انتظار بیجای سیاست پویا از دولت امریکا
والت: ترامپ در برابر ایران بیبرنامه و سر در گم است
دیپلماسی ایرانی: دولت ترامپ در ارتباط با ایران چه هدفی را دنبال می کند؟ در حدود یک سال گذشته و به ویژه در ماه های اخیر تلاش های دولت ترامپ برای تحت فشار گذاشتن ایران از جمله اظهارات جان بولتون، مشاور امنیت ملی مبنی بر اعزام ناو هواپیمابر به منطقه خلیج فارس را شاهد بوده ایم، اما هنوز هیچ کسی نمی داند که دولت ترامپ دقیقا می خواهد به چه چیزی دست یابد. یکی از دلایلش این است که رئیس جمهوری دونالد ترامپ غیر قابل پیش بینی بوده و دولت آشفته او یا نمی تواند یا نمی خواهد توجیهات خود را برای تصمیم گیری ها در سیاست گذاری به وضوح بیان کند. از این رو، تنها می توان حدس و گمان هایی را درباره اهداف احتمالی دولت ترامپ مطرح کرد.
گزینه 1: یک نمایش کابوکی. این احتمال وجود دارد که درام گسترده درباره ایران تنها یک خیمه شب بازی برای خشنود نگه داشتن سعودی ها، اسرائیلی ها، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و اهداکنندگان ثروتمند جمهوری خواه همچون شلدون آدلسون باشد. شاید ترامپ، مایک پومپئو، وزیر خارجه و جان بولتون، مشاور امنیت ملی در عمق وجود خود می دانند که نظام ایران قرار نیست سقوط کند و قرار هم نیست مذاکره ای بر سر یک توافق بهتر از برجام در کار باشد. اما جای تعجب ندارد که ترامپ، پومپئو و بولتون که از رویکرد باراک اوباما در قبال ایران انتقاد کرده اند، تحت فشار متحدان و لابی گری های محلی برای اعمال فشار بیشتر برآیند. در چنین تصوری، می توان فکر کرد که دولت در توهم به سر نمی برد. اما در عین حال، احتمال اینکه این برداشت درستی از شرایط باشد هم زیاد نیست. اگر چنین بود، دولت ترامپ تا سر حد تهدید متحدان به تحریم در صورت خرید نفت ایران پیش نمی رفت؛ این اقدامی است که تنها در شرایطی صورت می گیرد که تصور شود مزایایش از هزینه های دیپلماتیک کمتر است.
گزینه 2: اعمال فشار بر ایران برای امضای یک توافق جدید. برمبنای این دیدگاه هدف کمپین اعمال فشار حداکثری باید وادار کردن تهران به حضور پای میز مذاکره و ترغیب رئیس جمهوری حسن روحانی و رهبر معظم انقلاب ایران، آیت الله سید علی خامنه ای به پذیرش درخواست 12 موردی پومپئو باشد. در این سناریو، ایران با افزایش فشارها از حمایت از حزب الله در لبنان، بشار اسد رئیس جمهور سوریه و حوثی ها در یمن دست خواهد کشید و به تلاش برای نفوذ در سیاست در عراق پایان می دهد و محدودیت های شدیدتر در ارتباط با برنامه هسته ای را می پذیرد. مشکل این تصور رویایی این است که جواب نمی دهد. بعید است تحریم های شدیدتر علیه ایران آن را به پذیرش خواسته های آمریکا متقاعد کند، به ویژه اینکه ایالات متحده دیگر از حمایت چند جانبه ای که در زمیان مذاکره برای برجام برخوردار بود، برخوردار نیست. یک مشکل دیگر هم در ارتباط با این سناریوی رویایی وجود دارد: چرا ایران باید با رئیس جمهوری به توافق برسد که برجام را پاره و بارها از عمل به وعده های تجاری خود خودداری کرده است؟! اگر هدف دولت ترامپ تحقق این سناریو باشد احتمالا ناامید خواهد شد.
