یکصد و شانزدهمین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»

قصه جنجالی بیماری جورج حبش در فرانسه

۰۲ شهریور ۱۳۹۷ | ۱۸:۳۱ کد : ۱۹۷۸۶۰۵ کتابخانه خاورمیانه
وقتی صدای ناراحت لمی را پشت تلفن شنید به او گفت: نترس و نگران نباش، نمی گذاریم به ما نزدیک شوند، لمی همیشه به یاد می آورد و می گوید که زندگی درنگ عزیزی است که می گذارد آنها هر کار بخواهند بکنند.
قصه جنجالی بیماری جورج حبش در فرانسه

دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از نویسندگان و مورخان تاریخ قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرت های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش یکصد و شانزدهم این کتاب را می خوانید:

قصه درمان تو در پاریس و جنجالی که به پا کرد چه بود؟

سفرم به پاریس برای درمان بود که به یک قضه سیاسی تبدیل شد که «قضیه حبش» نامیده شد که همه رسانه های عربی و جهانی را برای یک هفته کامل درگیر کرد. این سفر طوفانی به پا کرد که واکنش های متفاوتی را به دنبال داشت، ارکان حکومت فرانسه را به لرزه درآورد و شماری از مقامات عالی رتبه را سرنگون کرد.

اسرائیل از این جنجال رسانه ای خصمانه سوء استفاده کرد که باعث شد نیروهای دشمن و صهیونیستی را در داخل فرانسه به حرکت درآورد، و از حکومت فرانسه بخواهند که مرا تسلیم کند، مزدوران آنها بیمارستان را محاصره کردند و تلاش کردند که مرا بربایند. همه اینها مثل صاعقه ای بر سر من و هسمرم نازل شده بود، برای این که ما آماده عملیاتی از این نوع نبودیم، به ویژه که این سفر بر اساس ترتیبات از قبل هماهنگ شده با طرف های درگیر در سطوح بالا و با موافقت الیزه انجام شد.

این سفر برای ما فاش کرد که صهیونیست ها تا چه اندازه در فرانسه به خصوص در داخل سازمان های بین المللی نفوذ دارند همچنین فاش کرد که ادعای فرانسوی ها در دفاع از حقوق و مبانی انسانی در کشور مدعی «نور و تمدن» دروغ است.

واقعیتش وقتی که به فرودگاه رسیدیم از حضور رسانه ها و تلویزیون فرانسه (کانال دو) که در سالن فرودگاه منتظر بودند شوکه شدیم، با وجود این که با مقامات فرانسوی توافق شده بود این سفر به دلایل امنیتی به دور از چشم رسانه ها باشد.

بعدا از طریق ارزیابی هایم برایم روشن شد که آن چه اتفاق افتاد و حضور خبرنگارها تصادفی نبود بلکه نیروهای دشمن آن را طرح ریزی کرده بودند، و در سایه اعلام خبر حضور من تظاهرات دشمنان در همان شب انجام شد و خبر مثل آتشی که همه جا سرایت کند، منتشر شد، طوری که رئیس سازمان امنیت فرانسه مجبور شد به همسر من اعتراف کند که موضوع از کنترلشان خارج شده و منبع افشای خبر تونس بوده است. بعدا روشن شد که جاسوس اسرائیلی، عدنان یاسین که در سفارت فلسطین در تونس کار می کرده و از طریق کارش بر تحرکات رهبران فلسطینی احاطه داشته اخبار آنها را به موساد اسرائیل منتقل می کرده است.

و از طریق رسانه دیداری و مکتوب و شنیداری تلاش کردند به شخص من برچسب تروریست بچسبانند، و از این طریق حقایق را مشوش کنند و در برابر افکار عمومی فرانسوی این گونه وانمود کنند که من تروریست بزرگ و مسئول اول عملیات تروریستی در فرانسه و خارج از آن هستم. اما واکنش فلسطینی و عربی ملی و رسمی، علاوه بر آن واکنش های جهانی در آن وقت که همگی موضع دولت فرانسه را محکوم کردند و موضعی که در برابر من اتخاذ کرده بود را تقبیح و نکوهش کردند آنها را دستپاچه و نگران کرد، و به دنیا نشان داد تا چه اندازه از کسانی که قضیه فلسطینیِ ما را حمایت می کنند تایید و پشتیبانی بزرگی می شود، به گونه ای که آنها را مجبور کرد که تصمیم سریعی برای آزادی من بگیرند بدون این که بتوانند مرا مورد بازجویی قرار دهند.

و در این جا، به این مناسبت، می خواهم با افتخار بگویم که همچنان از مواضع بی باکانه و شجاعانه ای که همسرم هیلدا اتخاذ کرد، احساس غرور و افتخار می کنم، او به شکل بی نظیری توانست خونسردی خود را حفظ کند، و جلوی حمله شریرانه ای که نیروهای ویژه (مبارزه با تروریسم) D.S.T که قاضی بروگییر فرستاده بود، بایستد. همسر من موفق شد از نزدیک شدن آنها به من یا بازجویی من با وجود این که قاضی پروگییر خودش شخصا روز چهارم به بیمارستان آمد تا بر بازجویی از من نظارت کند جلوگیری کند و با صدای بلند در مقابل صورتشان فریاد کشید: نمی گذارم او را بازجویی کنید مگر از روی جنازه من رد شوید، همسر من تروریست نیست بلکه مبارز راه آزادی ملتش و رهبری است که از قضیه عادلانه ای دفاع می کند.

او به همین بسنده نکرد بلکه نیروهای امنیتی که بیمارستان را از تمامی جهت ها محاصره کرده بودند و راه های ارتباطی به بیمارستان را قطع کرده بودند را وادار کرد که راه را باز کنند و ارتباطات را مجددا وصل کنند، به این ترتیب چهار روز در حالت هشدار و احتیاط ماندم، مساله ای که سبب شد نیروهای امنیتی در حالت آماده باش باقی بمانند. همچنین با دو دخترم میساء و لمی که در اردن بودند تماس گرفت و آنها را از وضعیت من مطمئن کرد، وقتی صدای ناراحت لمی را پشت تلفن شنید به او گفت: نترس و نگران نباش، نمی گذاریم به ما نزدیک شوند، لمی همیشه به یاد می آورد و می گوید که زندگی درنگ عزیزی است که می گذارد آنها هر کار بخواهند بکنند.

ادامه دارد...

کلید واژه ها: اسرار جعبه سیاه


( ۱ )

نظر شما :