نگاهی به «رئیسجمهور گم میشود»؛ اولین رمان بیل کلینتون
«پرزیدنت جاناتان دانکن» رئیسجمهور رؤیایی کلینتون است
دیپلماسی ایرانی-کورش چهاردوری: نوشتن کتابی در باب دوران زمامداری، در میان سیاستمداران رسم جدیدی نیست؛ اما اینکه چهل و دومین رئیسجمهور ایالاتمتحده امریکا، برای نوشتن داستانی 500 صفحهای دست به قلم برده است، شاید در نوع خود بینظیر باشد.
آنچه بیل کلینتون و جیمز پترسون، در این 500 صفحه نوشتهاند، بیتردید یکی از هیجانانگیزترین کتابهای داستانی در ژانر جنایی-تخیلی است. «رئیسجمهور گم میشود» در چهارم جون 2018 به بازار عرضه شد. دقیقاً یک ماه پیش از جشن روز استقلال ایالاتمتحده! بنا به ادعای ناشر در هشتم آگوست 2018، این کتاب تنها در امریکای شمالی، توانسته یکمیلیون نسخه فروش کند.
«رئیسجمهور گم میشود» داستان پرزیدنت «جاناتان لینکلن دانکن» است که از سوی کنگرهی امریکا، به دلیل حمایت از رهبر گروه تروریستی «پسران جهاد» بهسوی استیضاح پیش میرود؛ اما پرزیدنت دانکن چیزهایی را میداند که تشریح آن را برای اعضای کنگره و افکار عمومی کشورش، به صلاح منافع ملی ایالاتمتحده نمیداند؛ اما اشتباه نکنید! «پسران جهاد» ابداً شباهتی با گروههای تروریستی نظیر داعش ندارد. چراکه اساساً از تفکر جهادی و اسلامی نشات نمیگیرد. دانکن برای نجات کشورش، حاضر میشود دست به اقداماتی زند که در جایگاه ریاست جمهوری ایالاتمتحده، از او انتظار نمیرود!
وقتی مطالعهی این کتاب را شروع میکنید، ریتمی با سرعتی نهچندان زیاد را تجربه خواهید کرد؛ اما بیش از دو فصل زمان نخواهد برد تا خواننده چندان درگیر ریتم سریع کتاب شود که دل کندن از آن، غیرممکن خواهد شد. تعلیقهای متعددی که در کتاب وجود دارد، بارها و بارها، حدسهای خواننده را به چالش میکشد. پس اگر در پایان کتاب، تنها یک حدس خود را درست یافتید، بیتردید از هوش و البته تخیل سرشاری برخوردار هستید!
اما در تمام طول مطالعهی «رئیسجمهور گم میشود» یک نکته را نباید ازنظر دور داشت: بیل کلینتون، رهبر سابق کشوری است که هنوز برای شکوه روزافزون آن تلاش میکند. پس رمز «روزهای سیاه» برای خواننده، بسیار چالشبرانگیز خواهد بود. تمامی داستان «رئیسجمهور گم میشود» روایت پرزیدنت دانکن است. چه در موقعیتهایی که شخصاً حضور دارد و چه در موقعیتهایی که جسماً حضور ندارد.
