یکصد و یکمین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"
قانون امریکایی که صدام را دیوانه کرد
دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.
کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا یک صد و یکمین بخش آن را می خوانید:
چرا با سفیر فرانسه تماس گرفتند؟
برای این که مطمئن شوند این موضوع به سازمان ملل رسیده است. بعد از این که از وقایع مطمئن شدند واشنگتن پست آن را منتشر کرد. و بعدا مارتین ایندیک (که سفیر امریکا در اسرائیل شد و سپس معاون امور خاور نزدیک وزارت امور خارجه) با من تماس گرفت، و من هم رفتم که با او ملاقات کنم. پرسید: چگونه این گزارش را منتشر می کنی بدون این که با ما هماهنگ کنی؟ از دلایل آن پرسیدم. گفت: «ما از سوی فرانسه و روسیه متهمیم که این گزارش را ما به تو دادیم.» جواب دادم: «آیا تو یا هر کس دیگری در دولت امریکا این گزارش را به من دادید؟» گفت: نه. گفتم: «پس تو از این اتهام بری هستی، این را به آنها بگو.»
پرسید: «حالا چگونه این گزارش را به دست آوردی؟» مخالفت کردم به او اطلاعات دهم. بعد پرسید: «چرا قبل از این که گزارش را منتشر کنی ما را خبر نکردی؟» جواب دادم: «اگر خبرت می کردم آیا مانع از انتشار آن نمی شدی؟» گفت: بله می شدم. گفتم: «اگر هم خلاف حرف تو عمل می کردم و منتشر می کردم این را زمین گذاشتن حرفت و مخالفت با توصیه ات قلمداد می کردی و عصبانی می شدی. الان منتشر کردم بدون این که به تو اطلاع دهم، حالا بعدا تو عصبانی می شدی، اما حرف تو را رد نکرده ام.» گفت: حالا چه کنیم؟ گفتم: ملت عراق اگر صدام سقوط نکند هیچ کار نخواهد کرد، ما باید کاری کنیم او سقوط کند. گفت: طرح شما چیست؟ گفتم: کاری کنیم کنگره از ما در سرنگونی صدام حمایت کند. گفت: اما درباره سیاست کاخ سفید تصمیم می گیرد. به او گفتم: من با کنگره کار می کنم، شما در دولت هیچ چیز نمی خواهید.
شروع کردند اخباری را از گروهی که در بخش خارجی کار می کردند، می فرستادند و در آنها می گفتند: چگونه می خواهی دولت کلینتون را پشت سر بگذاری. کلینتون محبوب است و قضیه عراق مساله ثانوی برای امریکا است؟ به آنها می گفتم: من می خواهم کار کنم حتی اگر به مصلحت من نباشد رابطه ای برقرار کنم. پایه و اساس برای من مصلحت عراق است. این حرف در ژوئن سال 1998 بود.
بعد از آن چه «رای کنگره» می نامند حاصل شد که قانون غیر الزام آور برای دولت بود، قانون از این جا شروع می شد که: صدام جنگ کویت را آغاز کرد و او بود که انتفاضه ملت عراق را سرکوب کرد و پیش از این سلاح شیمیایی علیه کردها در حلبچه در سال 1988 استفاده کرد و سلاح شیمیایی علیه ایران به کار برد که مغایر با قوانین شورای امنیت است، برای همین صدام را تهدیدی برای امنیت ملی ایالات متحده قلمداد می کنیم چرا که وقیحانه قانون آتش بس 687 را زیر پا گذاشت.
کلینتون قبل از امضای این قانون سرگردان شد، اما قبل از آن درباره سوالی که از او در مورد استفاده از گاز «وی ایکس» پرسیده بودند، جواب مثبت داد، در آخر قانون را امضا کرد. صدام دیوانه شد و بازرس ها را بیرون کرد.
