یکصد و ششمین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"
چگونه مسعود بارزانی ارتباطاتش را با ایران آغاز کرد؟
دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.
کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا یک صد و ششمین بخش آن را می خوانید:
قصه ای که باعث جلسه تو با کردها و مجلس اعلا در سال 1979 شد، چیست؟
کردها خود را قدردان مرجع، سید محسن حکیم می دانستند که در سال 1969 فتوایی صادر کرد که به موجب آن کشتار کردها را حرام اعلام می کرد. در سال 1969 جلسه ای میان ملا مصطفی بارزانی و سید مهدی حکیم که با ما در در حرکتی علیه حکومت بعث در تهران شرکت کرده بود، برگزار شد.
بعد از آن روابط ما متوقف شد، حتی تحرکات کردها در ایران در سال 1979 علیه انقلاب اسلامی آغاز شد. پسرهای ملامصطفی، مرحوم ادریس و مسعود در تهران بودند. آنها به دلیل تماس های سابقشان با شاه وضعیت نگران کننده ای داشتند. با مسعود تلفنی صحبت کردم. و به او گفتم که باید در قبال وضعیت کردستان در ایران موضع روشنی بگیرد، جواب داد و گفت: تا زمانی که کاری از دست ما بر می آید به دشمنان جمهوری اسلامی اجازه نمی دهیم به مرزهای عراق – ایران برسند. پرسیدم آیا مانعی وجود دارد که با انقلابی ها تماس بگیری، از این پیشنهاد استقبال کرد. با سید محمد باقر حکیم که در تهران بود، تماس گرفتم، و به او گفتم: مسعود و ادریس بارزانی قبول کردند که با شما ارتباط داشته باشند، جواب داد: بسیار خوب و قابل تقدیر است. شماره تلفن او را به آنها دادم و دوباره از نو جلسات برگزار شدند. بعد از آن، دو طرف در تهران انتفاضه شعبانیه بعد از جنگ خلیج ]فارس[ را طرح ریزی کردند.
آیا این «کنگره ملی عراق» نبود که منبع اطلاع دولت بوش درباره سلاح های کشتار جمعی بود؟
نه این حرف صحیح نیست. کاخ سفید در اکتبر 2001 تصمیم گرفت با ما تماس بگیرد، و از ما پرسید که آیا افرادی را می شناسیم که با برنامه سلاح های کشتار جمعی ارتباط داشته باشند. گفتیم که ما هیچ رابطه ای با این موضوع نداریم. در این مدت، به طور ناگهانی فردی نزد ما آمد به اسم عدنان الحیدری که گفت می خواهد به دمشق برود، گفت که او اتاق ضد اشعه ای را در عراق می ساخته و اطلاعاتی دارد و می ترسد. کار سفر او به تایلند را تسهیل کردیم. این کار را از لندن مسئول اطلاعات و امنیت در «کنگره ملی عراق»، اراس حبیب انجام داد. با خبرنگار «نیویورک تایمز»، جودیث میلر تماس گرفتیم، و به او گفتیم که این فرد اطلاعاتی دارد، اگر مایل است می تواند با او مصاحبه کند. عملا هم به تایلند سفر کرد و با او دیدار کرد و مقاله ای را منتشر کرد. جای او را به واشنگتن اطلاع دادیم، و افسرهایی از اداره امنیت وزارت دفاع امریکا برای دیدار با او فرستاده شدند. گفتند که اطلاعات او کامل است و او را تا امریکا همراهی کردند، اما از این که اطلاعاتش در «نیویورک تایمز» منتشر شد رنجیدند.
آیا «بیت شیعی» به نفع تو علیه امریکایی ها واکنش نشان داد؟
نه. ما بیت شیعی را ایجاد کردیم برای این که امریکایی ها شورای حکومت داری بر اساس طایفه گری تشکیل دادند. و دیدم که اگر وضعیت را به همین شکل غریب به طرف های عراقی موجود در شورای حکومت واگذار کنند، ممکن است وضعیت سیاسی در عراق تکه پاره شود، و این کار را برای تحکم امریکایی ها در سایه غرور بریمر آسان می کند. برای همین، بیت شیعی را تاسیس کردیم تا حرف اعضای شیعی را یکپارچه کند و فراکسیونی داخل شورای حکومتداری به وجود آورد تا به تصمیم هایی که به سود عراق است و باعث ایجاد استقلال و رویارویی با بریمر می شود، پایبند باشد.
