یکصد و هشتمین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"

چگونه حماقت ساواک کودتا علیه صدام را ناکام گذاشت؟

۲۳ بهمن ۱۳۹۴ | ۱۷:۳۰ کد : ۱۹۵۶۳۸۳ کتابخانه خاورمیانه
احمد چلبی می گوید: اطلاعاتی نزد من رسید که نشان می داد تلاش ما شکست می خورد، و درباره آن هشدار دادم. همراه من برادرم حسن بود، یک ماه بعد از آن که از تهران به بیروت برگشتیم، تلاش ما فاش شد. و ده ها نفر اعدام شدند.
چگونه حماقت ساواک کودتا علیه صدام را ناکام گذاشت؟

دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.

کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا یک صد و هشتمین بخش آن را می خوانید:

بعد از پایان درست در شیکاگو چه کار کردی؟

یک هفته بعد از پایان دکترا به تهران رفتم، برای این که روی سقوط حکومت بعث با سید مهدی حکیم و سعد صالح جبر و عبدالغنی الراوی و عبدالرزاق نایف کار کنم. این در سال 1969 بود. همکاری ای با جنبش کردی به رهبری ملا مصطفی بارزانی وجود داشت.

آیا ساواک (سازمان امنیت ایران) از این جنبش حمایت می کرد؟

بله. و به دلیل حماقت ساواک شکست خورد. اطلاعاتی نزد من رسید که نشان می داد تلاش ما شکست می خورد، و درباره آن هشدار دادم. همراه من برادرم حسن بود، یک ماه بعد از آن که از تهران به بیروت برگشتیم، تلاش ما فاش شد. و ده ها نفر اعدام شدند. این تجربه به من یاد داد که از حکومت بعث با کودتا نمی توان خلاص شد. صدام مکارترین دسیسه چین ها بود. معنای دسیسه را می فهمید، و روی اهانت به بعضی از افسرهای ارتش عراق و رشوه به بعضی از آنها کار کرد و بر آنها چیره شد. کارهای بی رحمانه ای علیه ارتش انجام داد.

این تلاش ها و تلاش هایی که در کشف کودتاها در دهه هفتاد انجام شدند، در ذهن من ماند، اینها به من ثابت کردند که بعث از طریق کودتا تغییر نمی کند. در یکی از این تلاش ها افسری به اسم صالح مهدی السامرائی به دست سازمان امنیت عراق در سال 1974 در بیروت کشته شد. او بر روی تبدیل انقلاب کردستان به جنبشی عراقی کار می کرد. او نماینده حزب دموکراتیک کردستان بود، و ملا مصطفی بارزانی با همین نیت او را به بیروت فرستاده بود.

به وقتش بر سر این طرح با سامرائی و نماینده حزب، عزیز رضا، که الآن در اروپا است، کار می کردم. سامرائی مرا به جلسه ای با افسری عراقی که ادعا می شد نامش عدنان شریف است و در ابتدای جنگ با ایران در سال 1980 کشته شد، دعوت کرد، او داماد حماد شهاب، وزیر دفاع بود. بعد از جلسه، جسد صالح السامرائی در صندوق عقب خودرویی در منطقه عالیه پیدا شد.

با این وجود تلاش ها برای کودتا ادامه یافتند. در سال 1982 کودتاهای دیگری اتفاق افتادند. فردی نامزدی رهبری این کودتا را بر عهده گرفت به اسم شقیق الدرّاجی که مدیر سازمان امنیت نظامی ارتش و سردبیر شورای رهبری انقلاب در زمان حکومت بکر بود. بعد از آن سفیر در عربستان شد. قصه خرمشهر علیه ارتش عراق در مه 1982 که شد الدراجی را به بغداد فرا خواندند و فوت کرد.

بنابراین تو در سال 1969 به ایران رفتی؟

بله. از سپتامبر تا دسامبر را در آن جا مکثی کردم و در طول این مدت در ماه اکتبر به لندن رفتم تا عبدالرزاق نایف را راضی کنم. بعد از آن به بیروت رفتم و به عنوان استاد در دانشگاه امریکایی ها استخدام شدم، شش سال در آنجا ماندم سپس در سال 1967 آنجا را ترک کردم و برای تاسیس «بانک البتراء» به امان رفتم، من کارت های اعتباری را به منطقه و اولین سامانه یارانه ای در سیستم بانکی در خاورمیانه را وارد کردم.

چه اتهامی به تو در اردن وارد شده است؟ آیا از تو خواستند که پولی در بانک مرکزی بگذاری؟

چنین چیزی از من نخواستند. همه کسانی که اتهامی متوجهشان شد و مشابه اتهام من در اردن بود، تبرئه شدند. هیچ کس محکوم نشد جز افراد خانواده من، با وجود این که با بانک هیچ ارتباطی نداشتند. برادرم رشدی عضو شورای اداری بود که سالی شش یا هفت بار به امان می آمد، سه یا چهار روز می ماند، بعد می رفت. چطور او را متهم کردند در حالی که دیگر اعضای شورای اداری تبرئه شدند و یکیشان وزیر شد و یکی دیگرشان نخست وزیر؟

نظر تو درباره این قصه چیست؟

خلاصه بگویم که این قضیه سیاسی است. صدام بر سه موضوع تمرکز می کرد: تروریسم و حمایت خارجی و پول. من بر قضیه خیلی مهمی در اواخر جنگ عراق کار کردم و آن بی اعتبار کردن صدام بود. نمایندگان بانک های بزرگ جهانی قبل از سفر به عراق به من در اردن سر می زدند تا نظر مرا بشنوند. و من وضعیت صدام را برایشان تشریح می کردم برای این که درهای اعتبار را به روی او ببندم.