آن موقع به کنگره برگشتیم و بر روی قانون آزادسازی عراق با راندی شونمن و استیو رادامایکر که متن آن را نوشت، کار کردم.
قانون چه وقت صادر شد؟
در ماه اکتبر 1998. در ابتدا، مجلس سنا با اجماع با آن موافقت کرد، برای همین دیگر نیازی برای تصویب آن نبود. جو بایدن، معاون رئیس جمهور اوباما با آن موافقت کرد. در مجلس نمایندگان این قانون 360 رای موافق در برابر 38 رای مخالف به دست آورد که با قضیه مونیکا لوینسکی هم زمان شد.
چه کسی امنیت پوشش قانون را تامین کرد؟
همه به سود قانون رای دادند: جمهوریخاوان و دموکرات ها به آن رای دادند. قانون در 6 اکتبر نزد کلینتون رسید و او آن را تا 31 اکتبر 1998 امضا نکرد، قانون برای آمریکا الزام آور شد. و اجرای آن جزء مسئولیت های دولت شد. قانون تضمین می کرد باید 3 میلیون دلار برای فعالیت رسانه ای با تاسیس «صدای عراق آزاد» و 97 میلیون دلار به صورت غیر نقدی اختصاص یابد، این کمک های مازادی بود که وزارت دفاع امریکا می بایست به نیروهای مخالف عراقی می داد. دولت موظف بود جدول اسامی سازمان های واجد شرایط را بدهد تا کمک هایی از این نوع در اختیارشان قرار بگیرد.
من اصرار کردم که قانون شامل کمک به طرف های کُرد و مجلس اعلا به رهبری آقای حکیم و حرکت الوفاق به رهبری ایاد علاوی و همه طرف های موجود نیز بشود. این قانون شد و کلینتون بعد از امضای آن در 13 نوامبر جنگنده هایی فرستاد تا عراق را بمباران کنند، اما همان روز برگشتند و جایی را بمباران نکردند. برای توجیه این کار، کلینتون اعضای مجلس نمایندگان و مجلس سنا که قانون آزادسازی عراق را امضا کرده بودند، فرا خواند و به آنها ابلاغ کرد که سیاست دولت اقتضا می کند که قانون را اجرا کند، و از عبارت «PIVOTE AND STRIKE» استفاده کردند که منظورشان را نفهمیدم.
چرا هواپیماها را به عراق فرستاد و بعد آنها را برگرداند؟
شاید فکر کرد وضعیت مناسب نیست. به وقتش چیزی نگفتند تا مساله را بفهمیم. شاید این گونه برداشت کردند که این مساله می تواند تبلیغات بدی علیه آنها در پی داشته باشد و از قبل آن به چیزی نمی رسند. هم زمان در حالی که کنگره در حال بررسی بودجه سال 1999 بود ضمانت دادن 25 میلیون دلار کمک به مخالفان عراقی را دادند.
دولت امریکا هماهنگ کننده ویژه ای برای مخالفان عراقی به اسم فرانک ریچاردونی (که بعدا در فیلیپین و بعد در قاهره سفیر شد) تعیین کرد که آدم توانا و باهوشی بود.
آیا خودت به تنهایی همه این کارها را کردی؟
به عنوان عراقی بله، دو معاون داشتم، یکی از آنها امریکایی بود به اسم فرانسیس بروک و دیگر پاکستانی – امریکایی به اسم بهزاد سفنا که به من کمک می کردند ولی با هیچ کدام از عراقی ها تعامل نکردم. از زمان صدور قانون عراق، تقریبا بیشتر رهبران عراقی به اجماع از من انتقاد می کردند.
چرا؟
نمی دانم، دلیلش را هم نفهمیدم. من از مواضعشان تعجب می کردم، بیانه ها صادر کردند و مقاله ها نوشتند اما از خوش شانسی هیچ کدام بازتابی در امریکا نداشت. بعد از آن دولت ریچاردونی را برای هماهنگی با مخالفان تعیین کرد. مشاور امنیت ملی در آن زمان، ساندی برگر را نزد او فرستادند و به او گفت: وظیفه تو این است که اسم احمد چلبی را از صدر همه رسانه ها حذف کنی.