شاید یکی از جالبترین نکاتی که ذهن خواننده را مجذوب میکند، آن است که غالب افرادی که در حلقهی نزدیکان رئیسجمهور و ازقضا، از شخصیتهای مطرح کاخ سفیدند، جملگی زن هستند. معاون اول رئیسجمهور، رئیس ستاد انتخاباتی رئیسجمهور، مشاور امنیت ملی رئیسجمهور و حتی تروریستی که به وحشتناکترین شکل ممکن، در حرفهی خود تبحر دارد، همگی زن هستند. شاید هیلاری کلینتون و تلاشی که او و همسرش برای حقوق زنان بهمثابهی حقوق بشر انجام میدهند، علت حضور پررنگ زنان در سطوح بالای سیاسی در کاخ سفیدی هستند که بیل کلینتون ترسیم میکند. از سوی دیگر، شخصیت پرزیدنت دانکن، اگر نگوییم به شخص بیل کلینتون شباهت دارد، اما رئیسجمهوری آرمانی است که کلینتون برای کشورش آرزو میکند. رئیسجمهوری که برخلاف تصور عمومی، شبها راحت سر بر بالین نمیگذارد. رئیسجمهوری که دائماً در حال تصمیمگیری است. تصمیمهای سخت! انتخابهایی که شبیه به نام یکی از کتابهای هیلاری کلینتون است: «انتخابهای سخت!» رئیسجمهوری که چالشهایی دشوار با خود، عقاید و جایگاهش دارد. چالشهایی که سیاسی نیستند و برخلاف تصور، اخلاقیاند. بهعنوان نمونه، در فصل یازدهم، دیدار رهبر شاخهی نظامی القاعده و رهبر شاخهی نظامی الشباب به رئیسجمهور گزارش میشود. بدیهی است که انتظار میرود رئیسجمهور امریکا در کسری از ثانیه، دستور حمله و بمباران محل این دیدار و دیدارکنندگان را صادر کند؛ اما پرزیدنت دانکن با چالشی اخلاقی مواجه شده است. چراکه رهبر شاخهی نظامی القاعده، خانوادهی خودش را نیز به محل ملاقات برده است: «آن حرامزاده از فرزندانش بهعنوان یک سپر استفاده میکند. از ما میخواهد که تمام خانوادهاش را بکشیم تا به خودش برسیم. چه موجود پست و بزدلی است... سرم را پایین میآورم و چشمهایم را میبندم. بقیه را نادیده میگیرم. من تیمی از بهترین و کار بلدترین متخصصها را دارم که به من مشاوره میدهند اما باید این تصمیم را بهتنهایی بگیرم. اینکه پدران و بنیانگذاران این کشور، یک فرد غیرنظامی را مسئول ارتش تعیین کردهاند، یک دلیل دارد. دلیلش این است که فقط کارایی نظامی مطرح نیست. برای تصمیمگیری باید سیاست، ارزشها و چیزهایی که بهعنوان یک ملت از آن دفاع میکنیم را در نظر گرفت.»
در سرتاسر کتاب، نگاه تلخ نویسنده به سیاست به چشم میخورد. آنجا که دربارهی یکی از دستیارانش میگوید و میگوید که او به خاطر اظهارنظر در باب رقیب انتخاباتیاش، آنهم در حین مستی، تمام آیندهی سیاسی خود را یکجا باخت: «سیاست میتواند با سیاستمدارهای زخمی، بیرحمانه رفتار کند.» شاید کنایهای باشد از خاطرهی روزهایی که کلینتون با رسوایی مونیکا لوینسکی دست به گریبان بود.
پرزیدنت دانکن بیمار است و ازقضا، بیماریاش در بحرانیترین دورهی ریاست جمهوری او، سر به عصیان برداشته است. کلینتون و پترسون در بخشی از کتاب که در باب بیماری پرزیدنت دانکن مینویسند، غرور قدرتمندترین رهبر جهان آزاد را به چالش میکشند: «وقتی که وارد سالن میشوی و دستهی موزیک به افتخارت مینوازند، وقتی بازارهای مالی دنیا روی تکتک کلماتی که به کار میبری مکث میکنند و وقتی که تو فرمانده ی بزرگترین زرادخانهی نظامی جهان باشی، فروتن بودن کار سختی است؛ اما وقتی مجبور میشوی توی مدفوع خودت، دنبال خون بگردی، آنوقت است که دیگر غرور و تکبر، معنایی ندارد.»
ریاست جمهوری در دورهای که شبکههای اجتماعی، برای ثانیهای نمیخوابند، بسیار دشوارتر از ریاست جمهوری در دورهای است که بیل کلینتون، رئیسجمهور ایالاتمتحده بود. این شهادت نویسندگان، در فصل دیگری از کتاب است: «گویی شرکت ما در دموکراسی فقط با غرق شدن در دنیاهای لحظهای و سرخوشانه پیش میرود؛ توئیتر، اسنپ چت، فیسبوک و سیکل خبری بیستوچهارساعته. از فناوری مدرن برای برگشتن به ابتداییترین حالتهای روابط انسانی استفاده میکنیم. رسانهها میدانند چه میفروشند: دعوا و تفرقه. محصولشان بسیار سریع و آسان است. بیشتر وقتها خشم، بهتر از پاسخ دادن و غیظ، بهتر از منطق جواب میدهد؛ قدرت احساس، به شواهد مستدل میچربد. درحالیکه یک واکنش آرام و منطقی، جعلی و ساختگی جلوه میکند.»
