نود و ششمین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»:
جنبش آزادیبخش و وحدت مصری - سوری
دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از مورخان، قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرتبل های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش نود و پنجم این کتاب را می خوانید:
آیا جنبش ملی گرایان بر اساس دیگر رده های تکامل یافته ایجاد شد؟
نه در همه رده های عربی، در لبنان جنبش به طور نسبی تکامل یافت، و سازمانی هرمی از نوک رهبری تا قاعده هرم شد. از بارزترین جوانان فعال در آن دوره محسن ابراهیم، و جوان دیگری که خیلی بااهمیت در مبارزه و فعالیت به خصوص در جنوب لبنان بود، مرحوم محمد الزیات بودند، محمد الزیات ما را خیلی زود ترک کرد 32 سال بیشتر نداشت که فوت کرد. از روی انصاف باید بگویم که مرحوم محمد زیات نفشی مهم در اواخر دهه پنجاه ایفا کرد، او توانست وارد انتخابات مجلس در رویارویی با فهرست ها و گروه های خانواده های سنتی و بخش های جنوبی شود، و باید این را هم یادآور شویم که به عنوان یکی از ارکان مهم در رهبری انقلاب سال 1958 در لبنان علیه رئیس کمیل شمعون نقش ایفا کرد، این انقلاب که از جنوب لبنان آغاز شد بعدا تا دیگر اراضی مختلف لبنان امتداد یافت. و صد البته رفیق ابو ماهر الیمانی و رفیق ابو عدنان قیس و بسیاری از رفقای مخلص دیگر هم بودند.
اما در سوریه و عراق وضعیت جنبش کمتر مبارزاتی بود و بیشتر فعالیتش در لبنان و اردن بود، دلیل آن هم به وجود حزب بعث در سوریه عراق باز می گشت که قوی و فعال بودند. البته برای تجربه ملی گرایان عرب در یمن و لیبی و بحرین نیز باید تمام قد ایستاد.
تجربه این سه رده زمانی آغاز شد که جنبش ملی گرایان عرب تحت فشارها و ضربات بسیاری بود، به ویژه در دانشگاه های عربی که ما را بر آن داشت به فکر فرستادن دانشجویانمان به دانشگاه های مصر از رده های مختلف عربی بیفتیم. عملا هم بسیاری از جوانان به دانشگاه های مختلف مصر رفتند، و کار در داخل دانشگاه ها را آغاز کردند. از میان این جوانان دانشجویانی از لیبی و یمن و شبه جزیره عربی بودند. این توجه در ابتدای سال 1959 به وجود آمد. بعد از آن جنبش تصمیم گرفت که از جوانان فارغ التحصیل دعوت کند که برای همکاری با یکدیگر و قبول مسئولیت ها و وظایفی که بر دوش آنها در رده های مختلف گذاشته شده بود به دمشق سفر کنند. حدود 10 دانشجو به دمشق آمدند از جمله فیصل الشعبی و دیگران که نمی خواهم در این جا اسم هایشان را بیاورم، برای آنها دوره های فشرده برگزار کردیم، بعد از آن برگشتند تا شاخه هایی از جنبش را در کشورهایشان تاسیس کنند.
و شما غرق تاسیس جنبش ملی گرایان عرب مطابق با متغیرهایی که در منطقه عربی روی می داد مثل قیام «انقلاب ژوئیه» به رهبری جمال عبدالناصر بودید، در آن موقع چه برداشتی از این قیام انقلابی داشتید؟ آیا عامل مادی یا معنوی برای شما ایجاد کرد؟
نظر ما به انقلاب ژوئیه مصر در ابتدا همچون نگاه به کودتایی نظامی بود که مجموعه ای از افسرهای مشتاق رسیدن به قدرت انجام داده بودند. حقیقتش ما در جنبش موضعی قاطع نسبت به کودتاهای نظامی در سایه تجاربی که بعدا در سوریه روی داد، داشتیم. این مساله سبب شده بود تا نگران باشیم و نسبت به تایید هر حرکت کودتایی در حالت هشدار باشیم. در نتیجه به انقلاب ژوئیه مصر به عنوان این که یک کودتای نظامی است، هیچ توجهی نکردیم. این موضع نزد ما تا سال 1955 بود زمانی که قرداد تسلیحاتی با چک بسته شد و بعد از آن کانال سوئز ملی اعلام شد که در نظر ما و روابطمان با انقلاب ژوئیه تحولی ایجاد کرد. بعد از آن احساس اهمیت به این انقلاب نزد ما شروع شد و بین ما و عبدالناصر انسجام بزرگی در مواضع سیاسی به وجود آمد.
در کدام چارچوب تجربه وحدت مصری – سوری را ایجاد کردید؟
ایجاد وحدت برای من در سطح وجدانی اتفاقی خیلی خیلی مهم بود. این نخستین وحدت عربی در تاریخ معاصر بود. آن را آغازگر الگوی وحدت عربی می دیدیم، به خصوص که میان دو کشور بزرگ عربی پیرامون فلسطین تشکیل می شد. برای آن دلایل مهمی بود به خصوص و به طور خاص در سطح محاصره رژیم صهیونیستی. اما از سوی دیگر ایجاد وحدت عربی سوالی خیلی مهم را نزد ما ایجاد کرد، و آن این که مادامی که رهبری ملی گرایان عرب بر عهده جمال عبد الناصر است مشروعیت بقای جنبش ملی گرایان عرب و ضرورت وجود آن تا کجاست، آیا عملا عملیات وحدت بخشیدن امت ]عربی[ آغاز شده است؟
این طرح به خصوص از سوی رفقای دو جنبش در سوریه و لبنان مطرح شد، بر این اساس نماینده ای از رفقای ما در سوریه به امان آمدند تا با من درباره این موضوع بحث و تبادل نظر کنند. این نماینده رفیق مصطفی بیضون، عضو رهبری در جنبش بود. در آن موقع او رفیق ودیع بود که در زندان بود، من هم مخفی شده بودم. بعد از بحث های طولانی پاسخم این بود که رهبری عبد الناصر رهبری رسمی برای وحدت عربی است. اما درباره مردم و رهبران آنها چه بگوییم؟ شما می دانید که من چقدر عبدالناصر را دوست دارم و به او احترام می گذارم، اما این لازم است که مساله مردم و ضرورت وجود کادر رهبری مردمی برای آنها را نادیده نگیریم. رفقا در رهبری جنبش این واکنش را دریافتند و بر ضرورت حفظ جنبش برای این که کار مردمی را رهبری کند، پایبند ماندند.
ادامه دارد...
نظر شما :