یکصد و چهارمین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"

چگونه بوش علیه احمد چلبی شد؟

۲۵ دی ۱۳۹۴ | ۱۷:۳۰ کد : ۱۹۵۵۶۰۰ کتابخانه خاورمیانه
احمد چلبی می گوید: یک چیز را درباره بریمر یادآور می شوم. او می گوید که از میان افرادی که با آنها در عراق دیدار کرده است من تنها فردی هستم که از اقتصاد می فهمم.
چگونه بوش علیه احمد چلبی شد؟

دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.

کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا یک صد و چهارمین بخش آن را می خوانید:

آیا خاطرات جورج تنت را خواندی؟

قسمتی از آن را خواندم.

نظرت درباره آن چیست؟

اولین صفحه اش که دروغ است. در همان بخش های اول کتاب می گوید که در تاریخ 12 سپتامبر 2001 زمانی که در کاخ سفید نبود، ریچارد پرل با او دیدار کرد. در آن موقع پرل در جنوب فرانسه بود. قضایا و وقایعی که تعریف می کند همه اشتباه است.

منظورت این است که دروغ می گوید؟

بله.

در خاطراتش درباره تو هم صحبت کرده است؟

بله. حرف های بسیاری علیه من زده است. هر کدام از آنها جواب دارد. اما به طور کامل، قضایا اهمیت چندانی ندارند. جورج تنت هیچ ارتباطی با سازمان امنیت نداشت. زندگی سیاسی اش را به عنوان معاون در کمیته امنیت و اطلاعات کنگره آغاز کرد، سپس رئیس سازمان امنیت در زمان کلینتون شد، کلینتون اهمیت نمی داد که این سازمان با سرپرست اداره شود. نامزد کلینتون آنتونی لیک بود که نتوانست تایید کنگره را بگیرد. برای همین نامزد کردن تنت گزینه ای آسان تر بود.

آیا معتقدی که او فرد بی کفایتی بود؟

بله. تنت آدم بی کفایتی بود. او مسئول تدارک کودتایی بود که در سال 1996 در عراق فاش شد. و توجه چندانی به هشدارهایی که مستقیما من از طریق بعضی سیاستمداران امریکایی به او می دادم، نمی کرد. و مصیبت به وجود آمد، که بزرگترین آسیب ها را برای «سی آی ای» به وجود آورد. شکست بزرگ اطلاعات گوناگون اشتباهی که تنت برای بوش به بار آورد تا جنگ علیه سلاح های کشتار جمعی را توجیه کند.

بنابراین تو می گویی که این تنت بود که اطلاعات اشتباه داد. آیا می دانست که این اطلاعات اشتباه هستند؟

شاید نمی دانست، اگر نمی دانست که مصیبت بدتر است. دلایل بسیار زیادی وجود دارد که اشتباه بودن این اطلاعات را ثابت می کند. امریکایی ها با «کروبول» (رافد علوان) یک بار ملاقات کردند و روی آلمانی ها حساب کردند، علی رغم این که سناتور روبرتس گفت که کروبول منبع 97 درصد اطلاعات سلاح های کشتار جمعی بود.

آیا آن چه پل بریمر درباره تو نوشته است را خوانده ای؟

بله.

نظرت درباره اش چیست؟

یک چیز را درباره بریمر به تو یادآور می شوم. او می گوید که از میان افرادی که با آنها در عراق دیدار کرده است من تنها فردی هستم که از اقتصاد می فهمم.

اما چیزهای دیگری هم می گوید؟

بله. با او بر سر چهار قضیه به اختلاف خوردم، اول پول هایی که از اموال عراق می بخشید. دوم تلاش هایش برای دستگیری مقتدا صدر که کشته به بار آورد و به او گفتم: کشتن مردم ما کافی است. سوم موضوع پاکسازی حزب بعث و انحلال ارتش بود. و مساله چهارم: موضوع استقلال بود که این مهمترین مساله بود.

