با تعریف سیاست های طولانی مدت و میان مدت در کاخ سفید
زمان درباره اوباما قضاوت خواهد کرد
نویسنده: نیکلاس جیوسدو و جان کلاود
دیپلماسی ایرانی: «درک چالت» به عنوان یکی از مشاوران ارشد در سیاستگزاری و اجرای سیاست خارجی در دوران آمریکا در کتاب خود رویکرد اوباما را «بازی طولانی» خوانده و آن را تلاشی را برای احیا و حفظ قدرت آمریکا در جهان به جای اضمحلال قدرت آن با وارد شدن به بحران های بی پایان می داند.
بازی طولانی بر هشت محور بنیان نهاده شده است: توزان (ارجحیت ندادن به هیچ یک از مناطق یا ابزارهای قدرت)، دقت و صحت، پایداری، خویشتن داری، شکیباییی (همه این چهار مورد بر حصول به نتایج قابل قبول به جای تمسک به اهداف حداکثرگرایانه تاکید دارند)، امکان بروز خطا، بدبینی و استثناگرایی. رویکرد اوباما بر این فرضیه بنیان نهاده شده است که آمریکا تنها با تغییر تدریجی می تواند پیشرفت کند و برخی از مشکلات قابلیت حل شدن ندارند، بلکه تنها باید کنترل شوند. به علاوه در این رویکرد بر وضعیت نهایی حاکم بر کشورها و نه تحولات روزانه آنها تاکید می شود.
«پگی نونان» پیشتر به خوبی اشاره کرده بود که کتبی که نویسنده آنها بخشی از دولت است همواره به هدف اعتبار بخشی به جایگاه نویسنده آن یا دیگران را به خاطر اشتباهات مقصر جلوه دادن، نوشته می شود. اما کتاب چالت این قانون کلی را نقض می کند. وی در این کتاب به اشتباهات و شکست های دولت، به فاصله میان حرف و عمل و فرصت هایی که رویکرد محتاطانه بازی بزرگ می تواند از دست بدهد، اشاره کرده است. به طور مثال بحث های گسترده ای در مورد خط قرمز اعلام شده در مورد سوریه و پا پس کشیدن از آن مطرح شده است.
اما در نهایت چالت ضمن تعریف میراث سیاست خارجی اوباما، از آن دفاع می کند. آمریکا دیگر نمی تواند دیگران را مجبور کند خواسته هایش را بپذیرند، زیرا قدرت های دیگری نیز در عرصه بین المللی ظهور کرده اند و از طرف دیگر توان مالی آمریکا هم محدود شده است. شاید مواجهه مستقیم به نظر نشان از قدرت باشد، اما در حصول به نتایج دلخواه کمتر سودمند است. در مقابل پاسخ های آمریکا که روی صبر پیشه کردن - در مورد اوکراین، دریای چین جنوب و توانایی هسته ای ایران- تمرکز دارد، می تواند شرایطی را ایجاد کند که نتایج منفی کوتاه مدت تخفیف یابد.
اما با توجه به همه نکات مطرح شده در کتاب چالت، چند سوال در مورد رویکرد بازی طولانی مطرح می شود.
در حالی که رویکرد بازی طولانی در مقام نظریه خواهان ایجاد توزان در رویکرد آمریکا میان استفاده از گزینه نظامی و دیگر ابزارهای قدرت مالی است، اما در عمل ایجاد این توزان دیده نمی شود. به طور مثال کشورهای آسیایی آوازه استراتژی چرخش به آسیا را شنیده اند، اما تنها نماد عینی آن افزایش اعزام ناوهای آمریکایی به پاسیفیک بوده، سرنوشت پیمان ترانس پاسیفیک هم هنوز روشن نشده است.
سوال دوم این است که وقتی رویکرد بازی طولانی شکست بخورد، چه اتفاقی می افتد؟ آمریکا این گونه محاسبه می کند که در راستا برقراری موازنه مجدد، متحدان اروپایی باید جدی تر وارد عمل شده و تامین امنیت خود را به دست گیرند. اما از آن جایی که هنوز هم بسیاری از کشورهای اروپایی نمی توانند توانمندی های دفاعی خود را احیا کنند، آمریکا مجددا مجبور می شود که نیروهای خود را در اروپا زیاد کند. در خاورمیانه هم تلاش ها برای تعلیم نیروهای محلی نتوانسته آنها را به سطح آمادگی لازم برای مقابله با انواع تهدیدها برساند.
