدم شناخت مناسبات بین المللی و مجموعا قصور اقشار حاکمیتی، نقش درجه اول در ایجاد فشارها و بروز اغتشاشات ایفا می کند. درعین حال نخبگان و روشنفکران داخل و خارج کشور نیز باید رها از مناسبات سنتی و صرفا سلبی، در عرصه تاثیرگذاری و بازدارندگی، افزون تر از گذشته وارد عرصه عمل و داوری شوند.
مداخلات خارجی در تنظیم و جهت دهی به خشونت ها در دنیای ارتباطاتی و شبکهای، آن هم در شرایط و موقعیت امروز ایران و انقلاب، امری واقعی است، وجود دارد، توطئه پردازی و توهم نیست و دستاویز حاکمیت دانستن آن، تاحد زیادی اغراق گویی است. مناسبات جدید و علنی مداخله جوییهای بیرونی و سابوتاژ در منطقه بحران زده ما پارادایم نوظهوری را در قیاس با گذشته معرفی کرده است و این در مورد ایران نمود عریان و خیلی بیشتری دارد. بی اعتنایی به این واقعیت و حتی گاهی امید بستن به بیرون، نزد افکار عمومی و وجدان ملی مذموم و عامل تجزیه اجتماعی است. پیچیدگی و چند وجهی بودن کار و سمت و سوی جریان به سوی تشدید خشونت، در صورت عدم کنترل طرفینی، مخصوصا حاکمیت، قابلیت بروز اتفاقات ناخواسته و دراماتیکی را در خود نهفته دارد که شاید بحران های سیاسی، امنیتی همجواری در قیاس با آن، خاطرات خوشایندی به حساب آیند. این می تواند مارپیچ تقابلات خشونت آمیز در جامعه تجزیه شده را به گونه غیرقابل پیش بینی تشدید کند. خلاصه کلام اینکه سوای از نقش و استراتژی سیاست که نه به آن آگاهی چندانی است و نه چندان قابل پیش بینی، اما نقش جمعی توامانِ مردم، نخبگان و روشنفکران به سهم خود در آن با اهمیت است و نتایج خطیر و تاریخی با خود به همراه خواهد آورد. مردم و نخبگان جامعه باید شرایط امروز مملکت را با وجدان بیدار، ازخود گذشته و با آگاهی های چند وجهیِ سطح ملی و بین المللی درک کنند و با نگاه جهانی وعملگرایانه، بازدارندگیهای مدنی را در مقابل حاکمیت به منصه ظهور برسانند.
نظر شما :