نود و چهارمین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"
شیطنت سی آی ای در میان کردها
دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.
کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا نود وچهارمین بخش آن را می خوانید:
در این مدت، ما دستگاه ارتباطات کاملی را ساختیم، گزارش هایی به ما می رسید که صدام تانک ها و واحدهای نظامی را از شمال به سمت کویت عقب می راند، برای همین دائما به امریکایی ها می گفتیم که صدام به سمت کویت می رود، اما توجه نمی کردند.
روزی از روزها بیانیه ای صادر کردیم که خبرگزاری رویترز آن را منتشر کرد در آن گفتیم که صدام به سمت کویت پیش می رود، و نیروهای زرهی گارد جمهوری به 30 کیلومتری مرز کویت رسیده اند. در همان روز با ما از وزارت دفاع امریکا و بریتانیا و از دولت کویت تماس گرفتند تا آن چه گفتیم را مسخره کنند. 12 ساعت بعد کلینتون اعلام کرد که 50 هزار سرباز امریکایی را به کویت می فرستد برای این که صدام تهدید به جنگ این کشور کرده است. وزیر دفاع وقت امریکا، ولیام پری، نیز به کویت آمد، می خواست منطقه امنی در جنوب کویت برای دفاع از کویت به وجود آورد، ما از او می خواستیم که برای ما هم مقری به وجود آید، اما آنتونی لیک (مشاور امنیت ملی) با آن موافقت نکرد. و قانونی از سوی شواری امنیت صادر شد که به موجب آن منطقه امنی در جنوب عراق به وجود آمد.
آیا به مساله تانک ها هم اشاره کرد؟
هیچ چیز درباره تانک ها یا نیروهای زمینی نگفت. البته ما در تماس مداوم با نیروهای مخالف مبارز در جنوب عراق بودیم، و آنها ما را در جریان روند امور می گذاشتند، ما هم به آنها کمک می کردیم و اخبار را به آنها منتقل می کردیم، و می خواستیم که کار را به سراسر عراق بکشانیم. با بغداد هم در تماس بودیم و افرادی را از سوی کردستان به آن جا می فرستادیم. جلساتی برگزار کردیم و خودمان حاضر شدیم تا بر مناطقی که نزدیک ما بودند مستولی شویم برای این که کار را برای سرنگونی صدام آسان کنیم.
«سی آی ای» هیئتی را به کردستان فرستاد. مدت کوتاهی در آن جا ماند سپس در مدت عید شکرگزاری به امریکا برگشت، و بعد از کمتر از یک ماه دوباره جنگ میان حزب دموکراتیک و اتحاد میهنی کردستان از سر گرفته شد. این بار درگیری ها گسترده بود، و ما هم خودمان را از میانجی گری میان آنها بیرون کشیدیم. درگیری ها به شکل گسترده ای شدت گرفت و ایران اعلام کرد که هیئتی را برای میانجی گری میان دو طرف خواهد فرستاد. به وقتش به دیوید لیت گفتم: «با تلفن با من صحبت کنید.» به من گفت: «آیا کردها کشت و کشتار را متوقف خواهند کرد برای این که این من بودم که در اصل به این مبارزه پایان دادم؟» گفتم: «چه می خواهی؟» جواب داد: «می خواهم فقط این موضوع را اعلام کنند.» نامه ای جداگانه برای مسعود و جلال نوشتم و هر دوی آنها پاسخ مرا با دست خط خودشان دادند که حاضرند مبارزه را متوقف کنند. با دیوید لیت تماس گرفتم و این خبر را به او دادم، جوابم داد که ظرف 24 ساعت آینده خواهد رسید. با خودش هیئت «سی آی ای» را آورد در حالی که با او باب پیر و سفیر ترکیه، مسئول پرونده نیز بود. لیت رفت که میان مناطق دو طرف را بگردد تا با آنها صحبت کند و از من خواست که در طول مسیر نگهبانانی قرار دهم. با آنها حرف زد، و برگشت و گفت: «ما قانعیم که تو طرحی برای توقف مبارزه داری و دولت ایالات متحده خود را پایبند به تو برای تایید این طرح می داند.» پرسیدم چگونه؟ جواب داد: «ایالات متحده کاملا به تو اعتماد دارد و روی تو حساب کرده است، و من این را شهادت می دهم و تو می توانی آن را به حساب خودت بیاوری.» و گفت که او به مسعود و جلال گفته است که با آنها از طریق من تماس خواهد گرفت. این در پایان ماه اول از سال 1995 بود. به واشنگتن برگشت و جلسه ای در فوریه 1995 در مرکز سیاست های خاور نزدیک واشنگتن برگزار شد که دیوید لیت در آن حاضر شد. درباره چیزهای بسیاری صحبت کرد و به نقش کنگره اشاره کرد و هیچ اشاره ای به پایبندی (ایالات متحده از طرح من) در جلسه نکرد، و بعد از آن هم هیچ چیز از او نشنیدیم.
آیا مواضع امریکا در برابر سرنگونی صدام تغییر کرده بود؟
در پایان ژانویه 1995 هیئتی از «سی آی ای» آمد و در مقر کردستان مستقر شد. در آن دوره ما در کنگره ملی مجموعه هایی از نیروها تاسیس کردیم و تماس هایی با افسرهای عراقی از هنگ پنجم که در موصل بودند و واحدهایی از آنها در دو منطقه اربیل و دهوک منتشر شده بودند، برقرار کردیم. در نوامبر 1994 ژنرال سرتیپ وفیق السامرائی که مدیر اطلاعات نظامی ارتش عراق بود به ما پیوست. با او تشکیل جلسه دادم و طرحی را که باب پیر در سپتامبر درباره آن صحبت کرده بود، با او در میان گذاشتم. در آن وقت به کردها گفت که امریکا می خواهد صدام سرنگون شود و می خواهد با احمد چلبی همکاری کند. و با مسعود و جلال در خانه جلال در 13 سپتامبر 1994 تشکیل جلسه دادیم، و آنها را در جریان طرح گذاشتم. ورقه ای نیز در آن قرار دادم که به بخش های سیاسی و نظامی و رسانه ای اشاره کرده بود و نسخه ای از آن را به سید محمد باقر حکیم در تهران فرستادم.
آیا به دنبال کودتای نظامی بودی؟
به هیچ وجه. من به دنبال یک حرکت سیاسی بودم.
آیا این همان طرح سه شهر بود؟
تقریبا، اما پیشرفته تر بود، بر این اساس که تحرکی در جنوب هم آغاز شود. طرح را به آقای حکیم فرستادم، و او هم عادل عبدالمهدی، معاون رئیس جمهوری فعلی را به نمایندگی از خود فرستاد و طرح را با او در کردستان در ماه سپتامبر بررسی کردیم. و وقتی که وفیق السامرائی آمد بحث درباره این طرح را گسترده تر کردیم. او افسرها را از سازمان امنیت نظامی می شناخت. پیام ها را فرستادند و تماس هایی با مجموعه هایی که در منطقه سامرا بودند، برقرار کردند.
ادامه دارد...
ترجمه: سید علی موسوی خلخالی
نظر شما :