آیا در گمراه کردن رسانه های امریکایی مشارکت داشتی؟

به هیچ وجه. هدف ما سرنگونی صدام بود و تلاش می کردیم افکار عمومی جهان را علیه او بسیج کنیم، و هیچ اطلاعات دروغی از وضعیت در عراق ندادیم. هیچ چیز درباره انبارهای سیال یا چیز دیگر ندادیم. اگر گمراه کردن امریکایی ها تا این سطح ساده بود، چرا دیگران آنها را گمراه نکردند؟ آیا نبوغ ما برای گمراه کردن آنها به این اندازه از دقت رسید تا بتوانیم آنها را قانع کنیم که به صدام حمله کنند فقط بر اساس اطلاعاتی که ما داشتیم؟

بنابراین دولت بوش چرا حکومت صدام را سرنگون کرد؟

بعد از حوادث 11 سپتامبر ترسیدند که صدام کاری کند. برایش روشن شد که انجام این گونه کارها آسان است. نامه های انثراکس که حمله به سنا را هدف قرار داده بود، فراموش نکن، تا حالا مشخص نشده است که این اطلاعات از کجا آمده اند. یک ساختمان بزرگ را 7 ماه تعطیل کردند. آن چه ما انجام دادیم ایجاد مشروعیت برای کار امریکایی ها علیه صدام در قانون آزادسازی عراق بود. این مساله مهمی بود.

آیا با رئیس جمهور بوش هم دیدار کردی؟

سه بار. اولی در مراسم استقبالی در نیویورک به مناسبت نشست عمومی سازمان ملل بود. به او سلام کردم، با دخترم بودم. در آن وقت سخنرانی ای درباره عراق در برابر مجمع عمومی در سال 2003 بعد از سرنگونی صدام انجام دادم، در آن موقع من رئیس شورای حکومت بودم.

در همان دیدار، او را در واشنگتن در جریان سخنرانی اش در نشست فدرال دیدم. من پشت همسرش ایستاده بودم. و وقتی که سخنرانی اش تمام شد، با او دست دادم و سه دقیقه با یکدیگر صحبت کردیم. بار سوم هم، در دفتر بیضی در کاخ سفید به همراه هیئت عراقی که شامل دکتر عدنان پاچه چی، رئیس وقت شورای حکومت و رئیس هیئت، و سید عبدالعزیز حکیم و من بودیم. این در ژانویه 2004 بود.

بعد از آن از تو خشمگین شد؟

بله. از این نشست خشمگین شد. برای این که می خواستم انتخابات برگزار شود، به همین منظور نزد مسئولین رفته بودم و خواستار کارت های جیره بندی شده بودم و خواسته بودم که اطلاعاتی درباره شهروندان برای ایجاد فهرست رای دهندگان بدهند. و این چیزی بود که بعدا هم شد، و تا به امروز هم انجام می شود. به وقتش اعتقاد داشتم ما می توانیم ظرف سه ماه انتخابات برگزار کنیم. به واشنگتن رفتم و این را اعلام کردم. امریکایی ها می خواستند که انتخابات به تاخیر بیفتد. روزی که این را در واشنگتن اعلام کردم، تظاهرات بسیار بزرگی در بغداد انجام شد که تظاهرکنندگان خواستار برگزاری انتخابات شدند، رئیس جمهور بوش فکر کرد که من در برپایی این تظاهرات دست دارم.

مساله دوم، تحریک بوش توسط بریمر علیه من بود، او این مساله را در خاطراتش یادآور می شود. به او گفت که من مثل خنجری در پهلوی امریکایی ها شده ام. در آوریل 2004 بوش دستوری را صادر کرد که من از آن خبر نداشتم، به عنوان رئیس شورای امنیت ملی، که خواستار به حاشیه راندن من شده بود. و بعد از آن، این دستور مبنایی برای بریمر شد که یک ماه بعد از دیدار بلاکویل بر به من در بغداد یورش بیاورد.

ادامه دارد...

ترجمه: سید علی موسوی خلخالی

کلید واژه ها: صدام از این جا عبور کرد


( ۲ )

نظر شما :