یک صد و یکمین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»:
یاسر عرفات از نگاه جورج حبش
دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از مورخان، قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرتبل های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش یک صدو یکم این کتاب را می خوانید:
ابو عمار در مسیر ربع قرن از مبارزه و مقاومت شریک است، با او توافق کردی و به اختلاف خوردی، برای اولین بار چه وقت او را دیدی و این دیدار چه تاثیری بر تو داشت؟
واقعیتش این است که روابط من با جنبش «فتح» در ابتدا با ابو عمار نبود، بلکه با برادر هانی الحسن بود، نخستین دیدارم با یاسر عرفات بعد از سال 1967 بود، برداشتم از اولین دیدارمان و دیدارهای بعد از آن این بود که ابو عمار به خودش بیشتر از مردمش فکر می کند. از آن زمان می توانم بگویم: ابو عمار همیشه تمایل داشت که هاله بزرگی دور خودش ایجاد کند، به کسی هم اجازه نمی داد که با او رقابت کند چه در داخل «فتح» چه از سوی گروه های دیگر، این معادله بر بسیاری از رفتارها و مواضع سیاسی اش حاکم بود.
در این جا حادثه ای که برای ما وقتی در اردن بودیم روی داد را برایت تعریف می کنم: در سال 1970 دعوتی از همه سازمان های فلسطینی برای بررسی حوادثی که بین ارتش اردن و مقاومت فلسطینی روی داد، انجام شد، جلسه در هیئت ارکان برگزار شد، از سوی طرف اردنی مشهور حدیثه، افسر ملی شرکت کرد، از سوی عراق نیز برادر صالح مهدی عماش که میان ما و حکومت اردن میانجی گری کرد، شرکت کرد، من در این جلسه حاضر نبودم، در حالی که عرفات حاضر بود. در ابتدای جلسه مشهور حدیثه پرسید: «چرا جورج حبش حاضر نشد؟ اگر او حاضر نباشد که با آن چه توافق می کنیم توافق کند تنش ادامه خواهد یافت.» و بر حضور من پافشاری کرد. عملا هم برادر صالح عماش که روابطم با او خوب بود، نزد من آمد. بعد از پافشاری او به من موافقت کردم که به همراه او به جلسه بروم، وقتی که رسیدم مشهور حدیثه ایستاد و گفت: الآن با حضور دکتر جورج حبش می توانیم موضوع را حل کنیم. در آن جا ابو عمار جا خورد و گفت: «من اعتراض دارم، پس من این جا چه کاره ام؟» من موضع را درک کردم و نگران شدم نکند که در پی آن شکافی در صفوف مقاومت ایجاد شود، و گفتم ما به عنوان کادر رهبری هستیم که از سوی همه تصمیم می گیرد، برادر ابو عمار هم جایگاهش محفوظ است... در این جا عرفات آرام شد و جلسه را تمام کردیم.
این واقعه را این جا گفتم که پاسخی به سوال تو درباره برداشت من از ابو عمار از همان دیدار اولمان داده باشم. و فکر می کنم این شخصیت همچنان نزد او بود و شاید هم روز به روز بیشتر نزدش بزرگ شده باشد.
به موضوع اردن که می رسیم ناگزیریم با جرات و امانت نسبت به موضوعات در برابر آن بایستیم تا شما درباره خودتان و آن چه علیه شماست بگویید؟ در ابتدا این سوال برایمان پیش می آید که آیا احساس می کردید که مجموعه ای از تناقضات با مرور زمان در حین کار با حکومت اردن برایتان پیش می آید؟
بله ما چنین تناقضاتی را که احیانا پیش می آمد و بزرگ و عظیم تر می شد احساس می کردیم، اما به من اجازه بده مساله اساسی و واقعا مهم که درباره درگیری هایی ما با دولت اردن بود را بیشتر توضیح دهم. فکر می کنم به ما در این باره ظلم بسیاری شد، در حالی که برای ما به هیچ وجه امکان پذیر نبود که جنگ مزدوجی را با دشمن صهیونیستی و نظام در اردن بگشاییم، برای این که ما تبعات این جنگ مزدوج را می دانستیم، در حالی که ما این گونه می دیدیم که جنگ اصلی ما با دشمن صیهیونیستی است نه با حکومت ]اردن[، با این که ما به آماده سازی ها و طرح ریزی هایی که علیه ما قدرت های عربی که مواضع معروفی داشتند توجه داشتیم. با حفظ امانت داری می گویم: ما شعار سرنگونی نظام در اردن را سر ندادیم مگر بعد از درگیری های سپتامبر خونین.
ادامه دارد...
نظر شما :