تحلیل تحرکات عربی ترکیه مبتنی بر نظریه عمق راهبردی
حزب عدالت و توسعه در رویای احیای عثمانی است
نویسنده: مهدی حسینی تقی آباد، پژوهشگر بنیاد مطالعات قفقاز
دیپلماسی ایرانی: با گذشت نزدیک به پنج سال از آغاز بحران سوریه کماکان دولت ترکیه بر موضع غیرمنعطف و خصمانه خود در قبال دولت سوریه پای می فشارد. به رغم تحولات میدانی گسترده، تغییرات جدی در مواضع بسیاری کنشگران بین المللی و منطقه ای در برابر این بحران و منقضی شدن کلیه گمانه زنی های زمانی سران دولت آک پارتی (حزب عدالت و توسعه) در مورد سقوط دولت قانونی دمشق، کماکان صداهایی که از آنکارا به گوش می رسد همانی است که در ماه های نخست شعله کشیدن بحران در سوریه شنیده می شد، در این بین تکاپوهای منطقه ای و بین المللی آنکارا در حمایت از تروریست های فعال در خاک سوریه وجوه بسیار پرریسکی نظیر ساقط کردن بمب افکن سوخوی روسیه در 24 نوامبر و به چالش کشیدن روابط سطح بالا با مسکو و به جان خریدن واکنش های شدید کرملین را نیز دربرگرفته است و از سمت دیگر در تحرکات منطقه ای شدت گیری تنش لفظی در روابط با تهران و تقویت توامان همکاری با ریاض که بر کرسی متهم ردیف اول اشاعه افراطی گری و جنگ فرقه ای در خاورمیانه جا خوش کرده است، ملغمه ای از طراحی ها و عملکردهای تاکتیکی و راهبردی را در سیاست منطقه ای آنکارا معطوف به بحران سوریه و عراق به نمایش گذاشته که فهم آن ها در گرو بازخوانی اندیشه ها و نگرش های حاکم بر دستگاه دیپلماسی حزب عدالت و توسعه است. این نوشتار به بررسی برخی بنمایه های رفتارهای فوق الذکر، در چارچوب دیپلماسی عربی آنکارا، مبتنی بر نظریه عمق راهبردی داوداوغلو، معمار سیاست خارجی ترکیه، اختصاص دارد.
مقدمه
با شروع بحران سوریه در فاصله ای کوتاه، دولت های ترکیه و عربستان و قطر در قامت پشتیبانان اصلی منطقه ای شبه نظامیان معارض دولت سوریه ظاهر شدند و البته در فراز و فرودهای این بحران در سال های اخیر به رغم مواضع خصمانه مشترک شان علیه دولت دمشق، رقابت هایی نیز میان آن ها رخ نموده و بازیگرانی نظیر مصر نیز دست کم در وجه سیاسی در دوره مرسی به این گود وارد و در دوره سیسی به ظاهر از آن خارج شده اند. اما اختلافات و رقابت های مذکور با تاکید بر ضرورت تلاش مشترک برای سرنگونی دولت اسد به منزله هدف مشترک و از طریق مصالحه های سیاسی، تقسیم وظایف و توافق در مورد مناطق تحت تسلط تروریست های تحت فرمان، مهار شده است. چندی است که با رسیدن بحران سوریه به مراحل سرنوشت ساز و تداوم حمایت جمهوری اسلامی ایران از دولت قانونی دمشق و اهتمام تهران به صیانت از محور مقاومت و تحولاتی نظیر ورود روسیه به منزله کنشگری موثر در عرصه نظامی سوریه، نشانه ها مبنی بر همسویی و هماهنگی روزافزون میان کنشگران منطقه ای حامی تروریست ها با محوریت عربستان و ترکیه بیش از همیشه ظاهر شده است. همسویی هایی که علاوه بر همکاری های پنهان و عملیاتی، در موضعگیری های سیاسی رسمی نیز تبلور یافته است. مواضع آنکارا در قبال تجاوزات سعودی به یمن یکی از مصادیق آشکار این همگرایی بوده است که با موضع گیری های اخیر دولت ترکیه در حمایت از تحرکات خصمانه سعودی علیه جمهوری اسلامی ایران اوج گرفته است. به نظر می رسد که برای تحلیل و رمزگشایی تحرکات آنکارا در زمین روابط با اعراب، از خصومت با سوریه و عراق تا همسویی با سعودی و حامیان منطقه ای تروریسم، علاوه بر لحاظ نمودن شرایط میدانی سوریه و عراق، وضعیت جهانی، اوضاع فعلی داخلی ترکیه و بسیاری از مولفه های متداخل و متنوع موثر در عرصه کنشگری های جاری در منطقه، بازخوانی نظریه عمق راهبردی معمار سیاست خارجی سال های اخیر آک پارتی نیز راهگشا باشد.