از سوی دیگر بر روی قضیه بانک ایتالیایی «بی ان ال» کار کردم که صدام توانست برای خودش دریچه ای از طریق آن توسط یکی از شعبه های کوچکش در ایالت جورجیا در امریکا بگشاید تا از خلال آن معاملات واردات گندم از ایالات متحده را انجام دهد. این دریچه را هم به روی او بستم.

کتاب های بسیاری هستند که می گویند تو خانواده و موسسه در پروژه های بانکی را با هم ممزوج می کنی، و این که تو پول هایت را جزء «مالیات کشیش ها» می آوردی. آیا کتاب «مردی که امریکا را به جنگ کشاند» خوانده ای؟

بله. اما این حرف چرند است. هیچ امضایی از من پیدا نکرده اند که خلاف قانون باشد. دستور دادگاه را بخوان. قاضی می گوید: در این موسسه مرد مخلصی مثل این مرد نیافتم، با این وجود علیه من حکم را صادر کردند.

آیا تلاش هایی برای حل مشکل زمانی که مسئولی در حکومت در عراق بودی، انجام شد؟

وقتی به بغداد در 14 آوریل 2003 رسیدم، دخترم نزد من آمد و گفت که خبرنگار تلویزیون ابوظبی که فردی مصری است، می گوید: شیخ محمد بن زاید می خواهد با تو صحبت کند. او را نمی شناختم، به من در تلفن گفت: اولا، به تو تبریک می گویم برای موفقیت چشمگیری که محقق کردید. ثانیا، ما کمیته ای برای نیازهای انسانی در اردن و عراق داریم که در اختیار تو قرار خواهد گرفت. ثالثا، قضیه اردن تمام شده است و هر چه بر سر آن توافق کنید من مسئول آن هستم. به او گفتم که من مشکلی ندارم. اما هیچ تماس دیگری گرفته نشد.

آیا همچنان آینده ای داری؟

من گذشته دارم. آینده آینه گذشته است.

گذشته ات را چگونه توصیف می کنی؟

مهم. خوب.

در کتاب هایی که از تو انتقاد می کنند، که بسیار هستند، حرفی است که می گوید تو می خواهی رئیس جمهور عراق شوی. آیا چنین آرزویی به سراغت آمده است؟

ابدا.

و نه حتی ریاست حکومت انتقالی؟

ابدا.

چه کمبودی داشتی؟

هیچ چیز. من از قدرت متنفرم. آن را دوست ندارم.

پس چه چیزی را دوست داری؟ بیزنس؟

نه. بیزنس هم دوست ندارم. من دانش و شناخت و اطلاع از دنیا و کمک به مردم را دوست دارم. در قدرت، هر چقدر هم عادل باشی مورد ستم قرار می گیری. به هیچ وجه قدرت آرزویم نبوده است. اگر این آرزوی من بود، برایم آسان بود با بریمر و امریکایی ها کنار بیایم و با آنها روابطی ایجاد کنم. در آن موقع در عراق امکاناتی داشتم که می توانست مرا در قلب امریکایی ها جای دهد. هر کتابی را بخوانی می بینی که من با بریمر بدرفتاری می کردم و وارد جزئیات کارش می شدم و از او انتقاد می کردم. اگر می خواستم رئیس شوم، چگونه این کارها را می کردم در حالی که تصمیم ها دست امریکایی ها بود؟

چه می خوانی؟

خیلی ریاضی و تاریخ و فلسفه و زندگی نامه و ادبیات و داستان می خوانم.

در جوانی از چه کسی خوشت می آمد؟ چه کسی در تو اثر گذاشت؟

پیامبر اکرم، محمد صلی الله علیه و آله و سلم و امام علی رضی الله عنه ]علیه السلام[ که حق را به قدرت ترجیح داد، و امام حسین برای این که با مرگش پیروز شد. و اسکندر مقدونی برای این که تمدن ها را در دنیا یکپارچه کرد.

در تاریخ جدید، بر من هگل فیلسوف تاثیر گذاشت برای این که حرکتی در اندیشه ایجاد کرد، و فهمیدم که این موضوع در فلسفه اسلامی نزد صدر الدین الشیرازی که بر من تاثیر بزرگ بسیاری گذاشت، وجود دارد، همان طور که شیخ محی الدین ابن عربی با کتاب و اندیشه هایش مشابه همین تاثیر را بر من گذاشت. و دانشمند ریاضی آلمانی برنهارد ریمان، و دانشمند ریاضی فرانسوی اورست گالو که 21 ساله بود درگذشت. و خیلی های دیگر.

و از سیاستمداران؟

ژنرال دوگل برای این که از فرانسه دفاع کرد در حالی که هیچ چیز در دست نداشت. او در برابر قدرت های بزرگ که امکانات مادی عظیمی داشتند، یعنی بریتانیا و امریکا ایستاد و بر مواضع ملی اش پافشاری کرد.

و از سیاستمداران عرب؟

در عراق به ملک فیصل اول و نوری سعید احترام می گذارم.

 

ادامه دارد...

ترجمه: سید علی موسوی خلخالی

 

کلید واژه ها: صدام از این جا عبور کرد


( ۱۳ )

نظر شما :