کری برای دلجویی از شیوخ به خلیج فارس آمد
آمریکا در خاورمیانه؛ ابرقدرت بیجسارت
نویسنده: محمد مهدی مظاهری، استاد دانشگاه
دیپلماسی ایرانی: سفر یک وزیر خارجه آمریکا به منطقه خاورمیانه در نگاه اول نه پدیده تازه ای است و نه حاوی پیغامی خاص. وزیر خارجه یک ابرقدرت به همپیمانان منطقه ای خود سرکشی می کند تا عهد قدیم را تجدید کند. اما جان کری در سفر اخیرش به منطقه آنقدر در راه تحبیب قلوب مستبدهای کوچک منطقه و دولت های شکست خورده گوش به فرمان، راه مبالغه پیمود که برای ناظران بی طرف این سفر تبدیل به یک علامت سوال شد. اینکه سفر مذکور با قصد دلجویی از دولت های منطقه انجام شده که در نتیجه توافق هسته ای، نگران نزدیکتر شدن روابط ایران با ایالات متحده و لاجرم کمرنگ شدن مناسباتشان با آمریکا بودند، خبر تازه و موضوع شگفت آوری نیست. اما اینکه آمریکا برعکس بی میلی و دلسردی خود نسبت به کشورهای عربی خاورمیانه طی چند سال اخیر، در جلب نظر آنها تا به آن حد بکوشد که خود را در حد یکی از اعضای شورای همکاری خلیج فارس دیده و در کنار رهبران این قماش از کشورها برای ایران خط و نشان بکشد، کمی عجیب است.
دولت دموکرات آمریکا طی سال های گذشته به این نتیجه رسیده است که هضم کردن خاورمیانه با این همه درگیری فرقه ای و رقابت های استراتژیک دیگر به سان گذشته برای آنها ممکن نیست و برای داشتن خاورمیانه ای باثبات، چاره ای جز به رسمیت شناختن سهم و نقش بی بدیل ایران در این منطقه نیست. ایالات متحده بعد از بیش از یک دهه ناکامی در سر و سامان دادن به اوضاع منطقه به ناچار پذیرفته است که پایه های قدرت ایران آنقدر طبیعی و متعددند که نادیده گرفتن این کشور در مناسبات امنیتی منطقه ای، سر زیر برف فرو کردن است. مواضع آمریکایی ها پس از برجام و به ویژه سفر اخیر کری به منطقه اما انحرافی آشکار در مسیر تعامل با ایران برای بهبود اوضاع منطقه است.
بر این اساس به نظر می رسد دموکرات ها اوضاع منطقه را به خوبی دیده و تحلیل کرده اند؛ اما آنچه در سیاست خارجی آنها دیده نمی شود جسارت است. این جسارت البته با آنچه مد نظر ترامپ و طرفداران اوست کاملا متفاوت است؛ جسارت جمهوری خواهانی همچون ترامپ، بیشتر کله شقی برای ادامه دادن به نقش کابوی خسته اما فاتح است آن هم در جهانی که حتی قهرمانان فیلم های وسترن هم دیگر خریداری ندارند؛ اما آنچه دولت اوباما و دموکرات ها برای ایجاد خاورمیانه ای باثبات به آن نیاز دارند، شهامت پذیرفتن واقعیات و قبولاندن آن به همپیمانان منطقه ای اش است.
با این حال رویکرد فعلی ایالات متحده اتخاذ یک سیاست خارجی انفعالی، برای دلجویی و حمایت بی حد و حصر از کشورهایی است که نهایت نقش آنها در منطقه بازی با دلارهای نفتی شان است؛ دلارهایی که گاه در راه خرید تسلیحات صرف می شوند و گاهی برای تقویت و حمایت از گروههای تندرو و افراطی! در این میان البته اوضاع شیخ نشین های خلیج فارس که گمان می کنند با چنین شیوه هایی می توانند برای خود امنیت بخرند، مضحکتر است.
نگاهی گذرا به تجارب تاریخی و وضعیت کنونی خاورمیانه نشان می دهد که بی اعتمادی و رویکرد خصمانه قدرت های منطقه ای در تعامل با یکدیگر و در عوض اتکای امنیتی به قدرت های فرامنطقه ای در بهترین حالت ثمره ای جز وضعیت صلح مسلح و ترس و نگرانی دائمی کشورهای منطقه از یکدیگر نداشته است. آنچه خاورمیانه در حال حاضر و بیش از همیشه به آن نیازمند است همکاری تمام قدرت های «واقعی» منطقه و قدرتهای فرامنطقه ای برای رسیدن به مناسبات امنیتی مطلوب «ملت های منطقه» است. ایالات متحده نیز چنان که خواهان ایفای نقشی مثبت در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس است باید اندکی جسارت را دستمایه سیاست خارجی خود کرده، دست از رویکردهای دوگانه و متناقض برداشته و همانگونه که در طی مذاکرات هسته ای ایران را کشوری صلح طلب، خواهان گفتگو و قابل اعتماد یافت، در دوره پسا برجام نیز برای خوشامد شیخ نشین های خلیج فارس، خلاف واقعیت های موجود موضع گیری و عمل نکند. عدم کرنش بیش از حد در برابر اعراب خلیج فارس و تنظیم سیاست خارجی بر اساس واقعیات منطقه ای، نه تنها به ایجاد صلح و ثبات در خاورمیانه کمک می کند بلکه انتقادات جمهوری خواهان مبنی بر ضعیف و بزدلانه بودن سیاست خارجی لیبرال ها را نیز بی اثر کرده و به تقویت موضع آنها در انتخابات آتی ریاست جمهوری کمک خواهد کرد.
نظر شما :