مصایب کاربست یک فرمولبندی
در کتاب عمق استراتژیک (Stratejik Derinlik) به قلم داوداوغلو که در 2001 میلادی و پیش از سقوط صدام و اشغال عراق و البته قبل از به قدرت رسیدن آک پارتی در ترکیه انتشار یافته است، ایده ها و گزاره هایی توسط احمد داوداوغلو طرح شده که برای فهم تکاپوهای دولت آک پارتی به ویژه در پنج سال اخیر بالاخص در عرصه خاورمیانه و شمال افریقا، ضرورت دارد بدان ها توجه شود. یکی از این موارد فهم و تببین پویایی های منطقه از منظر مثلث های راهبردی شامل مثلث بیرونی ایران ـ ترکیه ـ مصر، مثلث میانی سوریه ـ عراق ـ عربستان و مثلث درونی لبنان ـ فلسطین ـ اردن و الگوی ارائه شده توسط وی در نوع ارتباطات میان رئوس این مثلث ها با یکدیگر و دیگر سه ضلعی ها و فرمولبندی های وی در مورد توازن و عدم توازن در منطقه منتج از نوع ارتباطات میان رئوس این مثلث ها به ویژه رئوس سه ضلعی های بیرونی و میانی است. از این منظر می توان به رمزگشایی از تحرکات ترکیه در مواجهه با مناسبات محور ایران ـ عراق ـ سوریه اشاره کرد. از منظر داوداوغلو شکل گیری همکاری راهبردی میان یک رأس مثلث بیرونی و دو رأس مثلث داخلی، توازن منطقه را به هم می زند، لذا تنش زایی های سال های اخیر آنکارا در سوریه و عراق و تکاپوهای آن برای ایجاد یک ائتلاف با مصر و سعودی معطوف به در هم شکستن محور مقاومت که اساسا در مواجهه با رژیم صهیونیستی و نه کشورهای اسلامی منطقه شکل گرفته است، را می توان از این منظر تحلیل کرد. هر چند که عداوت قدیمی آل سعود با اخوان المسلمین و واهمه ریاض از تسری امواج انقلاب های عربی و برخی مولفه های دیگر، مانع از شکل گیری ائتلاف مطلوب آنکارا با حضور سعودی و مصرِ مرسی شد و در ادامه نیز حمایت صریح اردوغان از مرسی و تخطئه کودتای سیسی ماه عسل روابط آنکارا ـ قاهره را به برودتی عمیق سوق داد که به موازات نگرش دولت سیسی به بحران سوریه و خطر تروریست های تکفیری، مسبب عدم همراهی مطلوب آنکارا از سوی قاهره در مواجهه با اسد شد و تبعا آرزوی آنکارا برای شکل دادن محوری با حضور دو رأس مثلث بیرونی و یک رأس مثلث میانی را تا حد زیادی ناکام گذاشت، اما به نظر می رسد که وضعیت کنونی منطقه و کهنه شدن شعارهای پرطمطراق اردوغان در حمایت از مرسی و احتمالا پادرمیانی های سعودی ها توام با بازی های کنشگران فرامنطقه ای زمینه هایی را برای یک مصالحه میان آنکارا و قاهره و عبور از بحران هواداری اردوغان از مرسی فراهم می سازد. مسأله ای که در آمدوشدهای میان ریاض و آنکارا باید مورد توجه باشد.
گفتنی است که در موضوع شکل دادن به ائتلاف های منطقه ای به ویژه با حضور اعراب، داوداوغلو ملاحظات و اهدافی فراتر از نگرش های آشکارا مداخله جویانه و عثمانی گرایانه اش دست کم نسبت به مناطق شمالی سوریه و عراق را در کتاب عمق استراتژیک ارائه داده است.