پس چگونه می توان رویکرد بازی طولانی را که توصیه به کاستن از بار تعهدات امنیتی آمریکا می کند با نتایج سیاسی کوتاه مدت آن آشتی داد؟
سوال بعدی در مورد پایداری رویکرد بازی طولانی آن هم در شرایطی است که مردم با خیل عظیمی از حوادث به طور روزانه رو به رو هستند و فشار سیاسی و رسانه ها نیز از دولت می خواهند که اقدامی صورت دهد. با درک امروزی می توان گفت که در مورد لیبی و اوکراین هم توسل به رویکرد بازی بزرگ بر پایه خویشتن داری و مصالحه می توانست بهتر باشد. در 1991 بوش مورد انتقاد جدی برای موافقت با استقلال مناطق کردنشین در شمال عراق قرار گرفت، اما هم اکنون نیروهای کرد از پیشگامان مبارزه با داعش هستند.
مداخله در لیبی در 2011 به منظور ایجاد منطقه امنی مانند منطقه امن کردنشین های عراق در بنغازی و مذاکره بدون پیش شرط می توانست گزینه بهتری در رویکرد بازی طولانی به جای اخذ مجوز از شورای امنیت و حمله به لیبی باشد.
در نهایت شکافی میان اعلام رویکرد بازی بزرگ و ساختار امنیت ملی وجود دارد که باید آن را در بر بگیرد. با توجه به تاکید این رویکرد بر دقت، توازن و شکیبایی و در نظر گرفتن این نکته که آمریکا به عنوان یک ابرقدرت باید هم زمان صدها موضوع را متوازن کند، کاخ سفید نمی تواند به همه جزئیات مورد نیاز رویکرد بازی طولانی توجه کند. رئیس جمهور باید لحن کلی و مولفه های کلی را تعیین کند، اما باید در جزئیات به بروکرات های عرصه امنیت ملی اعتماد کند.
چالت هم در کتاب خود اشاره می کند که کاخ سفید علی رغم تمایل زیاد، توانایی و تخصص لازم را برای نظارت بر همه امور ندارد. نمونه های بسیاری وجود دارد که نشان می دهد کاخ سفید بیش از اندازه تلاش می کند روی جزئیات کنترل داشته باشد. اوباما هیچ گاه به یک شخصیت ارشد قدرت لازم را نداد که بتواند به نمایندگی از سوی او امور مربوط به موضوعی خاص را هماهنگ کند و سخن بگوید. بیل کلینتون در دوران ریاست جمهوری خود ریچارد هلبروک را نماینده رسیدگی به امور بالکان کرده بود اما چنین موردی در دولت اوباما دیده نمی شود.
رویکرد بازی طولانی در تاریخ مسبوق به سابقه است و نوآوری محسوب نمی شود. اگر طی چند سال آتی حکومت در روسیه، چین و ایران از درون دستخوش تغییر شد، می توان بازی طولانی و نگاه اوباما به سیاست خارجی را موفقیت آمیز خواند.
اما یک احتمال دیگر هم وجود دارد . ممکن است دستاوردهای اوباما در عرصه سیاست خارجی در دوره دوم ریاست جمهوری مانند توافق با ایران و برقراری رابطه دیپلماتیک با کوبا مانند دستاوردهای دوره اول آن همچون احیای روابط با روسیه در دوره اول کم کم از بین رفته یا تحت شعاع ظهور داعش و میراث آن در سوریه قرار بگیرد. با همه این ها می توان گفت که دولت اوباما در توقف افول قدرت آمریکا به ویژه قدرت اقتصادی آن موفق بوده و توانسته عمده چالش های جاری را کنترل کند. رئیس جمهوری بعدی به ویژه اگر از حزب مخالف باشد به این واقعیت اعتراف نخواهد کرد.
منبع: نشنال اینترست / ترجمه: تحریریه دیپلماسی ایرانی / 25
نظر شما :