نود و چهارمین بخش از کتاب «اسرار جعبه سیاه»:
تجربه سازمان آزادیبخش در اردن از زبان جورج حبش
دیپلماسی ایرانی: قرن بیستم به گفته بسیاری از مورخان، قرن تحول های شگرف بوده است. قرنی که در آن جنگ های بی نظیر تاریخ نظیر جنگ های جهانی اول و دوم رخ دادند و تاریخ بشریت به دست افراد و سیاستمدارانی که هر کدام طرحی برای رسیدن به مصالح و منافع خود داشتند، تغییرات شگرف یافت که مسیر طبیعی بسیاری از امت ها و کشورها را تغییر داد. در این میان تقسیم جهان به جهان غرب و جهان سوم تعابیری نامتجانس به وجود آورد که از درون این تناقضات افراد تحول خواهی ظهور کردند که در حقیقت می خواستند در برابر خواسته ها و طرح های منفعت طلبانه جهان غرب بایستند. افرادی که آرمان خواهانی بودند که گمان می کردند آرمانشان آن قدر قدرت دارد تا بتواند در برابر قدرتبل های بزرگ جهان بایستد و رویای مدینه فاضله آنها را تحقق بخشد. کتاب "اسرار جعبه سیاه" گفت وگو با چهار نفر از همین آرمان خواهانی است که تلاش کردند به خیال خود قدرت های بزرگ را وادار به تسلیم در برابر اراده آهنین خود کنند. افرادی که جهان غرب آنها را تروریست های بین المللی نه آرمان خواه می داند. در این جا بخش نود و چهارم این کتاب را می خوانید:
وقتی روشن بینی سیاسی و فکری شما در ابتدای دهه پنجاه شکل گرفت، آیا به این فکر افتادید که از چارچوب کار در سطح جامعه به چارچوب مردمی گسترده تری رو بیاورید؟
بله درباره آن خیلی خوب فکر کردیم. در این جا بود که سوالی مهم مطرح شد: آیا می توانیم در مسئولیتمان موضوع تشکیل حزب سیاسی را پی بگیریم؟ جوابمان این بود: آیا احساس می کنیم که شعارهایی که مطرح می کنیم، به خصوص درباره مبارزه و تبعیض، قابل تطبیق هستند و می توانیم آن را تجسم و نمایندگی کنیم، در آن موقع جوابمان این بود: بله می توانیم حزب سیاسی متمایزی تشکیل دهیم. از این جا بود که مرحله اردن به عنوان اولین عرصه برای آزمایش قدرت و سلامت شعارهایمان مطرح شد، در نتیجه توانستیم حزب و سازمان مردمی گسترده ای بسازیم.
امان دهه پنجاه مهمترین ایستگاه در تاریخ تو و تاریخ جنبش های ملی گرایانه عربی بود، شامل کلینیک و ودیع حداد و پنهان شدن می شد، از همه مهمتر تجربه ایجاد جنبش ملی گرایان عرب بود. این تجربه و مهمترین ایستگاه های موجود در آن را امروز چگونه می بینی؟
شش ماه بعد از انتقال من به امان رفیق ودیع حداد به امان برگشت، من یک سال قبل از او فارغ التحصیل شده بودم. در آن موقع پدرم تصمیم گرفته بود که برایم کلینیک در امان باز کند، پدرم انسان آسان گیری بود مرا خیلی دوست داشت و بعدا کلینیک را «رهبری» نامید برای این که به مثابه اتاق عملیات برای کار مردمی و ملی در اردن بود.
این کلینیک در خیابان «الملک طلال» واقع شده بود، من و ودیع حداد کار را در کلینیک با دستمزدهای خیلی کم آغاز کردیم که آن پول ها را هم صرف بعضی خرج های جنبش می کردیم. در آن مرحله دکتر احمد الخطیب به کویت برگشته بود. او ماهی حدود یکصد دینار کویتی می گرفت که 90 دینار آن را صرف خرج های جنبش می کرد.