رسوبات منفی متقابل در ذهنیت ترک ـ عرب؛ کاهش یا افزایش؟
تناقض های رفتاری کنونی دولت ترکیه در منطقه خاورمیانه در سطور نظریه عمق راهبردی داوداوغلو نیز تجلی دارد. در ترجمه فارسی کتاب عمق استراتژیک، به قلم محمدحسین نوحی نژاد ممقانی که در 1391 توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شده است در صفحه 396 ذیل عنوان «سیاست خاورمیانه ای ترکیه از زاویه مناسبات ترک ـ عرب»، وی به بررسی پیشینه ی تاریخی ـ روانی مناسبات ترک ـ عرب می پردازد و افکار عمومی جهان عرب را نسبت به ترکیه تحت تاثیر القائات استعماری نظیر باورِ «بیرون رانده شدن آن ها از تاریخ در دوره حاکمیت عثمانی (1918ـ1516)» منفی ارزیابی می کند و از سوی مقابل ذهنیت روشنفکران و بخشی از جامعه ترکیه را نیز مبتنی بر این ایده که همسایگی و درهم تنیدگی ها با جهان عرب به منزله موجودیتی عقب مانده [از منظر آن ها] تاثیر منفی بر ترکیه داشته است را نیز واجد کارکردی منفی دارای رسوبات استعماری و واژگونه در مناسبات نوین ترکیه و کشورهای عربی در دوره جمهوری ترکیه معرفی می کند. وی در حالی که از موانع روانی منتج از برداشت های منفی متقابل به ویژه در ضمیر ناخودآگاه نخبگان عرب و ترک به منزله مولفه های مخلّ در سیر روابط ترک ـ عرب در سطح دیپلماتیک و همکاری ها در عرصه منطقه ای و جهانی سخن می گوید که در نهایت در صفحه 400 با نگرشی از بالا به پایین نسخه می پیچد: «تا همین دوره اخیر رفتارهای واکنشی و هیجانی کشورهای فاقد تجربه دولت داری در این حوزه می تواند قابل توجیه باشد، اما بروز چنین رفتاری از دولتی مثل ترکیه که دارای میراث تاریخی فراز آوردن حاکمیت مطلق و پیوسته در منطقه به مدت حدودا چهار قرن می باشد، پذیرفته نیست. لذا ترکیه باید با پشت سر گذاشتن این موانع روانی، رویکردی راهبردی را در پیش گیرد که بتواند از قِبَلِ آن منطقه را با تمامی عناصر آن درک کرده، تحلیل نموده، هدایت کرده و آن را دربربگیرد.» حال پرسش این است که آیا رفتارهای ترکیه در منطقه و کارنامه آن در پنج سال اخیر در جهت بهبود ذهنیت ترک ـ عرب بوده و یا کارکرد معکوس داشته است؟
رفتارهای غلط در منطقه: اصلاح یا تکرار؟
وی در صفحه 400 با اشاره به تجارب منفی پدید آمده در جنگ اول بین الملل در روابط ترک ـ عرب و نقش انگلیس در تشدید آن، به شکل گیری بلوک بندی دوقطبی جهانی پس از جنگ دوم بین الملل اشاره می کند که برای مثال عضویت ترکیه در بلوک غرب که به گفته داوداوغلو ناشی از احساس تهدید عمیق از سوی شوروی بوده است، در کنار قرار داشتن ترکیه در زمره نخستین کشورهایی که رژیم اسرائیل را به رسمیت شناختند و مواضع آنکارا در قبال بحران سوئز و یا شکل گیری پیمان بغداد و همچنین بحران در روابط با سوریه در ایام مذکور، اندوخته روانی موجود را به برداشتی سیاسی از حضور و کنشگری ترکیه در یک قطب مخالف بدل ساخت. در این دوره که افکار عمومی عرب در حال گسترش شعارها و مبارزات ضداستعماری در مقابل کشورهای غربی بود، ترکیه این بار به مثابه شریک کشورهای استعماری در منطقه دیده شد. پدیده ای که به گفته داوداوغلو حتی در انزوای بین المللی ترکیه نیز ایفای نقش کرد. وی در حالی که در کتاب خویش به رفتارهای غلط منطقه ای ترکیه در قرن بیستم اعتراف می کند، اما یک دهه بعد از نگارش کتاب عمق راهبردی، در بحران سوریه دستگاه دیپلماسی ترکیه را به رفتاری احتمالا بدتر از نمونه های پیشین سوق می دهد. رفتاری که بی شک بخشی از آن محصول جاه طلبی های داوداوغلو و اردوغان برای بازیگری در سطح منطقه است، چیزی که وی در نظریه عمق راهبردی بارها، به ویژه در موضوع خاورمیانه بدان اشاره می کند.