اما نویسندگان، پای رهبران دیگر کشورهای جهان را هم به میدان باز میکنند. ازجملهی مهمترین آنها، نخستوزیر اسرائیل است که ازقضا، او هم یک زن است. نویسندگان در باب لحظهی خداحافظی نویا بارام، نخستوزیر اسرائیل با پرزیدنت دانکن، جملهای را استفاده میکنند که گویی تعریضی به جملهی تاریخی اسحاق رابین، نخستوزیر اسرائیل است. آنها مینویسند: «] نویا[ دستم را میان دستهایش میگیرد. دستهای ظریف و چروکیدهاش را دور دستانم حلقه میکند: اسرائیل دوستی بهتر از امریکا ندارد. من هم دوستی بهتر از تو ندارم!» اسحاق رابین، در سال 1987 و در دورانی که اسرائیل بعد از پیروزی انقلاب 1979 در ایران، با بدترین کلمات مورد هجمه قرار میگرفت، گفت: «ایران بهترین دوست اسرائیل است و ما تمایلی نسبت به تغییر موضع خود نسبت به تهران نداریم!» گرچه اسرائیل در عرصهی عمل، چنین تغییر موضعی را اعمال کرده اما گویی کلینتون و پترسون نیز مایل بودند جایگزینی ایران با امریکا را در «رئیسجمهور گم میشود» به دنیا نشان دهند.
این کتاب جزئیات بسیار زیادی را شامل میشود. چه در عرصهی سیاست، چه در باب کاخ سفید و چه در حوزهی فناوری و جنگ سایبری. بدیهی است که شاید هیچکس بهقاعدهی بیل کلینتون که هشت سال کلیددار کاخ سفید بوده است، شایستگی آن را ندارد که در باب جزئیات سیاسی و کاخ سفید، نظیر راههای مخفی آن، اظهارنظر کند؛ اما تردیدی نیست که نویسندگان در جریان نگارش، با متخصصان جنگ سایبری مشورتهای بسیاری داشتهاند. چراکه در فصول پایانی کتاب، با محرز شدن جنگ سایبری، چنان مباحث پیچیدهای دربارهی جنگ سایبری درمیگیرد که گرچه ممکن است اسباب گیجی خواننده را فراهم آورد اما به هیجان قصه میافزاید.
«رئیسجمهور گم میشود» شاید برای خوانندهی امروز و حتی دو سال دیگر جذاب باشد، اما بعید به نظر میرسد که این کتاب در سال 2028، جایی در میان خوانندگان داشته باشد. چراکه محتوای داستان، قویاً مشمول مرور زمان است و با سرعتی که جهان امروز ما طی میکند، نگارنده نسبت به استقبال از این کتاب در ده سال آینده، چندان خوشبین نیست. هرچند ممکن است رکوردهایی که این کتاب در فروش کسب کرده، سالها در اختیار آن باقی بماند.
طبق آخرین شنیدهها، کتاب بیل کلینتون و جیمز پترسون، به سریال تبدیل خواهد شد. این خبر را کلینتون در بیانیهای اعلام کرد و افزود بیصبرانه منتظر است تا شبکهی «شوتایم» به شخصیتهای کتابش جان ببخشند. استیون اسپیلبرگ و جورج کلونی، ازجمله شخصیتهای هالیوودی بودند که برای ساخت فیلم سینمایی «رئیسجمهور گم میشود» اعلام آمادگی کرده بودند. قطعاً علاقهمندان به سریال «خانهی پوشالی» از سریال «رئیسجمهور گم میشود» نیز لذت خواهند برد.
در باب ترجمه نیز باید گفت که گرچه بامداد بهنام، مترجمی جوان است، اما ترجمهای که او ارائه داده، توانسته سیر تند و هیجانانگیز داستان را به خوانندهی فارسیزبان منتقل کند. در این میان، مواردی از نقص ویراستاری در کتاب به چشم میخورد که مانع از درک متن نشده و امید است که نشر مرو، در چاپهای بعدی «رئیسجمهور گم میشود» نسبت به رفع آنها همت گمارد.
نظر شما :