چهل و پنجمین بخش از کتاب "صدام از این جا عبور کرد"
قصه توطئه ای که صدام فردای ریاست جمهوری اش فاش کرد
دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده ترین و بغرنج ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. در این میان عراق، کشوری که در سال 1921 تاسیس شد، یکی از پیچیده ترین و در عین حال حساس ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوریت توام با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می توان از تلخ ترین و خون بارترین وقایع دوران تاریخ عراق توصیف کرد. دوره ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی اندازه هیئت حاکمه تاریخی بی نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب های بسیار هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی مانده و بسیاری از حقایق بیان نشده است. برای همین انتظار می رود باز هم کتاب ها درباره عراق نوشته شوند و قصه های عجیب و غریب بی شماری از آن شنیده شود.
کتاب "عراق از جنگ تا جنگ/صدام از این جا عبور کرد" از جمله کتاب هایی است که تلاش دارد از چهار زاویه بر بخش هایی از دوران تاریک رژیم بعث و پس از آن نوری بتاباند و حقایقی را بر ملا کند. این کتاب که توسط غسان الشربل، روزنامه نگار مشهور لبنانی و سردبیر روزنامه الحیات نوشته شده در حقیقت مصاحبه با چهار مقام سابق عالی رتبه عراقی است که هر کدام از دیدگاه خود به توصیف تاریخ عراق در دوران مسئولیتشان پرداخته اند. دیپلماسی ایرانی در چارچوب سلسله مصاحبه ها و مطالبی که هر هفته منتشر می کند، این بار به سراغ این کتاب رفته است که در این جا چهل و پنجمین بخش آن را می خوانید:
قصه توطئه ای که صدام حسین گفت بعد از گرفتن قدرت در 17 جولای 1979 کشف کرده است، چه بود؟
سوریه و عراق میثاق وحدت امضا کردند. تفاهمی حاصل شده بود که به موجب آن بکر رئیس کشور متحد شود و رئیس جمهور حافظ اسد معاون او باشد. ناگهان صدام دریافت که در معرض تهدید خروج از بازی قدرت است و طرحی که کشیده در شرف شکست است. اول علیه هر کسی که مخالف طرح وحدت بود، شد. در این جا لازم به یادآوری است که صدام حسین وقتی قدرت را در دست گرفت جوانی بود که با بکر پیمان بسته بود و در انتظار فرا رسیدن ساعت مناسبی بود تا برای تصاحب قدرت خیز بردارد. در سایه بکر ماند و تلاش کرد در زیر این سایه طرح شخصی خود را پیش ببرد، سایه ای که همیشه آن را «پدر پیشوا» می نامید. در 1968 صدام آماده نبود. جوان بود و تجربه نداشت و ارزشی در حزب یا افکار عمومی نداشت در حالی که بکر وضعیت متفاوتی داشت.
صدام طرح را با دقت با عنایت به این که بر تمامی نقاط تصمیم گیری در حزب و سازمان امنیت و رسانه ها مسلط شود، اجرا کرد. بکر را از همه طرف احاطه کرد از جمله از طریق دستگاه امنیت ریاست جمهوری. طرحش کنار گذاشتن بکر از جایگاه نظامی و ملی را دنبال می کرد. وقتی که مطئن شد موقعش فرا رسیده به بکر فشار آورد تا استعفا دهد.
آیا معتقدی که او را مجبور به استعفا کرد؟
در این مساله هیچ شکی نیست. درست است که من خارج از هیئت های رهبری حزب بودم اما من در داخل همین مجموعه و در درون دولت رفاقت های عمیقی با دوستان داشتم.
می خواهیم به طور صریح روشن کنی؟
نمی خواهم اسامی را بیاورم اما می گویم که من با شماری از افراد خانواده بکر و نزدیکان او دیدار کردم. همه آنها اجماع داشتند که صدام بکر را وادار به کناره گیری کرد. و در مقابل بکر انتخاب دیگری نبود. دیدار دو جانبه ای میان بکر و صدام برگزار شد و در خلال آن این مساله مطرح شد و دو طرف توافق کردند که روز بعد دیدار کادر رهبری برگزار شود و طرح اعلام شود. در دیدار رهبری قطری، بکر صحبت کرد و گفت که من خسته ام و سنم بالا است و تصمیمی گرفته ام که به هیچ وجه قبل برگشت نیست و می خواهم استعفا دهم.