رویای بازگشت به کنشگری های دوره عثمانی
داوداوغلو به هنگام نگارش کتاب عمق راهبردی، فرآیند تبدیل ترکیه از یک عنصر منزوی و منفعل در منطقه به یک کنشگر فعال را محصول آمیزه ای از بی طرفی فعال و منفعت طلبانه دانسته است که بی شک با رویکردی که دستگاه دیپلماسی ترکیه با مدیریت وی در پیش گرفت در تناقض است. وی در صفحه 401 می گوید: «در دهه هفتاد میلادی مجموعه ای از مولفه های عملگرایانه که ضرورت همکاری های متقابل دیپلماتیک را در پی داشت، زمینه ساز کنار رفتن موانع تاریخی ـ روانی بازدارنده در روابط ترک ـ عرب شد. در اوایل دهه هشتاد طرفین با ارتباطات سنگین اقتصادی شروع به ایجاد حوزه های منافع مشترک کردند. پروژه هایی مثل خط لوله کرکوک ـ یومورتالیک که ترکیه و عراق را حول منفعتی مشترک در کنار هم قرار داد، محصول این دوره است. در نیمه اول دهه هشتاد گسترش مناسبات با کشورهای مهم عربی نظیر مصر، عراق و عربستان سعودی، تاثیر ترکیه را در منطقه افزایش داد. با پیگیری سیاست بیطرفی فعال در جنگ ایران و عراق، تاثیرگذاری ترکیه بر عراق افزایش یافت. فراهم کردن زمینه بازگشت مجددِ مصرِ منزوی شده از سوی کشورهای عربی به واسطه امضای قرارداد کمپ دیوید، به سازمان کنفرانس اسلامی، ایجاد ارتباطات امنیتی با عربستان و سایر کشورهای خلیج [فارس] که به واسطه جنگ ایران و عراق در معرض تهدیدات امنیتی قرار داشتند، زمینه شکل گیری سیاست خاورمیانه ای موثری از سوی ترکیه را برای نخستین بار پس از عقب نشستن این کشور در جنگ اول بین الملل، فراهم کرد.» مشاهده می شود که داوداوغلو تلویحا سقوط عثمانی را سرآغاز دوره انفعال ترکیه در خاورمیانه می داند و در پی احیای کنشگری ای از آن دست است.
وی در صفحه 392 در مورد آینده معادله موازنه در منطقه می گوید: «از این به بعد در معادله جدید بیشتر از روابط هم پیمانی پایدار، روابط توزانی پویا مطرح خواهد بود. بازیگران نیز در این چارچوب، سیاستی متغیر و فعال را مبتنی بر اولویت منافعشان تعقیب خواهند کرد... از این به بعد هر گام برداشته شده در منطقه منجر به شکلگیری یک موازنه مخالف فعال خواهد شد. ترکیه در این چارچوب بیشتر از سیاست های هم پیمانی و تنش پایدار بایستی به رفتاری متمایل شود که به واسطه ی آن دست کم در سیر کوتاه مدتِ معادلاتِ توازنی فعال مانده و رفتار بازیگری مداخله کننده را از خود بروز دهد.» در حالی که اصرار آنکارا به حفظ تنش پایدار با سوریه را می توان در مواضع داوداوغلو در قبال سوریه در نظریه عمق راهبردی ریشه یابی نمود، تقلای دستگاه دیپلماسی ترکیه بر مداخله گری در منطقه و ایجاد مجموعه ای از همکاریهای تاکتیکی و راهبردی با کنشگران مختلف را می توان با ارجاع به گزاره های پرشمار نظیر مورد فوق الذکر در کتاب عمق راهبردی، تبیین نمود.
داوداوغلو در صفحه 155 ناخرسندی خود از رویکرد معمول دیپلماسی ترکیه در قبال سوریه و البته یونان را بدین صورت ابراز می دارد: «عادت کردن ترکیه به تنش های ادواری با یونان و سوریه مانند تمرین یک کشتی گیر سنگین وزن با کشتی گیران سبک وزن است. پیامد این سیر این شده که ترکیه نتواند ظرفیت واقعی خود را بروز دهد. ترکیه باید به سطحی فراتر گام نهد و روابط خود با این کشورها را به منزله عناصر پایه در سیاست هایی با ابعاد بزرگ تر مورد بازبینی قرار دهد.» این نگرش به همراه عدم باورمندی داوداوغلو به مرزهای سیاسی ترکیه با سوریه و عراق و چشم دوختن وی به آنچه مرزهای ژئوپلیتیک ترکیه در خاک این کشورها می خواند و اهمیت حلب و ادلب و لاذقیه از سویی و موصل و کرکوک از سوی دیگر در نگرش وی به جغرافیای سیاسی و اقتصادی و امنیتی حاشیه مرزهای جنوبی ترکیه را می توان در رفتارهای غیرمنعطف ترکیه در پنج سال اخیر در قبال سوریه کاملا موثر دانست.