گزینه 3: تغییر نظام در ایران. این احتمال وجود دارد که ترامپ، پومپئو و بولتون به جای دستیابی به توافق بهتر به دنبال تغییر نظام باشند و تصور کنند که اعمال فشار فزاینده سرانجام مردم ایران را به انقلابی دوباره وا می دارد. پومپئو بارها در این باره صحبت کرده و ارتباط نزدیک بولتون با گروه تبعید شده از ایران نیز با این سناریو سازگاری دارد. اگرچه نمی توان احتمال وقوع یک تحول داخلی را رد کرد، اما تاریخ نشان می دهد که این سناریو چندان محتمل نیست. ایالات متحده برای چندین دهه در کوبا درگیر بود و اقدامات علیه معمر قذافی هم تا پیش از یک مداخله نظامی خارجی به نتیجه نرسید. ممکن است که شمار ایرانی های مخالف دولت کم نباشد، اما اکثریت جمعیت این کشور میهن پرست و احتمالا از ابرقدرتی که سعی دارد اقتصاد آنها را فلج کند، خشمگین هستند. خروج ترامپ از برجام هم به نفع اصول گرایان تبدیل شد، چراکه ثابت کرد رویکرد ایالات متحده در قبال ایران خصمانه است و نمی توان به آن اطمینان کرد. به علاوه، حتی در صورت تغییر نظام در ایران هیچ تضمینی وجود ندارد که دولت بعدی حامی و طرفدار آمریکا باشد. اگر ایالات متحده تنها یک درس از عراق، افغانستان، لیبی، سومالی، سودان، یمن و سوریه آموخته باشد، این است که نظامی که جایگزین یک نظام نه چندان مطلوب می شود، اغلب بدتر از قبلی است نه بهتر.
گزینه 4: ایجاد بستر مناسب برای آغاز جنگ پیشگیرانه. احتمال دیگر این است که دولت سعی داشته باشد از اعمال فشار حداکثری استفاده و ایران را به از سر گیری برنامه هسته ای ترغیب کند. استدلال دولت ترامپ این است که در چنین شرایطی اروپا، روسیه و چین پشت ایالات متحده در می آیند و از حمله نظامی به زیرساخت های هسته ای ایران حمایت یا دست کم آن را تحمل می کنند. اگر ترامپ و زیردستانش مشغول چنین کاری باشند، آنگاه می توان گفت که ایالات متحده یک قمار دیگر در خاورمیانه را آغاز کرده است. بمباران زیرساخت های هسته ای ایران دانش چگونگی ساخت آنها را از بین نمی برد و حتی این درس را به ایران و دیگر کشورها می دهد که غیر هسته ای بودن عواقب شدیدی دارد! به علاوه، اگر ایران همانطوری که ترامپ و مشاورانش ادعا می کنند شمار زیادی از گروه های فعال در منطقه را تحت کنترل دارد، آنگاه چرا آنها باید در صورت حمله ایالات متحده به ایران بی تفاوت بمانند؟
گزینه 5: مهار ایران. یک گزینه نهایی هم وجود دارد که می تواند محتمل ترین سناریو باشد. هدف از کمپین اعمال فشار حداکثری صرفا تضعیف ایران و کاهش نفوذ آن در منطقه است. در این سناریو همه اظهارات مربوط به تغییر نظام و اشاره به «همه گزینه های روی میز»، پوشالی هستند. درک اینکه فشارها تغییری در سیاست های کلی ایران ایجاد نمی کند و به تغییر نظام یا دستیابی به یک توافق بهتر نمی انجامد، دشوار نیست. تنها نتیجه احتمالی این فشارها می تواند کاهش حمایت ایران از شرکای محلی و در نتیجه کاهش نفوذ آن در منطقه باشد. این بهترین توجیهی است که برای اقدامات دولت ترامپ در قبال ایران وجود دارد.
احتمالا برخی تصور می کنند اگر ایالات متحده رهبری مواجهه با ایران را بر عهده نگیرد، قدرت های منطقه مجبور به اقدام می شوند و خاورمیانه بیشتر به هرج و مرج کشیده خواهد شد. اما اگر هدف واقعی دولت ترامپ صلح در منطقه بود، آنگاه درصدد براندازی برجام بر نمی آمد و نقش یک میانجی صادق را ایفا می کرد. اما ایالات متحده برای چنین کاری به اهرم فشار دیپلماتیک حقیقی در برابر همه طرفین نیاز دارد که به نوبه خود مستلزم ارتباط با همه طرفین است. با توجه به این که منافع آمریکا در کمک به حفظ تعادل پایدار قدرت در منطقه، ممانعت از گسترش سلاح های هسته ای و مقابله با افراط گرایی خشونت آمیز است، یک سیاست پویاتر بهتر جواب می دهد. اما این انتظار به جایی از شرایط و دولت کنونی ایالات متحده نیست.
منبع: فارن پالسی / مترجم: طلا تسلیمی
نظر شما :