و بکر چیزی به این معنا گفت: رفیق صدام رفیق شما و برادر شما است، آموزش دیده و یاد گرفته و رهبری بزرگ است و شایستگی رهبری عراق را دارد و به اعتقاد من بهتر از هر کسی بعد از من می تواند پرچم دار باشد.
اعضای رهبری که ارتباطی با بازی نداشتند شوکه شدند. نزد بیشتر آنها این احساس وجود داشت که بکر به گونه ای است که همچنان نیاز به وجودش احساس می شود و وجودش به مثابه سایه ای برای انقلاب و حزب و قدرت است که می تواند آنها را تضمین کند. آنها احساس کردند که صدام هنوز شایستگی رهبری کشور پیچیده ای مثل عراق که با مشکلات بسیاری دست به گریبان است، ندارد. این تیم به تصمیم کناره گیری بکر اعتراض کرد. در میان معترضین عدنان الحمدانی و غانم عبدالجلیل و محمود محجوب و محمد عایش و محیی الشمری بودند. آنها می خواستند که بکر همچنان به کارش ادامه دهد تا نهادها استحکام یابند و ثبات بر کشور حاکم شود. به شخص صدام اعتراض نداشتند بلکه از آینده تجربه حزب و کشور می ترسیدند.
وقتی که آنها اعتراض کردند صدام مواضع آنها را توطئه ای بزرگ برداشت کرد و آنها را مانعی در برابر مسیر فرد محوری اش در قدرت دید.
بکر بر موضع خود پافشاری کرد و در برابر حاضرین راه دیگری جز پذیرفتن صدام نبود و بنابر این تیم معترض هم با اکراه پذیرفت. البته در میان اعضا کسانی هم بودند که از انتخاب صدام استقبال کردند، مثل عزت ابراهیم الدوری و طاها یاسین رمضان و حسن العامری و طارق عزیز.
و به این شکل صدام ریاست جمهوری را تصاحب کرد؟
وقتی رئیس جمهور شد اعلام کرد که توطئه خطرناکی به رهبری سوریه کشف شده و ابزارهای اجرای آن اعضای رهبری و به همراه آنها کادرهای نظامی و مدنی از حزب هستند. ظرف 48 ساعت 54 نفر از رهبران و کادری های حزب اعدام شدند. که کشتار بزرگی بود.
صدام خواستار برگزاری نشستی برای کادر حزب در بغداد شد تا اعضا را قانع به وجود توطئه کند. صدام صحبت کرد و از قدرت های استثنائی اش در نمایندگی از حزب گفت. و از کشفش صحبت کرد و حرف از تعجبش زد و انتقاد کرد. تردید نکرد که دردش را هم بیان کند و حتی گریه کرد.
اطلاعات خنده دار و خجالت آور و غیر قانع کننده برای هر انسانی ارائه داد. محمد محجوب وزیر صنایع بود که سالانه قراردادهای ده ها میلیاردی امضا می کرد، او را متهم کرد که از وابسته نظامی سوریه 15 هزار دلار رشوه گرفته و به فلانی پنج هزار دلار داده است. آیا محمد عایش نیاز به رشوه ای به این اندازه داشت در حالی که خودش قراردادهای چند میلیاردی امضا می کرد؟ محمد عایش آدم سر به راه و پاک دستی بود.
صدام توطئه را با همه مراحلش شرح داد. در آخر اجازده داد که سوال بپرسند. یک نفر ایستاد و خواست که صحبت کند و این فرد هیچ کس جز پسر عمویش علی حسن المجید نبود. مجید گفت: سرورم این توطئه ای که از آن صحبت کردی آخرین آنها نخواهد بود تا زمانی که عبدالخالق السامرائی زنده باشد.
عبدالخالق السامرائی از سال ها پیش در سلول انفرادی زندانی بود و به او اجازه داده نمی شد با حتی یک انسان ملاقات کند.
صدام دستش را به سبیلش کشید و به علی حسن المجید گفت: «از این سبیل بگیر آفتاب بر عبدالخالق السامرائی طلوع نمی کند.»
روز بعد السامرائی از زندان خارج شد و به شکل وحشیانه و مشمئزکننده ای اعدام شد.
ادامه دارد...
ترجمه: سید علی موسوی خلخالی
نظر شما :