ماجراها با رژیم صهیونیستی
داوداوغلو در آسیب شناسی روابط با اعراب، در دهه ۹۰ میلادی به روند سازش فلسطینی ـ اسرائیلی اشاره می کند و در صفحه 403 می گوید: «روند صلح خاورمیانه بر مناسبات ترک ـ عرب تاثیر منفی گذاشت... در مجموع شرایطی که روند صلح به وجود آورده بود به گسترش روابط ترکیه و اسرائیل منجر شد و بحران مستتر در مناسبات ترک ـ عرب را آشکار ساخت. مناسبات با اسرائیل که با دلایل تاکتیکی شروع شده بود به مرور و به ویژه به سمت حوزه های امنیتی مشترک گرایش یافت و به همراه خود این پیامد را در پی داشت که روابط مذکور از طرف کشورهای عربی به منزله اتحاد راهبردی تلقی گردد. تماس های سطح بالای برقرار شده با اسرائیل وقتی با سناریوهای مطرح شده در خصوص شکلگیری محور ترکیه ـ اسرائیل ـ اردن در خاورمیانه با حمایت امریکا یکی شد، کشوری مثل سوریه که اصولا در مناسبات با ترکیه مشکل داشت این شانس را به دست آورد که افکار عمومی عرب را به حرکت درآورد. در نتیجه این ریسک ظاهر شد که نوک پیکان ملی گرایی عربی که در دهه پنجاه به سوی استعمار غرب، در دهه شصت و هفتاد به سوی اسرائیل و در دهه هشتاد به سوی ایران نشانه رفته بود، در دهه نود به سمت ترکیه بگردد.» وی در صفحه 406 کتاب می گوید: «در سایه روابط ارتقایافته با اسرائیل، بحران های دوجانبه پدیدآمده در رابطه با کشورهای عربی نظیر سوریه و عراق، چنانچه به اتخاذ سیاستی منجر شود که جهان عرب را در مقابل خود قرار دهد، به معنای انزوای عملی ترکیه از منطقه خواهد بود. بزرگترین خطر در سیاست خاورمیانه ای تنها ماندن در مقابل حرکت جمعی جبهه ای گسترده می باشد.» در حالی که در جای جای نظریه عمق راهبردی داوداوغلو واهمه وی از انزوای خاورمیانه ای ترکیه به ویژه در نتیجه مناسبات و همکاری های گسترده و عمیق آن با رژیم صهیونیستی به چشم می خورد، رویدادهایی نظیر برخورد اردوغان با پرز در مجمع جهانی اقتصاد در داووس در ژانویه 2009 و بازتاب گسترده آن در جهان اسلام و به ویژه کشورهای عربی و کاهش ظاهری روابط ترکیه ـ رژیم صهیونیستی در اثنای فروافتادن منطقه به بازی خطرناکی که برنده آن رژیم مذکور است را می توان به موازات تداوم همکاری های طرفین و فرصت طلبی کنونی ترکیه در تجدید روابط با رژیم صهیونیستی، محصول سناریوهایی دقیق و یا دست کم مدیریت و پشبرد مناسبات دوجانبه ناشی از اعتمادی متقابل دانست.
نباید از خاطر برد که داوداوغلو در صفحه 406 تلویحا به ضرورت پنهانکاری در روابط با رژیم صهیونیستی و کوچک نمایی درباره آن اشاره می کند: «روابط ترکیه با اسرائیل که در روندی شتابان گسترش یافته و ادعا می شود که از ماهیت محدود و تاکتیکی دور شده و چارچوبی راهبردی به خود گرفته است، به طور غیرمستقیم به تقویت موج ملی گرایی عربی کمک نموده است.» داوداوغلو در صفحه 407 هشدار می دهد که: «این یک واقعیت است که پس از لابی های یونانی و ارمنی در صحنه های بین المللی، ترکیه اگر لابی عرب را نیز در مقابل خود قرار دهد، در پیگیری سیاست خارجی موثر با موانع جدی مواجه خواهد شد.»