ریچاردونی آمد و خواست که از راهی مرا حذف کند، این در سال 1999 بود. به وقتش اعلام کردم که ما می خواهیم جلسه ای برای مخالفان عراقی در واشنگتن برگزار کنیم. ریچاردونی عصبانی شد، و مرا به جلسه ای در واشنگتن دعوت کرد، و گفت: چه کسی هزینه این جلسه را تامین می کند، و چه کسی از آن استقبال می کند و چه کسی روادید ورود را به افراد می دهد؟ گفتم: شما. گفت: چطور، در حالی که تو با ما هماهنگ نمی کنی؟ به او گفتم: خوب تو رد کن، و بگو که نمی خواهی کسی را برای جلسه مخالفان دعوت کنی.
آیا می توانست رد کند؟
نه، قانون کنگره بود. بعد شروع کردند از ما می پرسیدند. سناتور ایالات نبراسکا، باب کری، که با قدرت از ما حمایت می کرد موضوع پیگیری وزارت امور خارجه را پایه ریزی کرد. خواست که جلسه ای با ریچاردونی و من داشته باشد. موعدی برای ساعت چهار به ما داد. نیم ساعت قبل از موعد، از دفتر کری با ما تماس گرفتند و گفتند که جلسه به تعویق افتاده است. از آنها انتقاد کردیم، و گفتیم چگونه کارمند وزارت خارجه جواب سناتور را نمی دهد. کارمندهای کری با تندی با ریچاردونی صحبت کردند و او هم آمد. باب کری می خواست شوخی کند، برای همین پرسید: «آیا داد و بیدار کرده اید یا تا حالا هیچ کار نکرده اید؟» ریچاردونی گفت: بین ما هیچ اختلافی نیست. بعد من گفتم: من آماده کار با همه طرف های اپوزسیون هستم تا به صف واحدی برسیم. ریچاردونی گفت: تو ترتیب برگزاری کنفرانسی برای مخالفان در لندن را بده تا کنگره ملی احیا شود تا ما از شما حمایت کنیم. گفتم: تو هم باید به طرف های مهم در اپوزسیون ابلاغ کنی و به آنها خبر دهی که باید کنگره را فعال کنند، سپس نشستی برگزار می کنیم که همه در حضور شما در آن حضور داشته باشند، به ویژه طرف های کردی، در آن موقع روابط ما با حزب دموکراتیک متشنج بود.
موافقت کرد. و به همراه کری از جلسه خارج شدیم و من با ریچاردونی قدم زدم. گفت: اعلام نکن که تو بر ما پیروز شدی و دیگران را اذیت می دهی. گفتم نه، ما کارها را پیش می بریم. گفت: فردا جلسه ای در دفتر من برگزار می شود و از هوشیار زیباری و برهم صالح دعوت می کنم و تصمیم را به آنها ابلاغ می کنم. به دفترش رفتیم، هوشیار و برهم هم آمدند. به همدیگر سلام کردیم و نشستیم. کری جلسه کنگره ملی در لندن را به آنها خبر داد، بی قراری جزئی به وجود آمد و سپس موضوع را تایید کردند. به لندن برگشتم و ریچاردونی از من خواست که به عنوان رئیس کنگره ملی کسی را دعوت نکنم، و موافقت کردم که معاونت ریاست کنگره را به لطیف رشید بدهم و از او دعوت کنم، دعوت ها را فرستاد و نشست کنگره در ویندسور خارج از لندن برگزار شد. و در آن باب کری و دانیل بلیتکا، ناظر کیفی وزارت امور خارجه حاضر شدند.
ادامه دارد...
ترجمه: سید علی موسوی خلخالی
نظر شما :