بر اساس بازبینی اخیر تو، چه کسی امریکایی ها را به ماجراجویی در عراق سوق داد، معاون رئیس جمهور یا مدیر سازمان امنیت؟
به اعتقاد من وضعیت سیاسی خاصی در واشنگتن به وجود آمد که رئیس جمهور قانع شد که باید تحرکی علیه عراق انجام دهد، و معاون رئیس جمهور نیز این قضیه را تایید کرد، همان طور که وزارت دفاع و اعضایی در کنگره نیز به شدت آن را تایید کردند.
آیا روابط تو با رامسفلد خوب بود؟
عمیق نبود، اما احترام متبادلی وجود داشت.
با کدام یک از معاونان رامسفلد روابطت خوب بود؟
روابطم با پل ولفووتیز خوب بود. به او کمک کردیم تا به شخصیتی بارز در زمانی که خارج از دولت بود در دوره کلینتون تبدیل شود. معاون وزیر دفاع در زمان بوش شد، سپس رئیس دانشکده امور بین الملل در دانشگاه جان هاپکینز در واشنگتن شد. در آن جا خیلی به او کمک کردیم.
چگونه؟
به او اطلاعاتی می دادیم که به او این امکان را می داد که درباره مسائل حقیقی ای که در عراق می گذرد و دولت از آن خبر نداشت، مقالاتی بنویسد، به این ترتیت توانست اعتباری به دست آورد و طوری شد که ادعا می کرد می تواند در برابر کنگره امریکا شهادت دهد، به او اطلاعات حقیقی می دادیم تا بتواند در این زمینه استفاده کند. و به این شکل شخصیتی معروف در واشنگتن در امور عراق شد.
آیا همچنان ارتباطاتت با او ادامه دارد؟
بعد از این که امریکایی ها در عراق به من حمله کردند دیگر با او حرف نزدم، و او هم با من تماس نگرفت.
و روابطتت با ریچارد پرل؟
قوی است.
یعنی روابطت تو با نومحافظه کاران بود؟
افکاری که نومحافظه کاران مطرح کردند مجالی برای اجرا نداشتند. ما به آنها قضیه ای دادیم که همان عراق بود. آنها از وجود ما و از ترکیب سیاسی ما برای طرح موضوعات قابل اجرا خیلی استفاده کردند. دیگر موضوعاتی که طرح کردند اجرا نشدند. آن قضیه ها، شکست خورده بودند، مثل قضایای سوریه و ایران و «حزب الله» و «حماس» و خاورمیانه جدید. همه اینها شکست خورده بودند. و ما هم از آنها خیلی استفاده کردیم.
آیا این صحیح است که تو امریکایی ها را قانع کردی که اگر صدام سقوط کند دموکراسی نوینی در عراق ایجاد خواهد شد؟
بله. و دموکراسی هم در آن جا به وجود آمد. عراق الآن کشور دموکراتیکی است.
غیر از جورج تنت چه کسی در سازمان امنیت امریکا علیه تو کار می کرد؟
خیلی ها. مقامات اداره خاور نزدیک در «سی آی ای» از سال 1995 علیه من بودند. همه شان.
آیا روابطت با وزاری امور خارجه هم خوب نبود؟
روابطم با آنها متزلزل بود. اما کاولین پاول علیه ما بود و همچنین معاون وزیر امور خارجه، ریچارد آرمیتاژ.
چرا خیلی ها با تو دشمن هستند؟
برای این که من آمدم تا تغییر واقعی و حقیقی در خاورمیانه و در سیاست امریکا در قبال منطقه ایجاد کنم. منافع بسیاری وجود داشت که از واقعیت سیاسی موجود حمایت می کرد. و من آمدم و بر تغییر این واقعیت در امریکا کار کردم. سازمان های عربی بسیاری هستند که به گروه هایی در امریکا اعتماد دارند و به آنها وابسته اند تا از آنها برای حمایت و ابقایشان در قدرت حمایت کنند. من آمدم و این واقعیت را از چارچوب اعتماد شده خارج کردم. و در واقعیت سیاسی امریکا شخصیت های جدیدی غیر از شخصیت های معمول وارد کردم، و کاری کردم که در موضوع عراق حرفی برای شنیدن داشته باشند.
آیا نمی ترسی که بعد از خروج امریکایی ها دوباره جنگ داخلی در عراق در بگیرد؟
نه. من مطمئنم که عراقی ها می توانند بر اوضاع مسلط شوند. من تقریبا تنها فرد از میان معدود سیاستمداران عراقی هستم که خارج از منطقه سبز در مناطقی که خطرناک محسوب می شوند، به سر می برم. من ابدا هیچ محافظ امریکایی ندارم.
ادامه دارد...
ترجمه: سید علی موسوی خلخالی
نظر شما :