اعتماد در دیپلماسی امری عارضی است
پیشنهاد "معاهده منع تعرض" ظریف و اعتمادآفرینی دیپلماسی
عباس پرورده، کارشناس مسائل خاورمیانه
دیپلماسی ایرانی: در ادبیات رسانه ای، عبارات و واژه هایی وجود دارند که علی رغم اینکه زیاد تکرار می شوند اما معنایی روشن که حدود و صغور قطعی را در افکار عمومی ایجاد کنند، ندارند. این واژه ها در همه حوزه ها دیده می شوند، اما در برخی قلمروها مثل سیاست بیشتر به چشم می خورند. "اعتماد" یکی از این کلمات است. اینکه آیا می شود در مذاکرات یا توافقنامه ها به کشورهای دوست یا متخاصم اعتماد کرد، بحث بسیار مهمی به خصوص در ایران است. اگرچه در جهان غرب به خاطر قدمت تاریخ اندیشه سیاسی و درهم تنیدگی رفتار سیاسی با سایر شئون اجتماعی، نگرش در باره واژه هایی مثل اعتماد در سیاست و روابط بین الملل متفاوت است. اما در ایران به نظر می رسد به خاطر فقدان نظریه پردازی در حوزه اندیشه سیاسی مدرن که برخاسته از تاریخ و فرهنگ بومی ایرانیان باشد، کاربرد واژه ها همچنان با تلقی های ذهنی و شخصی و عموما منفک از قرائت رایج آن در جهان همراه است.
از سوی دیگر اعتماد تفسیری ذهنی است که ناشی از میزان برآورده شدن انتظارات از توافقات یا معاهدات به عنوان رفتارهایی ملموس است. این در حالی است که تفسیرها و رفتارها در سیاست در یکدیگر تنیده و ارتباطی منظم دارند. حال سوال اساسی این است که اعتماد در دیپلماسی چیست و جایگاه آن کجاست؟ واقعیت این است که هم در فضای نظام بین الملل و هم در نظریه های مرتبط با آن عنصر اعتماد از جایگاه درخوری برخوردار نیست، نه به این معنی که وجود نداشته باشد، بلکه به این مفهوم که یک انتزاع ثانویه است و به خودی خود یا فی نفسه اعتباری ندارد. مهمترین استدلال این است که نظام بین الملل بر اساس یک وضعت "آنارشیک" جریان دارد، یعنی شرایطی که سلسله مراتب قدرت وجود ندارد و کشورها فقط با افزایش قدرت می توانند امنیت خود را تامین کرده و بقاء داشته باشند. در ساختار آنارشیک، تقریبا هیچ نهاد یا سازمانی وجود ندارد که بتواند عدالت برقرار سازد یا در صورت نیاز، نظم جهانی را بدون سوگیری های منافع گرایانه پاسداری کند. با این توضیح، نظام بین المل بیش از آنکه بر مبنای "اعتماد" جریان داشته باشد، بر اساس "بی اعتمادی" ساز و کارهای خود را تنظیم می کند. در چنین ساختاری جمله معروفی وجود دارد که هیچ کشوری نمی تواند دوست یا دشمن دائمی باشد، بلکه این "منافع ملی" است که تعیین می کند چه کشوری دوست و چه کشوری دشمن هست. پس آنچه باعث اعتماد متقابل میان کشورها می شود، میزان بهره مندی آنها از منافع ملی در قبال تعاملات، مذاکرات، توافقات، معاهدات یا هر ابزار ارتباطی دیگر است. بنابراین عنصر اعتماد یک مفهوم یا برداشت ذهنی از رفتارهای طرف مقابل در ذهن بازیگران است.
به عبارت دیگر اعتماد در دیپلماسی محرک اصلی مذاکره یا توافق نیست، بلکه منتزع از آن است. به لحاظ منطقی، می توان اعتماد را امری "عارضی" دانست که نسبت به مذاکره و توافق که اموری "ذاتی" هستند، در جایگاه فرع قرار می گیرد. در علم منطق، آنچه داخل در ماهیت است و ماهیت بدون آنها قابل تصور نیست ذاتی است و اوصافی که خارج از ماهیت است و ماهیت بدون آن باز هم قابل تصور است عرضی گفته می شود. مثلا گفته می شود شوری و گل آلود بودن برای آب عرضی هستند چون آب بدون این اوصاف قابل تصور است. اعتماد در دیپلماسی را هم تا حدود زیادی می توان با همین گزاره منطقی قیاس کرد. مذاکره و توافق اموری عینی و ذاتی هستند که ملموس و دستاوردهای آن قابل اندازه گیری است، اما اعتماد صفت منتسب به مذاکرات و توافقات است که پیش یا پس از مذاکرات بر آن مترتب می شود و بیشتر ناشی از ذهنیات طرفین هست.