فرصت طلبی در تجاوز به مرز ترک ـ عرب
داوداوغلو در مورد پیامدهای جنگ اول خلیج فارس در صفحه 403 می نویسد: «در نتیجه این جنگ و تقسیم عملی عراق به سه منطقه، خلأ جدی قدرت در شمال عراق پدید آمد و مرز ترکیه ـ عراق، برای ترکیه صرفا نه برای امنیت خارجی، بلکه برای امنیت داخلی نیز به خطی حساس تبدیل شد و ناامنی متقابل را بیشتر نمود. این خط که با نفوذهای پ.ک.ک به داخل خاک ترکیه و ورودهای متقابل ترکیه به خاک عراق سیال می گردید، مرز مذکور را نه به مثابه صرفا مرز دو کشور، بلکه به منزله مرز ترک ـ عرب ظاهر ساخت و واکنش کشورهای عربی را برانگیخت. در دوره های بعد هر عملیات نظامی صورت گرفته از پایگاه اینجرلیک به منظور مجازات عراق، بحران میان ترکیه و کشورهای عربی را تشدید کرده است.» آن چه که در شرایط حاضر و در نتیجه بهره برداری های آنکارا از تنظیم و تعمیق روابط آن با اقلیم خودمختار کردستان عراق در سایه بی ثباتی های منطقه ظاهر شده است، پدید آمدن یک شراکت راهبردی از حوزه های اقتصادی تا امنیتی و نظامی میان آنکارا و اربیل بدون کسب مجوز بغداد و بی اعتنا به دولت مرکزی عراق است که در چارچوب سیاست خارجی دست اندازانه ی ترکیه به عراق و سوریه در مواردی نظیر ورود نیروهای نظامی ترکیه بدون مجوز دولت مرکزی عراق به حوالی موصل عینیتی آشکار یافته است و در چارچوب سیاست های داخلی ترکیه نیز بخشی از سیاست آنکارا در قبال بحران کردی این کشور را تشکیل داده است. تحولاتی که در سایه سکوت کنشگران عربی در نتیجه صف بندی های کنونی خاورمیانه در قبال جابجایی این مرزها، زمینه تحقق یافته است.
تهدید ناشی از ملی گرایی عربی
داوداوغلو پس از ارائه نگرش آسیب شناسانه ی خود نسبت به ذهنیت منفی ترک ـ عرب و تاثیر مخرب آن بر شکل گیری روابط و همکاری های منطقه ای در صفحه 405 به تشریح مهم ترین تهدید پیشِ روی سناریوهای مطلوبش در سیاست خارجی ترکیه در منطقه می پردازد: «در نگاه از زاویه طرح های مربوط به آینده، از منظر سیاست های منطقه ای ترکیه، رشد جریانات ملی گرای مخالف خطرناک ترین وضعیت می باشد. حرکت های ملی گرا که به ویژه از سوی قدرت های بزرگ حمایت می شوند، برای سیاست خاورمیانه ای ترکیه تهدیدی جدی محسوب می شوند. در خاورمیانه ای که حرکت های ملی گرا در آن فراگیر شده باشد، راه های تاثیرگذاری مستقیم ترکیه بر منطقه مسدود و این کشور به اتخاذ سیاستی وابسته به سایر بازیگران محکوم خواهد شد. در پیشینه ی انزوای ترکیه در منطقه طی دهه های پنجاه و شصت، آثار ملی گرایی تقویت شده عربی وجود داشت. در خاورمیانه ای که به ویژه ملی گرایی عربی در آن تشدید شده باشد، موثر بودن ترکیه به لحاظ جمعیت ممکن نیست. تشدید جریانات ملی گرا و حرکت ها ی سیاسی مبتنی بر مبانی نژادی، از لحاظ تمامیت داخلی ترکیه که کلیه ی عناصر باقیمانده از عثمانی را در خود دارد، خطرات زیادی را مترتب خواهد نمود. به همین دلیل ترکیه بایستی از مجموعه شرایطی که کشورهای عربی را در بوته ملی گرایی ضد ترکیه متحد سازد، اجتناب نماید. در خلال بحران روابط با سوریه طرح مداوم مواردی نظیر تجزیه جهان عرب یا بی تاثیر شدن آن، حتی اگر صحت نیز داشت، ضرورت نداشت. زیرا می توانست مسبب واکنش هایی شود که اتحاد کشورهای عربی که در بین هم دچار تشتت هستند را به دنبال داشته باشد.» داوداوغلو که اشاراتش را مبتنی بر تجارب