من و رفیق ودیع وارد عمق کار مردمی شدن را شروع کردیم، به خصوص ودیع که همیشه در حرکت و فعالیت در میان مردم بود، از جمله در درون اردوگاه ها، به گونه ای که دوره های نابودی بی سودای را آغاز کردیم، همچنین درمانگاهی برای درمان مردم دایر کردیم. همه می دانند که مردم در اردن در آن موقع چه فقری را بر دوش خود تحمل می کردند.
ما طرحی داشتیم که به موازی با طرح مردم پیش می رفت، بر اساس آن ارتباطات بسیاری با بسیاری از چهره های ملی در اردن ایجاد شود، به خصوص با طبقه بورژوازی ملی که از روزهای تحصیلمان در دانشگاه امریکایی ها با آنها ارتباطاتی داشتیم. این طبیعتا گشایشی به روی همه طیف های مردمی در سطح ملی بود. وقتی که بازخوانی تجربه ما در اردن تکرار شد، می توانم با حفظ امانت داری بگویم، که ما توانستیم ظرف سه سال از کار محتاطانه و جدی، نیروی خود را به موازات احزاب ریشه داری مثل حزب بعث، و حزب کمونیست پیش ببریم و به این ترتیب جنبش ملی گرایان عرب یکی از نیروهای اصلی فعال در اردن شد.
در طول این مدت روزنامه ای هفتگی به اسم روزنامه «الرای» منتشر کردیم که سردبیر آن دکتر احمد الطوالبه بود. این روزنامه نقش خیلی مهمی در تحریک برای ضرورت عربی سازی ارتش اردن و بیرون راندن گلوپ پاشای انگلیسی، رئیس ستاد ارتش اردن در آن وقت داشت. این نقش آفرینی در پی مواضع روزنامه «الرای» به وجود آمد. در آن مدت سوریه حالتی از گشایش و لیبرالیسم را داشت، روزنامه ای را از سوریه منتشر کردیم، و آن را در اردن توزیع کردیم، تا این که تحولات محدودی در امان در سال 1956 در دوران دولت سلیمان النابلسی اتفاق افتاد که به گشایش های سیاسی در سطح عموم ملی منجر شد. در آن موقع به شکل طبیعی به اردن برگشتم.
در آن موقع انتخابات نمایندگی عامی برگزار شد و ما در انتخابات با چهار نامزد شرکت کردیم، و هیچ کس مثل من در موفقیت خوش شانس نبود تا این که ما در جنبش ملی گرایان عرب دیدیم که آرائی که به دست آمده خوب است (باید این را حساب کنیم که من در آن موقع جوان کوچکی در ابتدای تجربه مبارزاتی و سیاسی ام بودم) و دستاورد معقولی در جنبش سیاسی جوان آن موقع به عنوان جنبش ملی گرایان عرب به دست آوردیم. این اول از همه، ثانیا ما تمایل داشتیم که عمق ارتباطاتمان با مردم و محبوبیتی که از آن بهره مند بودیم را مقایسه کنیم. تقریبا یک سال بعد از انتخابات عامل مهمی وارد شد که بر طبیعت جنبش تاثیر گذاشت، این عامل بر کودتای نظام در اردن بر دولت ملی سلیمان النابلسی در سال 1957 تاثیر گذاشت، این کودتا بر ما هم اثر گذاشت، اما بر ما تجربه مهمی را تحمیل کرد، به دنبال آن رفیق ودیع حداد دستگیر شد، و من تصمیم گرفتم که خودم را داخل اردن مخفی کنم تا جنبش را بازسازی کنم و با مرحله بعد رویارو شوم، مرحله ای که با سرکوب و قلع و قمع و پیگرد همراه بود، به این ترتیب تلاش برای مبارزه مسلحانه علیه دشمن صهیونیستی آغاز شد. من در اثنای مخفی شدنم کار روزانه و سیاسی را در داخل اردن و فلسطین به عنوان کار اصلی رهبری می کردم. در این حالت ماندم تا وحدت میان مصر و سوریه به وجود آمد که به دنبال آن اردن را به سمت سوریه در ژانویه 1959 ترک کردم.
ادامه دارد...
نظر شما :