نمونه های تاریخی زیادی از نقش عرضی و ثانوی اعتماد در توافقات مهم وجود دارند که برخی از آنها همچنان حیات بخش ذهنیت گرایی در این باره هستند. در یکی از مهمترین مقاطع جنگ جهانی دوم در دسامبر 1943 وقتی سران متفقین، یعنی چرچیل، روزولت و استالین در حالیکه مطمئن بودند که باید برای غلبه برارتش هیتلر توافق کنند، اما به خاطر بی اعتمادی به یکدیگر در کنفرانس تهران با یکدیگر دیدار کردند و حتی علی رغم توافق اولیه برای گشودن جبهه دوم علیه آلمان، آمریکا و انگلیس به مدت چندین ماه عامدانه ارسال سلاح و غذا از مسیر ایران به شوروی را به تعویق انداختند تا ارتش آمریکا زودتر به مرزهای آلمان برسد، اما استالین با اینکه به خوبی از این ترفند چرچیل و آیزنهاور آگاه بود، به خاطر مبارزه با دشمن اصلی، پیمان شکنی های هم پیمانان را تا تسلیم آلمان نادیده گرفت. مثال های تاریخی داخلی نیز از جایگاه ضعیف اعتماد در توافقات وجود دارند. وقتی جنگ عراق با ایران به سال هشتم رسید و ناهمواری ها در ادامه جنگ پدیدار شد، در حالیکه درایران کسی به صدام حسین اعتماد نداشت اما قطعنامه 598 به عنوان یکی از مهمترین فرازهای تاریخ سیاست خارجی ایران پذیرفته شد. همچنین زمانی که مذاکرات هسته ای ایران موسوم به "برجام" در حال شکل گیری بود، ایران بر اساس اعتماد با گروه کشورهای 5+1 مذاکره نکرد، بلکه بر اساس ظرفیت های ژئوپلتیک و به پشتوانه مهارت دیپلمات های خود پشت میز مذاکره نشست. اکنون نیز محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه پیشنهاد "معاهده منع تعرض" به کشورهای حاشیه خلیج فارس را ارائه کرده، در حالیکه ایران و بیشتر این کشورها در پرتنش ترین و در عین حال نامطمئن ترین شرایط تاریخی خود قرار دارند، اما دیپلماسی می تواند اعتماد آفرینی نیز کند.
همانگونه که گفته شد، اعتماد فرایندی منتزع در دیپلماسی است و هممچنین به خاطر شکل گیری در فضای آنارشیک صفاتی متفاوت از اعتماد در دیگر تعاملات بشری دارد. اعتماد در دیپلماسی با اعتماد در دوستی، مبادلات مالی و قراردادهای داخلی تا حدی متفاوت است. بنابراین افکار عمومی نباید به دنبال اعتماد از جنس دوستی ها در نظام بین الملل باشد که امری مغلطه آمیز و گمراه کننده است و دیپلمات های آگاه و حرفه ای این را به خوبی می دانند. دلیل این تفاوت به ساختار آنارشیک نظام بین الملل برمی گردد. اعتماد در دیپلماسی و سیاست بیش از آنکه یک مقدمه باشد، یک موخره است. به این معنی که معمولا پس از شروع مذاکرات و تعاملات دو یا چند جانبه است که اعتماد سازی آغاز شده و میزانی از اعتماد بین طرفین شروع به شکل گیری می کند. اما این اعتماد نامحدود نیست و بسته به کمیت و کیفیت پایبندی طرفین به توافقات و معاهدات تعیین می شود. به عبارت دیگر در فرایند دیپلماسی، اعتماد امری نسبی است، نه مطلق، برخلاف آنچه از مفهوم اعتماد در میان خانواده یا دوستان وجود دارد. اتفاقا همین وضعیت آنارشیک می تواند محرک بازیگران زیاده خواه برای زیر پا گذاشتن توافقات با هدف کسب منافع بیشتر باشد، چون اعتماد به دلیل عارضی بودن، نمی تواند به عنوان سدی در برابر زیاده خواهی ها و پیمان شکنی ها عمل کند. اینجاست که مهارت دیپلمات ها در چگونگی ایجاد حداکثر اعتمادسازی با استفاده از ابزارهای در دسترس از جمله نهادهای بین االمللی، حقوق بین الملل و ظرفیت های ژئوپلتیک تعیین کننده است تا اعتماد منتزع را در فرایند مذاکرات و توافقات به نفع کشور خود افزایش دهند و این همان چیزی است که تحت عنوان "حراست از منافع ملی" از آن یاد می شود. حال اگر مذاکرات با ابتکار و تدبیر و در زمان های مناسب باشند، حراست از منافع ملی کارساز تر و موثرتر است و در نتیجه اعتماد منتزع افزایش می یابد، اما اگر دولت ها فرصت های مناسب برای مذاکره را نشناسسند و پیش از زمان مناسب و یا پس از انقضای زمان لازم پشت میز مذاکره قرار گیرند، دست بالاتر را در اختیار طرف مقابل گذاشته اند و این برخلاف منافع ملی است.
به عنوان نتیجه گیری، اعتماد به خاطر عارضی بودن و وابستگی به امور ذاتی نمی تواند به تنهایی و فی نفسه در ایجاد یک تعامل دیپلماتیک تعیین کننده باشد، بلکه می تواند بر اساس شکل گیری تعامل و گفتگو یا قرارداد به تدریج ایجاد شده و تقویت شود. بر این اساس چگونگی شکل گیری اعتماد وابسته به مهارت دیپلمات ها و ظرفیت های سرزمینی یا ژئوپلتیک مذاکره کنندگان دارد. ضمنا جنس اعتماد در دیپلماسی با نوع آن در سایر تعاملات بشری از جمله خانواده یا دوستان و حتی داد و ستدهای اقتصادی متفاوت است، چون در یک بستر آنارشیک نظام بین الملل شکل می گیرد.
نظر شما :