سیاست خارجی ترکیه در قبال کشورهای عربی در دوران جمهوری ترکیه در قرن بیستم قرار داده است، در متن بحران کنونی سوریه به خوبی می داند که چگونه با همکاری سعودی و حامیان اصلی تروریست های فعال در سوریه همزمان با تلاش جهت براندازی دولت اسد و تضعیف دولت بغداد، به ایجاد جبهه ای از کشورهای عربی حول محورهایی نظیر ایران هراسی و یا فرقه گرایی دست بزند. از منظر داوداوغلو سوریه و ملی گرایی عربی چالش هایی جدی هستند که در برخی موارد با هم گره می خورند. وی در صفحه 355 می نویسد: «سوریه خود را کانون تولد هویت عربی و تفکر عربی گری می داند. آرمان پان سوریه یسم را به منزله پیش شرط پان عربیسم تلقی کرده و ایده ایجاد یک اتحادیه عرب با مرکزیت تدریجی سوریه را در کانون راهبرد ملی قرار داده است. سوریه بر اساس این راهبردِ مرحله ای لبنان، اردن، فلسطین و حاتای را به عنوان دنباله های طبیعی جداشده از خود تلقی نموده و شکل گیری سوریه بزرگ به مرکزیت دمشق و با محوریت مدیترانه شرقی، شامل مناطق جداشده را به مثابه پیش شرط اجتناب ناپذیر تحقق آرمان پان عربیسم می داند.» در حالی که این پرسش مطرح می شود که آیا اساسا سوریه از ظرفیت های نظامی، مالی و زیرساختی تحقق آرمان های فوق الذکر، حتی در دوره اوج قدرتش بهره مند بوده است و آیا در نظام فعلی حقوق بین الملل و فضای کنونی جهانی تحقق چنین سناریوهایی محتمل است؟ نکته جالب اشاره داوداوغلو به استان حاتای در جنوب ترکیه در مرز با سوریه است. استانی که در گذشته به منزله بخشی از شامات، اسکندرون نام داشت و داده های پرشمار موجود در مورد تقلب صورت گرفته توسط کمال آتاترک در رفراندوم برگزار شده توسط جامعه ملل در 1939 برای تعیین سرنوشت این منطقه، خود یک ماجرای شایان بررسی در شکل گیری مرزهایی است که داوداوغلو آن ها را در صفحه 148 خطوط ناهماهنگ ژئوپلیتیک می خواند. در فهم سیاست غیرمنعطف آک پارتی در قبال سوریه، از میان بردن کانون بالقوه ملی گرایی عربی می تواند یکی از اهداف محوری آنکارا تلقی شود که البته در مسیر تحقق این هدف نیز به شکلی نافی ادعاهای خویش از مولفه های قومی نظیر ترکمن های سوریه نیز سود می جوید. این در حالی است که خود داوداوغلو در سطور فوق الذکر ترکیه را به منزله کشوری که تمامی عناصر مردمی باقیمانده از عثمانی را در درون خود دارد و لذا در برابر حرکت گسل های قومی آسیب پذیر، معرفی می کند. مسأله ای که در بحران دامنه دار کردی در ترکیه و تشدید آن در شرایط اخیر که بدون شک متاثر سیاست های منطقه ای آنکارا نیز است، مشاهده می شود.
به هنگام روبرو شدن با گزاره های داوداوغلو مبنی بر انگاشتن ملی گرایی عربی به منزله یکی از مهمترین آفات سیاست خارجی مطلوب ترکیه و پافشاری آنکارا بر انهدام حاکمیت ملی سوریه همزمان با حمایتهای آشکار و پنهان ترکیه از شبه نظامیان افراط گرا، این پرسش مطرح می شود که آیا می توان رفتار آک پارتی در حمایت از تروریست های افراطی و تکفیری و دامن زدن به افراطی گری در منطقه را به منزله آلترناتیو قرار دادن افراط گرایان مذهبی برای ملی گرایان ارزیابی کرد؟ افراط گرایانی که آنکارا با همکاری و تعامل با آنها به قماری بزرگ دست زده است و تهدید واقعی آن ها را علیه رقبایش در منطقه می داند و بر تهدیدات گاه و بیگاه آنها علیه خویش چشم می پوشد و آن را مقطعی و بی اهمیت می شمارد.
کابوس انزوا
در حالی که داوداوغلو انفعال و انزوای ترکیه در منطقه را برنمی تابد، در صفحه 406 در موضوع روابط با کشورهای عربی مهم ترین تدبیر برای جلوگیری از قطب بندی های احتمالی را متنوع کردن مناسبات دوجانبه با یکایک کشورهای عربی و توسعه ی عمیق حوزه های منافع متقابل برمی شمارد. وی در همان صفحه به راهبرد دیگری نیز اشاره می کند: «در مقابل احتمال قطب بندی عرب ـ ترکیه، بایستی به روابط با ایران به منزله دیگر کشور مسلمان غیرعرب در منطقه توجه بیشتری معطوف شود. در نقطه مسدود شدن مناسبات ترک ـ عرب، وارد صحنه شدن روابط ترکیه ـ ایران یگانه عامل کاهش انزوای منطقه ای ترکیه می شود. توجه ترکیه به این که روابط با اسرائیل منجر به انزوای آن در موازنه ترک ـ عرب ـ ایران نگردد، به صورتی که سیاست های سوریه و عراق را نیز دربربگیرد، در جایگاه مولفه ای مهم در سیاست های منطقه ای ظاهر می شود.» سیاستی که البته با توجه به آرایش فعلی منطقه و قمار اردوغان بر سر سقوط دولت اسد به کنار نهاده شده است و دولت ترکیه به موازات شراکت راهبردی با منتفع ترین کنشگر در بحران کنونی خاورمیانه، یعنی رژیم صهیونیستی، در ایام اوجگیری تنش ها میان تهران ـ ریاض دست در دست سعودی نهاده است. همان بازیگر درجه دومی که داوداوغلو در کتاب عمق راهبردی توجهی اندک را بدان معطوف ساخته و در صفحه 50 در مورد آن نوشته است: «ظرفیت متغیر اقتصادی مبتنی بر محوریت نفت به منزله مهم ترین عنصر موازنه قدرت در عربستان سعودی با شکل گیری اراده ی سیاسی در دوره فیصل به عنصر مهم قدرت تبدیل گردید، اما در دوره های بعدی به علت اراده سیاسی ناکافی اعتبار خود را از دست داد.» بازیگری که با تضعیف قدرت و جایگاه مصر در سال های اخیر، ارتقای جایگاه خود از یک کنشگر درجه دوم به یک کنشگر درجه اول در خاورمیانه را با تکیه به اهرم های فشار نظیر نفت و افراط گرایی و بدون بهره مندی از ظرفیت های چنین جهشی هدف قرار داده است و در این راستا رو به تکاپو برای یارگیری های منطقه ای و بین المللی آورده است و به نظر می رسد که ترکیه در شرایط کنونی در خلأ متحد آرمانی خود در مصر، یعنی مرسی، دست کم به صورت تاکتیکی از چنین جهشی برای عربستان سعودی استقبال می کند. بازیگری که بسیاری تحلیلگران آن را درگیر معضلات عمیق داخلی و بی اعتباری بین المللی و در مسیر زوال دانسته و جاه طلبی های منطقه ای آن نظیر تجاوز به یمن و آتش افروزی در عراق و سوریه و تنش زایی در مناسبات دوجانبه با تهران را نوعی فرافکنی در جهت سرپوش گذاشتن بر مشکلات عظیم داخلی ارزیابی می کنند و از این رو گرایش به ریاض را انتخاب غلط دیگری در کارنامه اردوغان برمی شمارند.
نتیجه گیری
در حالی که سیاست های فعلی دولت ترکیه در منطقه خاورمیانه بر محور بحران سوریه و عراق و همکاری های راهبردی با سعودی و سایر حامیان جریان های تروریستی فعال در منطقه، ظاهرا تفاوت هایی را با ایده ها و برخی گزاره های موجود در نظریه عمق راهبردی داوداوغلو به نمایش می گذارد اما با استخراج محورهایی نظیر لزوم مداخله گری ترکیه در منطقه، ضرورت پیگیری ادعاهای ترکیه در سوریه و عراق، تهدیدانگاری سوریه و عراق، ضرورت محدود کردن بازی های کنشگران درجه اول خاورمیانه از جمله ایران، لزوم مقابله با تهدیدات جریانات ملی گرا در منطقه علیه ترکیه به ویژه پان عربیسم، ضرورت تجمیع راه های انتقال انرژی منطقه در ترکیه و یا دست کم تسلط ترکیه بر محورهای انتقال انرژی بالاخص در سوریه و عراق، عدم احساس تهدید از سوی کنشگری نظیر سعودی که به اتفاق ترکیه در جبهه غربی قرار گرفته است، ضرورت ممانعت از شکل گیری بلوک بندی عربی در مقابل آنکارا، اهمیت روابط با رژیم صهیونیستی و... در نگرش داوداوغلو به موضوع سیاست خارجی ترکیه در منطقه، رفتارهای آک پارتی در سوریه و عراق قابل فهم می شود. به ویژه توافق ترکیه و سعودی بر حمایت و اشاعه افراطی گری که گویی از منظر هر یک از این دو می تواند عامل مناسبی برای پیشبرد اهداف ژئوپلیتیکی آن ها باشد، اهرمی که نشانه های تهدیدآمیز آن نسبت به خود ایشان نیز دیرزمانی است که ظاهر شده است.
نظر شما :